غدیریه بهاءالدین اربلی (زندگینامه)
English 6945 Views |غدیریه
بهاء الدین اربلی درباره «غدیر خم» اشعارى دارد که ترجمه بعضى از آنها ذیلا آورده مى شود:
و إلى أمیر المؤمنین بعثتها *** مثل السفائن غمن فی تیار
تحکی السهام إذا قطعن مفازة *** و کأنها فی دقة الأوتار
حمال أثقال و مسعف طالب *** و ملاذ ملهوف و موئل جار
شرف أقر به الحسود و سؤدد *** شاد العلاء لیعرب و نزار
و سماحة کالماء طاب لوارد *** ظام إلیه و سطوة کالنار
و مآثر شهد العدو بفضلها *** و الحق أبلج و السیوف عواری
سل عنه بدرا إذ جلا هبواتها *** بشباة خطی و حد غرار
حیث الأسنة کالنجوم منیرة *** تخفى و تبدو فی سماء غبار
و اسأل بخیبر إن عرتک جهالة *** بصحائح الأخبار و الآثار
و اسأل جموع هوازن عن حیدر *** و حذار من أسد العرین حذار
و اسأل بخم عن علاه فإنها *** تقضی بمجد و اعتلاء منار
بولائه یرجو النجاة مقصر *** و تحط عنه عظائم الأوزار
عرج على أرض الغری و قف به *** و الثم ثراه و زره خیر مزار
و اخلع بمشهده الشریف معظما *** تعظیم بیت الله ذی الأستار
و قل السلام علیک یا خیر الورى *** و أبا الهداة السادة الأبرار
یا آل طه الأکرمین ألیة *** بکم و ما دهری یمین فجار
إنی منحتکم المودة راجیا *** نیل المنى فی الخمسة الأشبار
فعلیکم منی السلام فأنتم *** أقصى رجای و منتهى إیثاری
ترجمه: «و آن را که به سوى امیرالمؤمنین فرستادم، همانند کشتیها است که در میان امواج سهمگین دریا پنهان شده باشند. تیرهائى که مسافت زیادى را طى مى کنند، از نازکى زه ها حکایت مى کنند. او به دوش گیرنده سنگینى ها و برآورنده حاجتها و پناه بى پناهان و دادرس گرفتاران است. او داراى چنان شرف و عزت است که حتى حسودان به آن اقرار دارند و براى «یعرب» و «نزار» نیز مایه افتخار است. او داراى چنان بزرگوارى مطبوعى است که همانند آب براى تشنه کام، و سطوتش نیز همانند آتش است. او داراى چنان افتخاراتى است که دشمن به آن گواهى مى دهد، آرى حق آشکار و شمشیرها برهنه اند. از او درباره «بدر» بپرس که شمشیرش چگونه با کشتن دشمنان خدا جلا یافته بود، آنگاه که نیزه ها همانند ستارگان درخشان در آسمان غبارآلود، پنهان و آشکار مى شد. از او درباره «خیبر» بپرس اگر از اخبار و آثار صحیح، در این باره بى خبر مانده اى. و از مردم «هوازن» بپرس که حیدر چگونه در آن روز همانند شیر شرزه فداکارى و حمله نمود. درباره مرتبه و مقام عالى او، از داستان تاریخى «غدیر خم» بپرس که دلیل قاطعى بر عظمت و بزرگوارى اوست. و با دوستى او هر مقصرى امید نجات دارد و گناهان بزرگ از او ریخته مى شود. برو به سوى زمین نجف و در آنجا توقف کن و زمین آن را ببوس و زیارت کن که بهترین مزارها است. و در آنجا با کمال تواضع و تعظیم زیارت کن، چنانکه در خانه خدا زیارت مى کنى و بگو: درود بر تو اى بهترین مردم! و اى پدر هدایت کنندگان بزرگ و نیکوکار. اى آل طه و اى کریمان امروز، سوگند با شما است، زیرا در عصر ما «یمین فجار» نیست. من به شما علاقمندم به این امید که آرزوهایم وسیله شما پنج تن بزرگوار برآورده شود. پس بر شما از ناحیه ام درود باد، زیرا شما منتهاى امید و آرزویم هستید.»
مدح پیامبر
او قصیده اى درباره مدح خاندان پیامبر اکرم دارد که در صفحه 197 کتابش «کشف الغمه» چنین آمده است:
و تعرض إلى ولاء أناس *** حبل معروفهم قوی مریر
خیرة الله فی الأنام و من وج *** ه موالیهم بهی منیر
أمناء الله الکرام و أربا *** ب المعالی ففضلهم مشهور
المفیدون حین یخفق سعی *** و المجیرون حین عز المجیر
کرموا مولدا و طابوا أصولا *** فبطون زکیة و ظهور
عترة المصطفى و حسبک فخرا *** أیها السائلی البشیر النذیر
بعلی شیدت معالم دین ال *** له و الأرض بالعناد تمور
و به أید الإله رسول ال *** له إذ لیس فی الأنام نصیر
و بأولاده الهداة إلى الح *** ق أضاء المستبهم الدیجور
سل حنینا عنه و بدرا فما یخ *** بر عما سألت إلا الخبیر
إذ جلا هبوة الخطوب و للحر *** ب زناد یشب منها سعیر
حسدوه على مآثر شتى *** و کفاهم حقدا علیه الغدیر
أسد ما له إذا استفحل البأ *** س سوى رنة السلاح زئیر
ثابت الجأش لا یروعه الخط *** ب و لا یعتریه فیه فتور
أعرب السیف منه إذ أعجم الرم *** ح لأن العدا لدیه سطور
عزمات أمضى من القدر المح *** توم یجری بحکمه المقدور
و مزایا مفاخر عطر الأف *** ق شذاها یخال فیها عبیر
ترجمه: «متعرض دوستى مردمى باش که ریسمان معروفشان نیرومند و محکم است، برگزیدگان خدا در میان مردمند که چهره دوستانشان نورانى و درخشان است، امناء بزرگوار خدا و ارباب کرمند که فضیلت آنان مشهور است، بهره رسانندگانند هنگامى که تلاشها بى ثمر مى ماند، و پناه دهندگانند هنگامى که پناه دهنده اى نیست، آنان داراى ریشه هاى پاک و طهارت مولدند از شکمها و پشتهاى پاک به دنیا آمده اند، آنان عترت پیامبر اکرمند و اى کسى که پرسیدى، افتخار به على که معالم دین خدا وسیله او محکم شده و زمین از اضطراب به خاطر او در امان مانده تو را بس است که خداوند وسیله او در آن هنگام که یاورى جز او در میان مردم نبوده پیامبرش را یارى کرده است، و با فرزندانش که هادیان مردم به سوى حقند، تاریکیها را روشن و مبهمات را آشکار فرموده است، از او درباره حنین و بدر بپرس که جز انسان آگاه به پرسشت پاسخ نخواهد گفت، در آن هنگام که آتش جنگ شعله ور بود جز او کسى غبار غم از چهره رسول خدا و مسلمین دور نمى کرد. به افتخارات زیادش حسد بردند و تنها داستان غدیر براى حسد بردنشان کافى است. او شیرى است که در موارد دشوارى، جز چکاچک اسلحه صدائى از او شنیده نمى شود، او قلبى آرام دارد و هیچ گاه مشکلات در او سستى پدید نخواهد آورد، و هنگامى که نیزه هایش کند شود، شمشیرها را برهنه مى کند، زیرا دشمن در برابرش قطعه قطعه شده و به خاک افکنده شده است، او داراى ثبات و صبرى است که با قلم قضاء الهى درباره اش نوشته شده که به حکم آن حوادث واقع مى شود، او داراى افتخاراتى است که عطر آن افق را معطر کرده و از آن بوى مشک و عبیر مى آید.»
شخصیت شاعر ما
بهاء الدین ابوالحسن على بن فخر الدین عیسى بن ابى الفتح اربلى مقیم بغداد و مدفون در آن، یکى از نوابغ و از دانشمندان کم نظیر جهان اسلام است که با دانش و معلومات چشمگیرش در قرن هفتم درخشید، او در زمره بزرگترین علماء علم ادب پیش از خود قرار دارد و اگر چه لؤلؤ نگارش وسیله او گرد آورده شده و گردن بند شعر از او نظم یافته است، اما با این حال او یکى از سیاستمداران عصر درخشانش بوده که شانه هاى وزارت وسیله او بالا رفت و بساط آن رونق گرفت چنانکه حقیقت فقه و حدیث وسیله او آشکار گردید و سنگرهاى مذهب وسیله او حمایت شد. و کتاب ارزنده اش «کشف الغمه» بهترین کتابى است که درباره تاریخ پیشوایان دین و نشان دادن فضائلشان و دفاع از حریمشان و دعوت به سوى آنان نوشته شده است. و آن کتاب دلیل قاطع بر دانش زیاد او و مهارتش در حدیث، و ثباتش در مذهب، و نبوغش در ادب، و جلوه اش در شعر است، خداوند او را با عترت پاک پیامبر محشور فرماید. شیخ جمال الدین احمد بن منبع حلى، تقریظى که بر کتابش نوشته در ضمن آن چنین آورده است:
ألا قل لجامع هذا الکتاب *** یمینا لقد نلت أقصى المراد
و أظهرت من فضل آل الرسول *** بتألیفه ما یسوء الأعادی
ترجمه: «آگاهانه و با سوگند به نویسنده این کتاب بگو که: به منتهاى مقصودت نائل گشتى و با تألیف آن چیزهائى از فضائل اهل بیت عصمت و طهارت را آشکار کردى که دشمنان را ناراحت مى کند.»
راویان
مشایخ روایت او و کسانی که از او روایت کرده اند:
او از بسیارى از بزرگان فریقین، (سنى و شیعه) روایت مى کند که از آن جمله است:
1- آقاى ما رضى الدین جمال الملة سید على بن طاوس متوفى در سال 664 ه.
2- آقاى ما جلال الدین على بن عبدالحمید بن فخار موسوى که در سال 676 ه به او اجازه داده است.
3- شیخ تاج الدین ابوطالب على بن انجب بن عثمان مشهور به ابن الساعى بغدادى سلامى متوفى در سال 674 ه. کتاب «معالم العترة النبویة العلمیة» تألیف حافظ ابى محمد عبدالعزیز بن اخضر جنابذى متوفى در سال 611 ه چنانکه در «کشف الغمة» صفحه 135 آمده از او (شیخ تاج الدین) روایت مى کند.
4- حافظ ابوعبدالله محمد بن یوسف بن محمد کنجى شافعى متوفى در سال 658 ه دو کتابش: «کفایة الطالب فى مناقب على بن ابى طالب» و «البیان فى اخبار صاحب الزمان» را در سال 648 ه در اربل بر او قرائت کرد و او از حافظ ابوعبیدالله اجازه اى با خطش دارد و از کتابش «کفایة الطالب» زیاد در کشف الغمة نقل مى کند.
5- کمال الدین ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن وضاح فقیه حنبلى مقیم بغداد متوفى در سال 672 ه. از او با اجازه و از کتاب «الذریة الطاهرة» تألیف ابى بشر محمد بن احمد انصارى دولابى متوفى در سال 320 ه که با خط استادش ابن وضاح نوشته شده بوده در کشف الغمة صفحه 109 روایت مى کند.
6- شیخ رشیدالدین ابوعبدالله محمد بن ابى القاسم بن عمر بن ابى القاسم کتاب «المستغیثین» تألیف ابى القاسم خلف بن عبدالملک بن مسعود بن بشکوال انصارى قرطبى، متوفى در سال 578 ه را بر محى الدین ابى محمد یوسف بن شیخ ابى الفرج ابن جوزى که از مؤلف آن به اجازه روایت مى کرد، قرائت کرد و مرحوم اربلى این کتاب را بر شیخ رشید یاد شده قرائت نمود و او در کشف الغمة صفحه 224 مى گوید: «قرائت من بر او در شعبان سال 686 ه در خانه ام که مشرف بر دجله بغداد بوده صورت گرفته است.»
او زیاد از عده اى از تألیفات معاصرینش نقل مى کند و آن تألیفات عبارتند از:
1- تفسیر حافظ ابى محمد عبدالرزاق عزالدین رسعنى حنبلى متوفى در سال 661 ه که میان مرحوم اربلى و او صداقت و پیوندى بوده است.
2- «مطالب السؤول» تألیف ابى سالم کمال الدین محمد بن طلحه شافعى چنانکه در شرح حالش در همین کتاب بیان کردیم.
3- تألیفات استاد بى نظیر ما قطب الدین راوندى.
و از مرحوم اربلى عده زیادى از بزرگان فریقین روایت مى کنند که از آن جمله است:
1- جمال الدین علامه حلى حسن بن یوسف بن مطهر، چنانکه در اجازه استاد ما شیخ حر عاملى صاحب وسائل آمده است.
2- شیخ رضى الدین على بن مطهر چنانکه در اجازه اى که سید محمد بن قاسم بن معیه حسینى براى سید شمس الدین نوشته آمده است.
3- سید شمس الدین محمد بن فضل علوى حسنى.
4- پسرش شیخ تاج الدین محمد بن على.
5- شیخ تقى الدین بن ابراهیم بن محمد بن سالم.
6- شیخ محمود بن على بن ابى القاسم.
7- نوه او شیخ شرف الدین احمد بن الصدر تاج الدین محمد بن على.
8- نوه دیگرش شیخ عیسى بن محمد بن على، برادر شرف الدین یاد شده.
9- شیخ شرف الدین احمد بن عثمان نصیبى فقیه و مدرس مذهب مالکى.
10- مجدالدین ابوالفضل یحیى بن على بن مظفر طیبى که در واسط عراق کاتب بوده قسمتى از کتاب «کشف الغمة» را بر او (مرحوم اربلى) قرائت کرده است.
مرحوم اربلى به او و به جمعى از بزرگان یاد شده در سال 691 ه اجازه داده است.
و از کسانى که بر او قرائت کرده اند عبارتند از:
11- عمادالدین عبدالله بن محمد بن مکى.
12- الصدرالکبیر عزالدین ابوعلى حسن بن ابى الهیجا اربلى.
13- تاج الدین ابوالفتح بن حسین بن ابى بکر اربلى.
14- مولى امین الدین عبدالرحمن بن على بن ابى الحسن جزرى موصلى.
15- شیخ حسن بن اسحاق بن ابراهیم بن عباس موصلى.
در کتاب «امل الآمل» و «ریاض العلماء» و «ریاض الجنة» در روضه چهارم و «روضات الجنات» و «اعلام زرکلى» و «تتمیم الامل» ابن ابى شبانه و «الکنى و الالقاب» و «الطلیعة فى شعراء الشیعة» ذکر خیر و بیان شخصیت ارجمند اربلى آمده است. ابن فوطى در «الحوادث الجامعة» صفحه 341 گفته است: «در سال 657 ه بهاء الدین على بن الفخر عیسى اربلى وارد بغداد شد و مقام نویسندگى را در دیوان به عهده داشت تا مرد.» و در صفحه 480 گفته است: او در سال 693 ه در بغداد وفات کرد. و در صفحه 278 گفته است: او در سال 678 ه تولیت تعمیر مسجد «معروف» را به عهده گرفت. و در صفحه 38 قصیده اى را که او درباره مرگ خواجه نصیر طوسى و ملک عزالدین عبدالعزیز گفته بوده چنین آورده است:
و لما قضى عبد العزیز بن جعفر *** و أردفه رزء النصیر محمد
جزعت لفقدان الأخلاء و انبرت *** شئونی کمرفض الجمان المبدد
و جاشت إلی النفس حزنا و لوعة *** فقلت تعزی و اصبری فکأن قد
ترجمه: «هنگامى که عبدالعزیز بن جعفر و به دنبال او خواجه نصیر طوسى مرد، به خاطر از دست دادن این دوستان، گریه ها کردم و رشته کارهایم همانند دانه هاى مروارید که نخ آنها پاره شده باشد، از هم گسست و پراکنده شد، و تمام وجودم را غم و اندوه فرا گرفت و گفتم: عزادار و صبور باش که آخر از پس امروز فردائى هست.»
و در صفحه 366 گفته است: در بیستم جمادى الآخر «علاء الدین» صاحب دیوان، مى رفت براى نماز جمعه وقتى که به در مسجد که در محل آبخور سوزنکاران واقع بوده رسید، مردى با کارد به او حمله کرد و چند ضربه بر او وارد کرد، همه محافظان او، از ترس فرار کردند و ضارب نیز پا به فرار گذاشت، مرد حمالى که در باب «غله ابن تومه» نشسته بود، جلوش را گرفت و لباسش را روى او انداخت و مأمورین نیز سر رسیدند و با باتون بر سر او کوفتند و او را گرفتند، اما صاحب دیوان را به خانه بهاء الدین بن الفخر عیسى (یعنى مرحوم اربلى) که در آن وقت در خانه اش که معروف به «دیوان شرابى» بود سکونت داشت بردند، وقتى که او از جریان آگاه شد پابرهنه به سویش دوید و بغلش گرفت، فورا دکتر آورد، جراحتش را مورد بررسى قرار داد و آن را مکید، معلوم شد که مسموم نشده است.
در صفحه 369 مکتوبى که درباره صداق دختر ابى العباس احمد بن خلیفه مستعصم که براى خواجه شرف الدین هارون بن شمس الدین جوینى در جمادى الآخر سال 670 ه تزویج کرده بوده نوشته بوده آورده است. و کتبى در «فوات الوفیات» جلد 2 صفحه 83 شرح حالش را نگاشته و گفته است: او داراى شعر و نوشته ها است و آن زمان که رئیس بوده از «صلایا» به متولى «اربل» نامه هائى نوشته است. سپس در دیوان نگارش در زمان «علاء الدین» صاحب دیوان در بغداد مشغول انجام وظیفه شد و در دولت یهود بازارش سست گردید و بعد از آنها همچنان بر سر کار بود تا در سال 692 ه فوت کرد. او داراى تجمل و حشمت و مکارم اخلاق و مذهب شیعه بوده و پدرش نیز در «اربل» والى بوده است. او داراى نوشته هاى ادبى از قبیل: المقالات الاربع، رسالة الطیف و غیر اینها است. او هنگامى که مرد مال زیادى از خود به جا گذاشت که در حدود هزار هزار درهم مى شده و پسرش ابوالفتح آنها را دریافت کرد و زود آنها را از بین برد و بیچاره مرد!!
Sources
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 5 صفحه 687، جلد 10 صفحه 341
محدث اربلي- کشف الغمّة- صفحه 78 [1/ 274]، 31، 324 [1/ 105 و 383]
ابن خلکان- تاریخ ابن خلکان- جلد 1 صفحه 190 [2/ 240 رقم 217]
حر عاملی- أمل الآمل- جلد 2 صفحه 195 رقم 588
عبدالله افندی- ریاض العلماء- جلد 4 صفحه 166
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites