زمینه های جنگ احد
English 4217 Views |پس از جنگ بدر، با توجه به اینکه خانواده های کشته شدگان، به دستور ابوسفیان از عزاداری برای مردگان خود نهی شده بوند و کعب ابن اشرف با اشعار خود به این ناراحتی دامن زده بود، عطش انتقام شدیدا در مشرکین شکل گرفته و منتظر جنگی نمایان در برابر مسلمین بودند. در جلسه مشورتی سران قریش در دارالندوه تصمیم بر آن شد که هزینه جنگ از سود تجارتی کاروان ابوسفیان پرداخته شود. («صفوان ابن امیه» و «عکرمه ابن ابی جهل» به ابوسفیان پیشنهاد دادند که چون سران قریش و دلاوران ما در راه حفاظت از کاروان تجارتی مکه کشته شده اند پس تو باید هزینه احد را از کاروانت بپردازی) ابوسفیان این پیشنهاد را پذیرفت و چون از نظر تاکتیک های نظامی و نظم دادن بر سپاه خبره بود لذا بعنوان ارشد سپاه انتخاب شد.
محل استقرار قریش
پس از شکست در جنگ بدر مشرکین احساس کردند نیاز به دستگاه اطلاعاتی قوی دارند لذا این بار به بررسی دقیق نقاط ضعف مسلمین پرداخته و در انتخاب مبارز نیز آنچنان که گذشت دقت لازم را نمودند و در اثر همین اطلاعات تصمیم گرفتند در پشت کوههای احد موضع گرفته و فرماندهی زرهی خود را به «خالد ابن ولید» که فرمانده ای زبده بود بسپارند.
خبر جنگ
آن روز رسول خدا (ص) در محله قبا و در حال خروج از مسجد و سوار شدن بر الاغ خود بود، ناگهان پیکی راهوار از راه رسیده و نامه ای سربسته به دست پیامبر (ص) داد. چنانکه گفته اند نامه از سوی عباس ابن عبدالمطلب عموی پیامبر بود. در نامه تصمیم قریش بر جنگ و حرکت آنان و تعداد جنگجویان و سایر موارد آمده بود. پس از خواندن نامه پیامبر (ص) به مدینه آمده و یکی دو نفر را به سوی مکه فرستاد تا از وضع لشکر قریش آگاه شوند؛ مخبرین سپاه اسلام رفتند و در نزدیکی مدینه سپاه دشمن را مشاهده کرده و آنچه دیده بودند به پیامبر گزارش دادند. رسول خدا (ص) آنچه مخبرین اطلاع داده بودند را با نامه عباس ابن عبدالمطلب تطبیق نمود، دید هر دو یک خبر می دهند. فلذا به صحت گفته های عباس ابن عبدالمطلب پی برد. پس از اطمینان از صحت خبر، رسول اکرم (ص) برای مقابله با دشمن و تدبیر امور، دستور داد مردم در مسجد اجتماع کنند، سپس از ایشان مشورت گرفته و نظرشان را در شیوه دفاعی پرسید. گروهی از سالمندان و بزرگان من جمله عبدالله ابن ابی، طرفدار ماندن در شهر و قلعه داری شده و گفتند: جنگ از داخل برج و باروی شهر و در پیش روی زن و فرزند شکست ناپذیر بوده و مردان و سربازان در چنین موقعیتی تا پای جان مبارزه می کنند. گروه دیگر که بیشتر مشتمل بر جوانان بوده و شور و حال جنگ داشتند در جواب از مشورت پیامبر (ص) تصمیم به جنگ در خارج از شهر داشتند. این دسته نبرد در داخل را نوعی سرشکستگی می دانستند و در میان ایشان از مبارزان بدر و از جوانانی که نتوانسته بودند در بدر حاضر شوند و سوز این ماجرا در دلشان مانده بود دیده می شد.
سرانجام پس از تامل و بررسی دو نظر، ضعف و قوت هر یک، رسول خدا (ص) تصمیم به جنگ خارج از شهر گرفته و نظر جوانان را بر سالمندان ترجیح داد.
خروج ارتش قریش
از آن طرف ارتش قریش به سمت میدان جنگ حرکت کرده و در راه به «ابواء» رسید، مادر رسول اکرم (ص) در ابواء قرار داشت. با ورود لشکر قریش به آنجا در ذهن جوانان قریش این فکر جرقه زد که: «با نبش قبر مادر رسول اکرم (ص) نفرت و انضجار خود را نسبت به او نشان دهند.» اما پیران و سالخوردگان ایشان از این عمل جلوگیری نموده و افزودند: «ممکن است این عملکرد کم کم مرسوم شده و دشمنان ما از «بنی بکر» و «بنی خزاعه» نیز قبور مردگان ما را بشکافند پس نباید چنین کاری را باب کنید».
بیان نکاتی در مشورت گیری رسول خدا (ص)
همچنان که گذشت، پس از رسیدن نامه عباس ابن عبدالمطلب به دست رسول خدا (ص) ایشان دو نفر (گفته شده است آن دو تن «انس» و «مونس» فرزندان فضاله بودند و همچنین گفته شده همراه یا پس از ایشان «حباب ابن منذر» خبر آورد که پیشروان سپاه قریش به مدینه نزدیک شده اند و در عصر پنجشنبه پنجم ماه شوال سال سوم خبر استقرار قریش در دامنه احد تایید شد) را برای اطمینان از خبر مذکور فرستاده و دستور دادند ایشان اوضاع را بررسی کنند و نتیجه را اعلام دارند. پس از اخبار آن دو نفر و اطمینان از صحت خبر حمله قریش رسول اکرم (ص) از اصحاب خود مشورت گرفته، هر یک نظری دادند. در این میان ماجراهای جالب و عبرت انگیزی رخ داد که به بیان یکی از آنها بصورت اجمال می پردازیم.
گفتار خیثمه
وقتی رسول خدا (ص) از یاران خود در امر جنگ مشورت گرفت که آیا در شهر مانده و از طریق قلعه داری مبارزه نمایند یا به خارج از شهر رفته و در آنجا بجنگند «خیثمه» که پیرمردی سالخورده و پدر شهید بود گفت: «ای رسول خدا (ص) قریش در مدت یکسال تلاش نموده و قبایل عرب را همراه و هم فکر خود نموده است، اگر ما برای دفاع از خود از منطقه مدینه بیرون نرویم احتمال دارد ایشان با کثرت جمعیتی که دارند مدینه را محاصره کرده آنها یا ما را شکست دهند یا دست از محاصره کشیده و به مکه بازگردند، اما در هر صورت این کار باعث جرات ایشان شده و ما در آینده از تعدی های آنها در امان نخواهیم بود. من از اینکه در جنگ «بدر» حاضر نبودم افسوس می خورم. با اینکه من و فرزندم هر دو مایل بودیم در غزوه بدر شرکت کنیم و هر یک بر دیگری سبقت می گرفتیم اما سرانجام او در جنگ شرکت کرده و من توفیق نیافتم. به او گفتم: «تو جوانی آرزوهای زیادی داری، می توانی نیروی جوانی ات را در راهی هزینه کنی که رضایت خدا را بدست آوری اما من عمرم سپری شده، آینده ام روشن نیست لازم است در این جنگ مقدس شرکت کنم و تو به جای من، مسئول بازماندگانم شوی». اما اصرار و پافشاری من اثر نبخشید و سرانجام تلاش و شدت علاقه پسرم برای حضور در نبرد باعث شد قرعه بزنیم، قرعه به نام وی درآمد و در جنگ بدر به مقام شهادت رسید... ای پیامبر! محاسن من سفید شده، استخوانم لاغر گشته، خواهش می کنم از خداوند برای من طلب شهادت در راه حق بنما!» همچنان که می بینید. سخنان خثیمه حاکی از روحیه بالا و معرفت بسیار او دارد که تحت تعالیم اسلام به آنها رسیده، حقیقتا که هیچ اندیشه ای نمی تواند چنین شاگردانی تربیت کند جز اسلام عزیز. به هر ترتیب پس از شور و مشورت رسول گرامی (ص) تصمیم به خروج از شهر و رویایی با دشمن در دامنه کوه احد گرفتند.
Sources
علی محمد محمد الصلابی- السیره النبویه- جلد 6
محمود مهدوی دامغانی- ترجمه مغازی واقدی
سبحانی تبریزی- فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام
شمس شامی- سبل الهدی و الرشاد- جلد 4
محمد بن سید الناس- عیون الاثر فی فنون المغازی والسیر
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites