نگاهی به آراء و سلوک علمی و اجتماعی میرفندرسکی

English 3508 Views |

میرفندرسکی

سومین نفر از حکمای سه گانه مشهور اصفهان میرفندرسکی است که بیشتر عمر خود را در سفرهای خارج از ایران و به ویژه در هندوستان گذراند؛ جایی که در آن از احترام کامل بسیاری از امرا برخوردار بود و در آنجا با شماری از حکمای هندو آشنا شد. او به خوبی با آیین هندو آشنایی پیدا کرد و حتی شرحی بر ترجمه فارسی یوگا وازیشتها اثر نظام الدین پانی پاتی نوشت؛ که یکی از آثار اصلی آیین هندو به زبان فارسی است. در علوم اسلامی، او استاد حکمت، ریاضیات و طب بود و شفا و قانون ابن سینا را در اصفهان تدریس می کرد؛ شهری که در سال 1050/1640 جهان را از آنجا بدرود گفت.

سلوک معنوی و اجتماعی میرفندرسکی

جالبترین جنبه حیات میرفندرسکی، اعتزال کامل و حتی اعتزال ظاهری او از دنیا بود. او به رغم اینکه در طریقت، سلوک بسیاری داشت و به مقام تفکر و اشراق کامل واصل گشته بود، لکن به مثابه یک صوفی با توده مردم می آمیخت و جامه پشمین خشن بر تن می کرد و در عین حال یکی از افراد بسیار محترم و معزز در دربار صفوی بود.
خلق و خوی او به جوکیان هند، که با آنها تماس بیشتری داشته، شباهت داشت. او در نزد دیگران، انسانی حقیقی و یکی از برجسته ترین صوفیان روزگار خود بود. هنگامی که از جهان و حتی از علوم رسمی محض کاملا کناره گرفت، چندین رساله مهم تصنیف کرد که مقولة الحرکة در باب حرکت، صناعیه رساله ای در صناعات و علوم در جامعه، کتابی درباره یوگا که پیش از این یاد کردیم، اصول الفصول در باب حکمت هندو و تاریخ الصفویه از جمله آنهاست.

قصیده عرفانی و حکمی میرفندرسکی

علاوه بر این، او همانند میرداماد و شیخ بهایی، شاعری چیره دست بود و اشعارش گواه تعالی عنصر عرفان در روح اوست؛ عنصری که تنها زمینه مشترک میان فلسفه سنتی و شاعری است. معروفتر از همه اشعار او قصیده ای است که مبتنی بر قصیده ناصرخسرو دهلوی بوده و یکی از مشهورترین اشعار حکمی فارسی است. این قصیده از زمان تصنیفش تا کنون، بارها تدریس و تفسیر شده و مشهورترین شرحهای آن، شرح محمدصالح خلخالی و حکیم عباس دارابی است. به دلیل اهمیت این قصیده در تلخیص برخی از مبانی اصلی حکمت که در طول عمر صفوی رواج داشت، بخشی از ابیات آن در ذیل نقل می شود:
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی *** صورتی در زیر دارد، آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت *** بر رود بالا، همان با اصل خود یکتاستی
این سخن را درنیابد هیچ فهم ظاهری *** گر ابونصرستی و گر بوعلی سیناستی
جان اگر نه عارض استی زیر این چرخ کهن *** این بدنها نیز دایم زنده و برپاستی
هرچه عارض باشد او را جوهری باید نخست *** عقل بر این دعوی ما شاهد و گویاستی
می توانی تو ز خورشید این صفت ها کسب کرد ***روشن است و بر همه تابان و خود تناستی
صورت عقلی و بی پایان و جاویدان و خود *** با همه و بی همه مجموعه و یکتاستی
جان عالم گویمش، گر ربط جان دانی به تن *** در دل هر ذره هم پنهان و هم پیداستی
هفت ره بر آسمان بالای ما فرمود حق *** هفت در از جانب دنیا سوی عقبی ستی
می توانی از رهی آسان شدن بر آسمان *** راست باش و راست رو، کانجا نباشد کاستی
ره نیابد بر دری از آسمان دنیاپرست *** در نه بگشاید بر وی، گرچه درها واستی
هر که فانی شد به او، یابد حیات جاودان *** چون به خود افتاد، کارش بی شک از مو تارستی
این گهر در رمز دانایان پیشین سفته اند *** پی برد بر رمزها، هر کس که او داناستی
زین سخن بگذر که این مهجور اهل عالم است *** راستی پیدا کن و این راه رو گر راستی
هر چه بیرون است از ذاتت، نیاید سودمند *** خویش را کن ساز اگر امروز اگر فرداستی
نیست حدی و نشانی کردگار پاک را *** نی برون از ما و نی با ما و نی بی ماستی
قول زیبا هست با کردار زیبا سودمند *** قول با کردار زیبا لایق و زیباستی
گفتن نیکو به نیکویی نه چون نیکو بود *** نام حلوا بر زبان راندن نه چون حلواستی
... این جهان و آن جهان و با جهان و بی جهان *** هم توان گفتن مر او زا هم از آن بالاستی
عقل کشتی، آرزو گرداب و دانش بادبان *** حق تعالی ساحل و عالم همه دریاستی
ساحل آمد بی گمانی بحر امکان را وجوب *** گفته دانا بدین گفتار ما گویاستی
.. کاش دانایان پیشین می بگفتندی تمام *** تا خلاف ناتمامان از میان برخاستی
نفس را این آرزو دربند دارد در جهان *** تا به بند آرزویی بند اندر پاستی
خواهشی اندر جهان هر خواهشی را در پی است *** خواهشی باید که بعد از وی نباشد خواستی

اقسام علم و صنایع در اجتماع

میرفندرسکی نه فقط اوقات خود را به الهیات و علوم نظری سپری می کرد، بلکه به علم الاجتماع، به علم جامعه سنتی که ساختار اجتماعی آن مستقیما مبتنی بر اصول مابعدالطبیعی بود نیز اشتغال می ورزید. در رساله صناعیه که درباره علوم و صنایع است، او بین دروازه صناعت یا فن و علم در جامعه، با اتکا به موضوع هر یک از آنها، تمایز می گذارد. موضوع صنایع و علومی که او برمی شمارد، بدین شرح است: (1) موضوع کل و بحث متعلق به علم و عمل و صلاح تنها در هر دو تابع؛ (2) موضوع کل و بحث متعلق به علم و عمل و فساد در هر دو تابع؛ (3) موضوع کل و بحث متعلق به علم و تنها صلاح تابع؛ (4) موضوع کل و بحث متعلق به علم و تنها فساد تابع؛ (5) موضوع کل و بحث متعلق به عمل و تنها صلاح تابع؛ (6) موضوع کل و بحث متعلق به عمل و تنها فساد تابع. میرفندرسکی به این فهرست، مجموعه ای از صنایع و علومی را که موضوعاتشان دیگر کلی نیست، می افزاید. این مجموعه عبارتند از: (7) صنایع و علومی که موضوعشان جزوی است و بحث متعلق به علم و عمل و تنها صلاح تابع؛ (8) موضوع جزو و بحث متعلق به علم و عمل و فساد تابع؛ (9) موضوع جزو و بحث متعلق به علم تنها و تنها صلاح تابع؛ (10) موضوع جزو و بحث متعلق به علم تنها و فساد تابع؛ (11) موضوع جزو و بحث متعلق به عمل تنها و تنها صلاح تابع؛ و سرانجام، (12) موضوع جزو و بحث متعلق به عمل تنها و فساد تابع.

فعالان عرصه علوم و صنایع کلی

نخستین قسم از اقسام دوازده گانه ای که در بالا آمده، پیشه انبیا، اولیا و حکمایی است که مفاخر بشریتند و انتظام عالم بدیشان است. هر دوری از تاریخ و هر امتی را پیامبری است. قسم دوم پیشه مخالفان انبیا و حکما، منکران حقیقت، سوفسطائیان و ملحدانی است که فرومایه ترین انسانهایند. قسم سوم عبارت از افرادی است که حامی عرفان و حکمت اند. قسم چهارم برخلاف شق سوم است؛ به عبارت دیگر (این قسم) پیشه معاندان حکمت و کلام است که عبارتند از افرادی که با جستجوی تعارض در بیان حکمای گوناگون، حقیقتی را که در ورای این کثرت آرای آنها نهفته است، انکار کرده اند. قسم پنجم پیشه فقهاست که علوم عملی را نشو و نما می دهند، و قسم ششم پیشه مخالفانی چون مزدک است که فقط تن خود را می پرورند و از نظام کار دنیا و آخرت غافلند.

فعالان و متخصصان صنایع و علوم جزئی

شش قسم دیگر مربوط به صناعات و علوم جزئی است. اولین آنها، یا هفتمین قسم از فهرست ما، پیشه متخصصان فنون و صناعات خاص است مانند اطبا، مهندسان و منجمان؛ هشتمین قسم، پیشه مخالفان آنها یا به عبارت دیگر افرادی که از این فنون و صناعات استفاده ناروا می کنند. قسم نهم در معنای خاص کلمه، به اعضای بدن می ماند و مربوط به افرادی است که با علوم و صناعات گوناگون مانند موسیقی، طب یا اصول فقه صرفا آشنایی نظری دارند. قسم دهم به عکس قسم نهم است و مشتمل بر افرادی است که به دروغ دعوی اطلاع نظری بر این علوم دارند. قسم یازدهم مربوط به صناعات و علومی است که منحصر به موضوعی خاص هستند؛ و قسم دوازدهم برخلاف قسم قبل است و مربوط به معاندانی است که این علوم و صناعات را رد می کنند.

ساختار سلسله مراتب اجتماع

در این تقسیم بندی، ما ساختار سلسله مراتب جامعه را می بینیم که بر رأس آن انبیا و اولیا قرار گرفته اند که علم و عمل آنها توأم است؛ پایینتر از آنها حکما و متکلمان و اصحاب صناعات عملی و علوم خاص قرار دارند. امتیاز صناعت در هر مورد به مزیت کاربرد موضوع آن صناعت وابسته است. به همین قیاس، مرتبه بی اعتباری هر کس یا هر دسته به میزان روی برتافتن او از حقیقت بستگی دارد؛ برترین مرتبه، مرتبه حقیقت است و فروترین کس آن که حقیقت را انکار کند. تقسیماتی را که میرفندرسکی مطرح ساخته، بازتابی از سلسله مراتب موجود در درون حکمت است. در هر دو مورد، علوم دینی چون کلام، برتر از علوم طبیعی، حکمت بالاتر از کلام و حکمت انبیا و اولیا فراتر از همه تقسیمات دیگر قرار گرفته است.

Sources

سیدحسین نصر- سنت عقلانی اسلامی در ایران- صفحه 381-377

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites