بررسی عوامل مکانیکی و نمایی در شناخت عامل محرک تاریخ
English 2865 Views |شناخت عامل اصیل تاریخ، به آن سهولت و سادگی نیست که بعضی ها گمان کرده اند. شیوع و رواج یکی از عوامل در افکار جوامع، یا دخالت اساسی آن ها در بعضی از شئون انسانی یا در تمام حرکات بشری، در دوران خاصی از یک زمان نمی تواند معرفی کننده عامل اصیل تاریخ باشد. می توان گفت: تا آن جا که مشاهدات ما درباره انسان ها، چه از نظر طبیعت آن ها و چه از جنبه تاریخی که پشت سر گذاشته اند، اثبات می کند: اصل «علاقه به من» یا «ذات» قدرت خود را هم چنان حفظ کرده و در هر حال مشاهده می شود.
از طرف دیگر، اجتماعی که از افراد تشکیل یافته و کیفیت جدیدی را ایجاد کرده اند، سنتزی است که نتیجه تفاعل طبقات و افراد گوناگون است. جستجوی عامل اصیل شئون و حرکات اجتماعی با این نظر، غیر از جستجوی عامل احتیاجات از دیدگاه اولی است، زیرا برای شناخت عامل اجتماعات با نظر اولی، همین اندازه کافی است که عامل شئون و حرکات فرد را بشناسیم این اصل همان اصل علاقه به زندگی و بقای «من» می باشد. ولی از نظر دوم، باید عامل کیفیت جدید را جستجو کرد. به عنوان مثال، ما می خواهیم عامل ماده آب را پیدا کنیم که از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن تشکیل شده است. در این بررسی می بینیم آب باید دارای خواص هر دو عنصر باشد. بار دیگر نظر این است که ببینیم پس از آن که دو واحد با یکدیگر ترکیب یافته و ماده آبی را که تشکیل دادند و در نتیجه یک سنتز جدید ایجاد شد، عامل بقای این سنتز و امکانات و ضروریات آن چیست؟ در این هنگام، حالت میعانی آب و چگونگی قابلیت آن به اشکال مختلف و تاثیر آن در سایر مواد شیمیایی و... منظور خواهد شد. پیش از بحث در تشخیص عامل محرک تاریخ چند مطلب را متذکر می شویم:
1- بررسی سنخ عامل محرک تاریخ، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. یعنی: دانستن این که عامل مورد بحث از سنخ عوامل مکانیکی و یا از سنخ عوامل غایی است مقصود از عوامل غایی، عواملی هستند که اشتیاق به آن ها انگیزه و وجود تحققی آن ها معلول است همان گونه که در کارهای هدف دار انسان مشاهده می شود این بررسی برای این کسی که می خواهد از عامل مورد تصدیق بهره برداری نماید، اهمیت به سزایی دارد.
توضیح: هنگامی که عامل زیر بنای اجتماعات را یک عامل مکانیکی فرض کنیم، خاصیت عامل مذکور این است که پیش از وجود معلول، باید علت از تمام جهات نمودار شود و کوچک ترین انتظار و توقعی برای تمام شدن علت باقی نماند. مانند ریشه درخت که مرکب از هسته مخصوص و اثرات خاک و آب و نور آفتاب و غیر آن است. اگر کوچک ترین نقصی در یکی از عوامل مزبور وجود داشته باشد. و عامل دیگری هم جای آن را انگیزه، محال است ریشه درخت مفروض «وجود» پیدا کند.
میان دو پدیده ای که رابطه علت و معلول دارند، ضرورت کامل حکمفرماست، به گونه ای که به وجود آمدن هر یک از آن دو، با به وجود آمدن دیگری ملازم است. به همین جهت، بعضی از متفکران با نظر به شدت رابطه موجود در میان علت و معلول می گویند: این دو پدیده، دو لباس یک حقیقت بوده و علت، جلوه اولی آن حقیقت و معلول جلوه دوم آن است. در نتیجه به وجود آمدن علت به وجود آمدن معلول را به دنبال خواهد داشت، همان گونه که به وجود آمدن معلول، کشف از به وجود آمدن علت می نماید. البته این نکته، در رابطه علت مکانیکی نیز قابل توجه است. مقصود از تقدم علت بر معلول در علت مکانیکی، تقدم زمانی نیست، یعنی: این تقدم به گونه ای نیست که علت هستی وجود داشته، ولی معلول هنوز به وجود نیامده باشد، بلکه مقصود از تقدم به تعبیر فلسفه کلاسیک «تقدم رتبی» و به اصطلاح فلسفه های جدید «تقدم انتزاعی» است. به هرحال، ضرورت در علت و معلول مکانیک، یک حقیقت طبیعی است که به هیچ وجه قابل تردید نیست. علت غایی، عاملی است که تصور و اشتیاق بدان، سبب صدور علت شده، و وجود این علت، وجود هدف و غایت را ایجاد خواهد کرد. در حقیقت، علت غایی در دو جلوه متفوات بروز می کند. در جلوه اولی به عنوان علیت ظهور نموده در جمله دوم که وجود خارجی اش می باشد. دارای عنوان معلولی است. تمام کارهای ارادی اختیاری نیز ازاین قبیل است. به عنوان مثال، فرا گرفتن دانش و دانشمند شدن را می توان از علل غایی محسوب نمود. این فراگیری دانش و دانشمند شدن، دو جلوه متفاوت دارد:
الف- علت اقدام به تحصیل و کوشش برای فرا گرفتن دانش این جلوه شبیه علت مکانیکی است که تحصیل و کوشش رابه دنبال خود دارد.
ب- در این جلوه که دانشمند شدن واقعی است، همان علت، جنبه معلولی دارد که تولید شده تحصیل و کوشش می باشد.
به عنوان مثالی روشن تر: کارگری را در نظر می گیریم که برای انجام کار به کارگاه می رود. در این مثال، توجه کارگر به «مزد» و «نیاز» ایجاب می کند که او به سوی کارگاه روانه شده و کار کند. این روانه شدن به کارگاه و کار کردن معلول توجه کارگر به مزد و نیاز به آن است. بنابراین، توجه به مزد و نیاز به آن علت مکانیکی کار بوده و خود کار معلول همان علت است، ولی مالک مزد شدن و رفع نیاز با آن، پس از کار ایجاد می شود. کوشش فلسفی برای واحد نمودن دو سنخ علت دو معلول (مکانیکی و غایی)، کوشش بیهوده است، زیرا هیچ مفهوم عمومی و هیچ قضیه مطلق نمی تواند با مشهود خارجی ما مبارزه کند و گمان هم نمی رود که متفکران عالی مقام درصدد این برآمده باشند که این دو سنخ علت را واحد کنند. اکنون که تفاوت بین دو سنخ علت روشن شد، می توان خاصیت اساسی هر یک از آن دو را بررسی کرد. خاصیت اساسی این دو سنخ علت این است: در علت مکانیکی، ضرورت از جانب طبیعت بوده، دخالت انسان و تمایلات او در آن رابطه قابل تصور نیست، آتش می سوزاند، مگر این که آتشی نباشد تا سوختنی وجود نداشته باشد، در صورتی که در علت های غایی از آن رو که تمایلات و اراده های انسان ها راهیابی دارد، بنابراین ممکن است تنظیم و هماهنگی و تحولات اجتماعات به خواسته های انسان در حالت جمعی بستگی داشته باشد. اگر بگوییم: عامل اصیل تاریخ از قبیل علت مکانیکی است، بدون شک ما یک پدیده جبری را قبول کرده ایم که فعالیت و تدبیر جامعه در مقابل آن، حالت تصنعی به خود خواهد گرفت، زیرا هیچ یک از اجزاء علت جبری یک معلول نمی تواند چیزی علاوه بر طبیعت و پدیده ضروری خود، کاری انجام دهد. به عنوان مثال، هسته گل یاسمن به هیچ وجه نمی تواند خود را به گل سرخ تبدیل کند. آب یا نور آفتاب نیز چنین توانایی را ندارد که هسته گل یاسمن را به گل سرخ مبدل سازد. آری، ممکن است یک یا چند عامل محاسبه نشده که خارج از طبیعت هسته گل قرار دارد، اثر تماس با آن هسته تغییراتی در آن ایجاد کند، چنان که این کار در خصوص همان گل می تواند از ناحیه انسان ها سر بزند، ولی آن تغییرات که نتیجه عوامل خارج از طبیعت گل مزبور است از طبیعت مخصوص آن گل برنخاسته است. اگر عامل زیر بنای تاریخ از مقوله یک علت مکانیکی باشد، تاریخ باید مقهور قطعی آن عامل قرار گرفته و تلاش انسان ها اثری برای تغییر و تکامل اجتماعات نداشته باشد. اما اگر بگوییم: عامل زیر بنای تاریخ از قبیل علل غایی می باشد، بدین معنی است که: انسان ها در هر عصر و دورانی با توجه و اشتیاق به هدفی مفروض، زیر بنا و رو بنای زندگی فردی و اجتماعی خود را بنا نموده و می سازند. در این فرض، تلاش انسان ها برای اصلاح جامعه و رنگ آمیزی آن به دلخواه خود، امکان پذیر خواهد شد. آن چه که حقیقت محسوس و جریان تاریخ نشان می دهد صحت این مسأله است که انسان ها همان گونه که در حال فردی با تحریک هدف های غایی زندگی می کنند، درحال اجتماعی نیز، هدف ها و غایت ها، زیربنا و روبنای تمام حرکات آن را تشکیل می دهد. تمام فعالیت ها و تلاش های دسته جمعی اقوام و ملل شاهد این معنی است که آنان برای خود هدفی منظور نموده، استقرار یا تحول جامعه خودرا براساس آن هدف پی ریزی می کنند. بنابراین می توان برای جوامع نیز، مانند افراد، اراده و تصمیم فرض کرد.
2- یک وجه مشترک که میان دو عامل مزبور وجود دارد این است که: هیچ یک از دو عامل نمی تواند از دخالت یک عده علل محاسبه نشده برکنار باشند، خواه عامل را مکانیکی محسوب کنیم، یا غایی. اکتشافات ناگهانی در علم و صنایع و روش های مخصوص نوابغ و شخصیت ها را می توان جزئی از این قبیل عوامل محسوب کرد. اگر گمان کنیم تاریخ انسان از تمام جهات معلول علل و معلولات محاسبه شده می باشد، خطای قطعی است که ما مرتکب شده ایم. وایتهد می گوید: این یک اشتباه عمیق است که در کتاب ها و سخنرانی های مردان برجسته مشهور صورت گرفته است که ما بایستی عادت کنیم در تمام کارها و حرکات خود به تفکر بپردازیم. زیرا واقعیت کاملا مخالف این نظریه است، زیرا تمدن نتیجه بسیاری از عوامل است که درباره آن ها فکر نکرده ایم.
3- ممکن است عامل زیربنای تاریخ که برای جامعه به عنوان علت غایی منظور شده برای هریک از افراد انسانی علت مکانیکی پیدا کند. بدین معنی که: هیأت تشکیل یافته اجتماع هدفی را منظور نموده و اراده های افراد را مطابق همان هدف محدود ساخته و بدون نظر به این که افراد هم هدف را به عنوان غایت و هدف قبول خواهند کرد، اجرا کنند. بنابراین، افراد روش مقرر اجتماعی را قبول می کنند. بدون این که اختیاری در تغییر و تحریف آن داشته باشند.
4- در بحث عامل اصیل، این نکته باید دقیقا روشن شود که: آیا مقصود از عامل اصیل عامل تاریخ است یا عامل زیربنای جوامع؟ زیرا این دو با یکدیگر متفاوت هستند. اگر مقصود جستجوی عامل اصیل تاریخ است. آن شامل تمام جزئیات و کلیات حوادثی است که در کره زمین برای انسان ها و یا از طرف انسان ها به وقوع پیوسته است. چنین جستجو و کاوشی، آشکارا بیهود بوده و عبارت است از: پیگیری یک امر امکان ناپذیر، زیر بشر در دوران اولیه که در حقیقت پی ریزی تاریخ بعدی می باشد، به اندازه ای مجهولات دارد که ما حتی از حدس منطقی درباره کلیات آن دوران نیز ناتوان هستیم، چه رسد به یقین منطقی. اگر تحقیقات دوران باستانی دقیقا مورد بررسی قرار بگیرد، خواهیم دید تمام آن حوادث کوچک و بزرگ با امثال عبارات: «چنین احتمال می رود، و بعید نیست» حل و فصل می شود.
Sources
محمدتقی جعفری- آفرینش و انسان- صفحه 137تا142
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites