دلایل عدم اطمینان به شخص بی وجدان

English 3548 Views |

این اصل که «به انسان بی وجدان نباید اطمینان پیدا کرد، مورد قبول همه جوامع انسانی است، زیرا که چنین شخصی مبنایی برای ارتباط با واقعیات و بازگو کردن آنها ندارد.»
پروفسور اتو فرویدمان می گوید: «وقتی که کرومول از پارلمان تقاضا کرد که به جای نفرات نا لایق و از کار افتاده قشونی، سربازانی جوان و دلاور به وی بدهند، گفت: برای این مقصود باید اشخاصی انتخاب شوند که در اعمال خود حس وجدانی را مراعات نمایند.»
گمان نمی کنم در پدیده های انسانی هیچ اصلی به این روشنایی که قابل هیچ گونه خدشه نیست مطرح بوده باشد که افراد انسانی چه در کارهای جزئی و چه در کارهای با اهمیت و خواه در کارهای مربوط به سود و زیان خود، به انسانی که وجدان ندارد اطمینان داشته باشند، بلکه باید گفت نه تنها به انسانی که حرکات او ضد وجدانی است اطمینان ندارند، بلکه به افرادی که خود را پای بند شنیدن ندای وجدان نمی دانند نیز وثوق ندارند، بلکه بالاتر از دو فرض مزبور اشخاص که حتی از نظر فعالیت وجدانی صحیح، مورد تردید جامعه قرار بگیرند هرگز با اطمینان و آرامش روانی مردم رو به رو نمی گردند، هر چند که این اشخاص دارای عناصر شخصیتی عالی هم بوده باشند.
دلیل این اصل خیلی روشن است، زیرا سپردن تشخیص یا انجام وظیفه به یک فرد، با انحصار ضامن اجرایی در وجدان آن فرد، بایستی این امید و اطمینان را تأمین نماید که آن فرد وظیفه مزبور را انجام خواهد داد. سپردن تشخیص یا انجام وظیفه برای یک فرد بدون در نظر داشتن عملی شدن آن، احمقانه و بیهوده است که عقلا دور آن نمی گردند و اگر فرض شود، آن فرد که تشخیص یا انجام وظیفه به او محول شده است. ضد وجدان یا بی خیال در باره فعالیت های وجدانی یا از نظر روش وجدانی مشکوک باشد، تحقق یافتن غرض مزبور که تشخیص یا بجا آوردن وظیفه محوله است مشکوک خواهد بود. و این اصل هم روشن است که هر مقدار اهمیت وظیفه سپرده شده زیادتر بوده باشد در صورتی ضامن اجرای آن فقط وجدان فرض شود، تشخیص و احراز وجدان در اهمیت زیادتری قرار می گیرد. کسی که ندای وجدان را نمی شنود، در حقیقت نیک و بدی برای او مطرح نیست مگر در چارچوب سود شخصی و ضرر شخصی خود.
اصل سومی هم وجود دارد که شاید همگان آن اصل را درک و به اهمیت آن پی برده اند ولی در تطبیق آن غالبا به اشتباه و خطا مرتکب می گردند. آن اصل اینست که کیفیت و کمیت اثر فردی و اجتماعی روش وجدانی و ضد وجدانی، در نفع و ضرر، رابطه مستقیم دارد. توضیح اینکه افرادی که در یک جامعه یا برای گروه مخصوصی شخصیت خود را اثبات می کنند، در حقیقت یک منطق بسیار قوی که قابل خدشه نیست برای قبول کردار وگفتارهای خود ایجاد نموده اند، نه برای اینکه اشخاص با شخصیت همیشه یک منطق جداگانه غیر از منطق واقعیات دارا می باشند، بلکه فقط و فقط خود «شخصیت» همیشه با افراد یا گروه های پایین تر از خود نوعی از تعبد ایجاد می کند که همیشه ضامن واقعیت کردار وگفتارها او می باشد. دلیل این اصل هم روشن است، زیرا غالبا افراد و توده مردم از تشخیص عامل واقعی شخصیت ناتوان می باشند، برای آنان تجزیه وتحلیل عامل شخصیت یا امکان ناپذیر است و یا فوق العاده دشوار می باشد. دانش آموز از آموزگار خود فقط ادبیات می داند، جواب نهایی یک مسئله فیزیکی را هم تلقی به قبول می کند، مانند دانشجو که از استاد شیمی خود جواب قاطعانه یک مسئله حقوقی را هم تصدیق می کند. طبقه دانش پژوه که معمولا پا به قلمرو علم گذاشته اند، از این «شخصیت زدگی» خطرناک در امان نیستند، کجا مانده که افراد معمولی و عامی مردم. مسائل مذهبی را از اینشتین می پرسند، نظریه برتراند راسل را در فقه اسلام و یهود مسموع می دانند.
این گرفتاری ها ونا بسامانی های اجتماعی که غالبا در بررسی های ما سئل اجتماعی از قلم می افتد و شاید برای آنها به اندازه یک صدم اهمیت بعضی از مسائل را نمی دهند و ماهرانه آن مطالب را با اهمیت نشان می دهند، که در درجه بسیار پایین تر قرار گرفته است. در این موارد است که اهمیت وجدان برای ما به خوبی جلوه می کند، زیرا اگر این شخصیت ها دارای وجدان انسانی بوده باشند از ارزیابی «مقدار وکیفیت شخصیت» خود امتناع نورزیده و از واقعیت شخصیت حقیقی خود استفاده خواهند کرد. به همین جهت از گفتن کلماتی از قبیل «من نمی دانم» یا «این مسئله در حدود تخصص من نیست» که عالی ترین معرف شخصیت واقعی و با عظمت انسانی است، دریغ نخواهند نمود.
حقیقتا جالب توجه است که انسان با داشتن ساختمان فیزیولوژی و سازمان روانی مشترک، این اندازه تفاوت میان افراد خود دارد. فردی را می بینیم که برای حفظ مقام شخصیت پوشالی و خیالی خود از اعتراف به قصور و نقص خود امتناع می ورزد و چنین می پندارد که اگر خود به طور صحیح ارزیابی نموده و نقص خود را اعتراف نماید زندگی او اساسی ندارد. آن افراد که:
باخیالی صلحشان و جنگشان*** با خیالی نامشان و ننگشان
چشم و گوش هم دارند ولی.
چشم باز و گوش باز و این عمی؟*** حیرتم از چشم بندی خدا
افراد دیگری را می بینیم که از زندگانی شیرین خود دست می شوید ولی حاضر نیستند کوچکترین مبارزه ای با وجدان خود داشته باشند. اینان کسانی هستند که زندگانی بدون وجدان را ننگ و عار تلقی نموده و آن نهال زندگی را که بدون وجدان می خواهد بارور گردد ریشه کن می نمایند.

Sources

محمدتقی جعفری- وجدان- صفحه 163-166

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites