امیر ابوفراس الحمدانی (قصیده هائیه)

English 5864 Views |

پیرامون اشعار ابوفراس حمدانی

قصیده غدیریه امیر ابوفراس را در 58 بیت در دیوان خطیش همراه با شرح ابن خالویه نحوی معاصر او می یابید، ابن خالویه در خدمت بنی حمدان در حلب می زیست و به سال 370 ه بدرود زندگی گفته است و علامه شیخ ابراهیم یحیی العاملی 54 بیت آن را تخمیس کرده مخمسهایش در «منن الرحمان» 1/ 143 آمده است، و مطلعش اینست:
یا للرجال لجرح لیس یلتئم *** عمر الزمان وداء لیس ینحسم
حتی متی ایها الاقوام و الامم *** الحق مهتضم...
اودی هدی الناس حتی ان احفظهم*** للخیر صار بقول السوء الفظهم
فکیف ترقظهم ان کنت موقظهم *** و الناس عندک...
ترجمه: «کجایند مردان، برای جراحتی که عمر روزگار التیامش نبخشد و کجایند برای دردی که درمان نپذیرد. تا کی ای اقوام و ملل، حقیقت از دست رفته و رشته دین گسسته است. رشته هدایت مردم گسست تا جائی که نگهبانان نیکی، بددهن ترین مردم شدند. پس شما چگونه آنان را اگر بیدار کننده اید، بیدارشان می کنید و این مردمی که...».
این قصیده را، ابوالمکارم محمد بن عبدالملک بن احمد بن هبة الله بن ابی جراده حلبی متوفی 565 ه شرح کرده است و فرزند امیرالحاج با شرح معروفش که جداگانه چاپ شده و در «حدائق الوردیه» خطی، همه اش درج گردیده است آن را نیز شرح کرده، چنانکه قاضی در مجالس المؤمنین صفحه 411 آن را ذکر کرده است و سید میرزاحسن زنوزی در «ریاض الجنة» در روضه پنجم، 60 بیت آن را نقل کرده و در شماره گزاری سید محسن الامین عاملی 60 بیت آمده است و دو بیت اضافی عینا یاد می شود:
أمن تشاد له الألحان سائرة *** علیهم ذو المعالی أم علیکم
صلی الإله علیهم کلما سجعت *** ورق فهم للوری کهف و معتصم
ترجمه: «برای چه کسی آهنگ ها همه جا، بلند است، برای علی پایه بنی هاشم، یا برای علی شما. درود خداوند بر آنان، گاهی که ورقاء، مرغ بلند پرواز، نغمه خوانی کند، که آنان پناه و ملجاء مردمند.»

قصیده شافیه

ناشر دیوان، چند بیت آن را حذف کرده و تنها 53 بیت آن را یاد کرده است به نظر می رسد ناشر ابیاتی را که از مفادش دل خوشی نداشته از آنها جدا کرده که ذیلا اشاره می شود:
1- و کل مائرة الضبعین مسرحها...
2- وفتیة قلبهم قلب اذا رکبوا...
3- فما السعید بها الا الذی ظلموا...
4- للمتقین من الدنیا عواقبها...
5- لیس الرشید کموسی فی القیاس و لا...
6- یا باعة الخمر کفوا عن مفاخرکم...
7- صلی الاله علیهم کلما سجعت...
این قصیده معروف است به «شافیه»، از قصائد جاویدانی است که کلیه مآخذ همه آن، یا بخشی از آن را نقل کرده، یا اشاره ای بدان کرده اند، قصیده ای است بین ادبا مشهور و متداول که هم شیعه، و هم فرق دیگر، از زمان سرودن سراینده اش امیر شمشیر و قلم، تا امروز محفوظ مانده و با روزگار، جاوید خواهد ماند، زیرا در آن لطف سخندانی، صفای فصاحت، حسن انسجام، نیروی استدلال، بلندی معنی و روانی الفاظ بهم پیوسته است. روزی که سراینده اش (امیر) آن را انشاد کرد، دستور داد پانصد شمشیر یا بیشتر از آن از غلاف ها بیرون بکشند این قصیده در مقابل قصیده ابن سکرة العباسی سروده شده و اول آن قصیده اینست:
بنی علی دعوا مقالتکم *** لا ینقص الدر وضع من وضعه

قصیده هائیه

امیر ابوفراس را قصیده هائیه ای است که اهل بیت را در آن مدح کرده و از غدیر یاد کرده است و آن قصیده اینست:
یوم بسفح الدار لا أنساه *** أرعی له دهری الذی أولاه
یوم عمرت العمر فیه بفتیة *** من نورهم أخذ الزمان بهاه
فکأن أوجههم ضیاء نهاره *** و کأن أوجههم نجوم دجاه
و مهفهف کالغصن حسن قوامه *** و الظبی منه إذا رنا عیناه
نازعته کأسا کأن ضیاءها *** لما تبدت فی الظلام ضیاه
فی لیلة حسنت لنا بوصاله *** فکأنما من حسنها إیاه
و کأنما فیها الثریا إذ بدت *** کف یشیر إلی الذی یهواه
و البدر منتصف الضیاء کأنه *** متبسم بالکف یسترقاه
ظبی لو ان الدر مر بخده *** من دون لحظة ناظر أدماه
إن لم أکن أهواه أو أهوی الردی *** فی العالمین لکل ما یهواه
فحرمت قرب الوصل منه مثلما *** حرم الحسین الماء و هو یراه
إذ قال أسقونی فعوض بالقنا *** من شرب عذب الماء ما أرواه
فاجتز رأس طالما من حجره *** أدنته کفا جده و یداه
یوم بعین الله کان و إنما *** یملی لظلم الظالمین الله
و کذاک لو أردی عداة نبیه *** ذو العرش ما عرف النبی عداه
یوم علیه تغیرت شمس الضحی *** و بکت دما مما رأته سماه
لا عذر فیه لمهجة لم تنفطر *** أو ذی بکاء لم تفض عیناه
تبا لقوم تابعوا أهواءهم *** فیما یسوؤهم غدا عقباه
أ تراهم لم یسمعوا ما خصه *** منه النبی من المقال أباه
إذ قال یوم غدیر خم معلنا *** من کنت مولاه فذا مولاه
هذی وصیته إلیه فافهموا *** یا من یقول بأن ما أوصاه
أقروا من القرآن ما فی فضله *** و تأملوه و افهموا فحواه
لو لم تنزل فیه إلا هل أتی *** من دون کل منزل لکفاه
من کان أول من حوی القرآن من *** لفظ النبی و نطقه و تلاه
من کان صاحب فتح خیبر من رمی *** بالکف منه بابه و دحاه
من عاضد المختار من دون الوری *** من آزر المختار من آخاه
من بات فوق فراشه متنکرا *** لما أطل فراشه أعداه
من ذا أراد إلهنا بمقاله *** الصادقون القانتون سواه
من خصه جبریل من رب العلی *** بتحیة من ربه و حباه
أ ظننتم أن تقتلوا أولاده *** و یظلکم یوم المعاد لواه
أو تشربوا من حوضه بیمینه *** کأسا و قد شرب الحسین دماه
طوبی لمن ألفاه یوم أوامه *** فاستل یوم حیاته و سقاه
قد قال قبلی فی قریض قائل *** ویل لمن شفعاؤه خصماه
أ نسیتم یوم الکساء و إنه *** ممن حواه مع النبی کساه
یا رب إنی مهتد بهداهم *** لا أهتدی یوم الهدی بسواه
أهوی الذی یهوی النبی و آله *** أبدا و أشنأ کل من یشناه
و أقول قولا یستدل بأنه *** مستبصر من قاله و رواه
شعرا یود السامعون لو انه *** لا ینقضی طول الزمان هداه
یغری الرواة إذا روته بحفظه *** و یروق حسن رویه معناه

ترجمه

«من خاطره روزی که در پهنه خانه جذبه ای داشتم را در همه عمرم، از یاد نمی برم. روزگاری بود که دوران عمرم را با جوانانی می گذراندم که زمانه جلوه خود را از فروغ آنان می گرفت. گویا چهره هاشان پرتو روز را تشکیل می داد و گویا چهره هاشان ستاره تاریکیهای شب بود. باریک اندام و خوش ترکیبی که در حسن استواری چون شاخ درخت، و چشمانش در نظر افکنی چون آهو. با او ساغری را تعارف می کردیم که در تاریکی ها، چون چراغ، از صفا می درخشید. در شبی که از وصالش زیبائی گرفته بود گویا شب در زیبائی، چهره ای محبوب داشت. و گویا در آن شب ستاره ثریا چون کف دستی است که محبوب را نشان می دهد. و یا با چهره نیمه روشنش، تبسم کنان او را با دست به بالا فرا می خواند. آهو چهره ئی که اگر مرواریدی بر گونه اش بگذرد با نگاهی از گوشه چشم، بخون می افتد. اگر من عشق او را نداشته باشم، یا نخواهم که همه دوستدارانش از جهانیان هلاک شوند. پس از قرب وصال او چنان محروم می مانم که حسین (ع) از آب، با اینکه آن را می دید، محروم ماند.
هنگامی که گفت آبم دهید و به جای نوش آب گوارا، او را از دم نیزه و شمشیر، سیرابش کردند. و سر او را، با اینکه از دیرباز، دست های پیامبر آن را به دامنش نزدیک کرده بود، بریدند. روزی که او در حمایت خدا بود، و خدا ستمگران را برای ستمگری مهلت می دهد. و نیز اگر خدای جهان دشمنان پیامبرش را هلاک می کرد، دشمنی با پیغمبر شناخته نمی شد. روزی که خورشید درخشان برای حسین دگرگون شد و از آنچه دیده بود آسمانش خون گریست. برای قلبی که از جای کنده نشود، و برای گریه کننده ای که سرشگش نبارد، عذری نمانده است. مرده باد قومی که از هوای نفس خود، پیروی کرده، کاری کردند که عواقب سوئش فردا گریبانگیرشان شود. آیا پنداری گفتار پیامبر را درباره خصوصیات پدر او، نشنیده بودند؟! هنگامی که روز غدیر خم علنا گفت: «من کنت مولاه فذا مولاه؛ این مولای کسی است که من مولای اویم.م این است وصیت پیامبر در امر خلافت او، ای کسی که گوئی پیامبر وصیت نکرده است قرآن را که در فضیلت او نازل شد بخوانید و در آن تأمل کرده مضمون آن را بفهمید. اگر درباره او جز سوره هل اتی هیچ آیه دیگری نازل نشده بود، او را کفایت می کرد. چه کسی برای اولین بار قرآن را از بیان پیامبر، و لفظ او دریافت داشته و آن را تلاوت کرده است؟ چه کسی صاحب فتح خیبر بود. و در خیبر را با دست خود پرتاب کرده و دور انداخت؟
چه کسی در میان همه مردم پیامبر مختار را همکاری کرد و به کمک برخاست و چه کسی با او برادر شد؟ چه کسی به طور ناشناس در بسترش شب را گذرانید وقتی دشمنان بر بسترش سر بر آورده بودند. مقصود خدای، از گفتار: الصادقون و القانتون، چه کسی جز اوست؟ چه کسی را جبرئیل از طرف خداوند بزرگ، به تحیت و درود گرامی داشت. آیا گمان کردید فرزندانش را بکشید، و روز قیامت در زیر پرچم او باشد؟! یا از دست او از حوض کوثر آب بنوشید و حال آنکه حسین را به خونش آب دادید؟! خوشا به حال کسی که روز تشنگیش، او را ملاقات کند و در زندگی کاری کرده باشد که سیرابش نماید.
پیش از من در شعر گوینده ای گفته بود: وای به کسی که شفیعانش فردای محشر دشمنانش باشند. آیا روز واقعه کساء را فراموش کردید و ندانستید او یکی از اصحاب کساء است؟ بار پروردگارا من به هدایت آنان، راه یافته ام و روز هدایت به راه دیگران نروم. من همیشه دوستدار کسی هستم که پیامبر و آلش او را دوستدارند و هر که را آنان بد شمرند، بد می دانم. و سخنی گویم که نشان بصیرت کسی است که آن را باید بگوید یا روایت کند. سخن من، شعری است که شنوندگان در طول روزگار، پیوسته از آن هدایت یابند. این سخن، راویان را به حفظش ترغیب کند، و حسن روایتش، معنی آن را جالب جلوه دهد.»
 

Sources

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 3 صفحه 549، جلد 6 صفحه 296

تقی الدین حلی- رجال- صفحه 349 [ص 412]

سید نورالله حسینی شوشتری- مجالس المؤمنین- جلد 2 صفحه 413

ابوفراس حمدانی- دیوان- صفحه 25

حميد بن احمد محلي- الحدائق الوردیّة- جلد 2 صفحه 22

ابن بطریق- صحاح الأخبار- صفحه 2

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information