اظهار نظر علما درباره تشیع اسدآبادی

English 6266 Views |

درباره تشیع سید، استناد نمی کنیم به مطالبی که برخی از عالمان بزرگ اظهار کرده اند، از جمله علامه سید محسن امین عاملی، و آن مطلب «اصالة التشیع» است در علویین، یعنی اینکه اصل درباره مذهب سادات و علویان، تشیع است. مگر خلاف آن به دلیل ثابت شود. بلکه با صرف نظر از این مطلب در اینجا دو استناد را از محقق متتبع، سید محمد محیط طباطبائی که درباره زندگی سید تحقیقات بسیار دارند نقل می کنیم.

استناد اول
شیخ عبدالقادر مغربی، یکی از دو مرید باقیمانده دوره زندگانی سید، که فیض ملاقات او را دریافته اند، برای ملامت سر محمد ظفرالله خان پس از آنکه مسئله وزارت امور خارجه پاکستان را در راه حفظ عقیده مذهبی خود ترک کرد توسط منیر حصنی دمشقی به او چنین پیام می فرستد: «تو که عمر را در کار سیاست گذرانده ای و سر شناس جهان شده ای، چرا به اندازه سید جمال الدین، شیعه ایرانی، سیاستمدار نشدی که وقتی عقیده مذهب و جنسیت سیاسی خود را مانع از پیشرفت کار خود دید، خود را افغانی خواند و با حنفی ها که طبقه حاکمه دستگاه خلافت عثمانی بودند به ظاهر هم عقیدگی کرد.

استناد دوم
مرحوم شیخ محمدحسین کاشف الغطا، از قول پدرش شیخ علی کاشف الغطا که مدت ها در استامبول با سید معاشر بوده و در عراق نیز نسبت به اصل و جنس او معرفت داشته است نقل می کرد که موقع توقف مرحوم شیخ علی (پدر کاشف الغطا)، در استامبول و شرکت در مجالس و محافل افادات سید، همه خواص یاران او می دانستند که از جامعه شیعه ایران برخاسته، و برای چه اظهار تسنن و افغانی بودن می کند.

نظریه شیخ آقا بزرگ تهرانی
اصل دیگری که درباره مذهب سید، قابل توجه است این است که علامه محقق، شیخ آقا بزرگ تهرانی، که به شناخت احوال عالمان شیعه و معرفت تألیفات و آثار و زندگی آنان معروف است، و بیش از 70سال در این باره جستجو و تحقیق کرده است و در این رشته متتبع و مرجعی است کم مانند، سید جمال الدین را، در بخش مربوط به قرن چهاردهم، از کتاب «طبقات اعلام الشیعه» که چنانکه از نامش پیداست ویژه گزارش زندگی عالمان شیعه است ذکر کرده و شرح حال او را زیر عنوان «السید الجمال الیدن الهمدانی الشهیر و بالافغانی» (سید جمال جمال الدین همدانی، شهرت یافته به افغانی) آورده است. و پس از ذکر نسب او تا امام زین العابدین (ع)، او را با این تعبیر معرفی کرده است: من اعظم الفلاسفه و کبار رجال الشیعه المصلحین، در شمار بزرگترین فیلسوفان و از مصلحان بزرگ شیعه، می دانیم که شیخ آقا بزرگ تهرانی، با اواخر عمر سید، همزمان بوده و از سن ده سالگی (1303 هـ-ق) وارد جامعه طلاب شده است. یعنی افزون بر 10 سال پیش از رحلت سید. قطعا در این سنین، در حوزه های روحانی، درباره ی سید سخنان بسیار می شنیده است و از چگونگی و واقعیت حال او که نمی شده است بر طلاب پوشیده بماند، اطلاع می یافته است. نیز می دانیم که شیخ آقا بزرگ به سال 1315 هجری قمری، به نجف رفته و به محضر علمای نجف رسیده است، از جمله عالم ربانی و رجالی معروف، حاج میرزا حسین نوری که خود از استادان مسلم و متخصصان بزرگ رشته علم «رجال» بوده است و معاصر سید جمال الدین. سال فوت نوری 1320 هجری قمری است و به احتمال قوی، نظر نوری را درباره ی سید شنیده بوده است. نیز در آن تاریخ قطعا شیخ آقا بزرگ کسان چندی را دیدار می کرده و می دیده است که نه تنها از دور و نزدیک از احوال سید آگاه بوده اند، بلکه حضور او را در نجف (حدود سالهای 1270 هـ.ق)، درک کرده بوده اند و می توانسته اند اطلاعاتی از طریق عیان و حس (نه نقل و حدس)، در اختیار وی بگذارند. بنابراین هنگامی که او سید را بی هیچ قید و احتیاط  در شمار عالمان شیعه می آورد، با این همه نزدیکی و پیوستگی و زمینه ی اطلاع و امکان شناخت، و با تعیین صریح موضوع کتاب، جای بحثی درباره مذهب سید باقی نمی گذارد. حاج سیاح محلاتی نیز که با سید معاصر بوده و خدمت او را درک کرده است چنین می نویسد:
در ظرف این سال (1303هجری قمری)، آقا سید جمال الدین که مشهور به افغانی شده، و در عالم فضل و علوم و کمالات انگشت نما و اعجوبه دهر است به ایران تشریف آوردند. این آقا سید جمال الدین از اهل اسدآباد همدان است که از طفولیت هوش غریبی داشته و از عجایب بوده، بطوری که اکثر مطالب را یک دفعه مطالعه یا استماع می کرده برای حفظ او کافی بوده، در عالم سیاست و غیرت اسلامیت و محبت بشریت از بزرگان عالم است. این شخص بزرگوار در نطق و قوه بیان و اقامه ی برهان چنان است که یک مجلس ملاقات او و استماع بیانات او، برای انقلاب عقاید و امور یک مملکت کافی است. خداوند به او یک قیافه ی جذابی داده که ممکن نیست شخص بی غرضی او را ملاقات کرده مجذوبش نگردد. به اعتقاد من مدح امثال من در حق او قدح است. اشتهار او به قدری است که کتاب ها در شرح حال او برای ترجمه حال او، نوشته شود. اگر در چنین عصری که حکما و بزرگان عالم محل توجه شده و از حد معمولی اعصار زیادترند، ده نفر شمرده شود، اول یا دوم ایشان این بزرگوار است. اما سبب اشتهار او به «افغانی» این است که مدتی در افغانستان مانده...آقا سید جمال الدین برای اینکه در بلاد عثمانی و ممالک اسلامی که اکثر مذهب اهل سنت دارند، به اسم تشیع منفور نشده، در اتحاد اسلامی که «وجهه همت او» بود و در «نجات دادن ممالک اسلام» بتواند کار کند، از عمامه سفید استفاده می کنند، و در ممالک شیعه از عمامه ی سیاه که نشانه ی سیادت ایشان است. این بزرگوار را در مصر و در اروپا دیدم و ارادت داشتم. در بیست و سوم شهر ذیقعده سنه 1303 قمری (شهریور 1265 شمسی)، تلگرافی از بوشهر از حاجی احمد معروف به کبابه ای، به من به اصفهان رسید که «جناب آقا سید جمال الدین وارد بوشهر شده عازم نجد است.» من این نعمت را غنیمت شمرده جوابا تلگراف کردم: «حضرت آقا از ایران عبور فرماید، علمای اصفهان شایق ملاقات هستند». چند روز در شیراز توقف کرده با علما و سایرین ملاقات فرموده بود. مکتوبی از میرزای آسوده رسید بدین مضمون: «این بزرگوار ... سبب انقراض جور و عدوان است»... از اول گیر و دار (در حضرت عبدالعظیم) تا آخر،یک کلمه تضرع و التماس نکرده، پس از اینکه ... پاهایش را زیر شکم اسب می بندند، می گوید: «یا عدل یا حکیم!» و به فراشان می گوید: «البته به شاه خواهید گفت که سید را روانه کردیم». می گویند: «بلی، عرضی هم دارید بگویید». می گوید: پیغامی از من به او برسانید، بگویید من و تو هر دو کارهای گذشته اجدادمان را تجدید کردیم. به انتقام دچار خواهی شد»... به خانه ی وزیر دفتر رفتم، دیدم جمعی در آنجا هم خبر این فتح بزرگ (تبعید سید جمال الدین)، را که شاه و امین السلطان و کامران میرزا کرده اند به یکدیگر می گویند. گویا قفقاز را برگردانده یا هرات را گرفته اند، که یک سید فاضل عالم وحید غریبی را دعوت کرده بعد به این فضیحت بیرون کرده اند...من هم به معین نظام گفتم: «شما نوکر و خیرخواه آقای نایب السلطنه کامران میرزا (سومین پسر ناصرالدین شاه) هستید، او را ملتفت کنید بر اینکه حالا که پدر دارد، وزیر جنگ و حاکم طهران است. اگر فکر آینده ی خود را نکند فردا چشمش را در می آورند، یا اینکه اگر رحم کردند در گوشه امیریه همیشه در قفس خواهد ماند» معین نظام گفت: «برای آینده چه فکر بکند؟» گفتم: «الان حضرت آقا سید جمال الدین را بیارد، روی مردم را به او بکند و شاه بشود» معین نظام گفت: «اگر این حرف ها را به خود آقای نایب السلطنه بگویی او را گرم کرده به سر کار می آوری»...
در کتاب «خاطرات و اسناد ظهیر الدوله» نیز، در ضمن گفتگوهای میرزا رضای کرمانی با کامران میرزا نایب السلطنه، چنین آمده است که میرزا رضا به کامران میرزا می گوید:
اگر قصد سلطنت دارید، اسباب کار، سدجمال الدین است، که روی مردم را می تواند به سوی شما کند. ملاحظه می شود که در بیان این مطلب نزد کامران میرزا، نفوذ روحانی و دینی و اجتماعی سید جمال الدین در جامعه ی ایران ملاک گرفته شده است. و این می رساند که سید به تمام معنی ایرانی بوده است که نایب السلطنه ای به تصدیق مردمان وارد به اوضاع می توانسته است تنها با جلب خاطر او و بازگردانیدن او از تبعید و رفع بی احترامی از او اتکا به شخصیت او و قبول پیشنهادهای اصلاحی او، و رویاروی کردن او با مردم، سلطنت را بدست آرود. این چگونگی نفوذ و محبوبیت، در مورد عالمی ناشناخته و غیر ایرانی و مجهوال المذهب یا غیر شیعه چگونه تواند بود؟ نیز میرزا محمد ناظم الاسلام کرمانی (زاده ی 1242 هجری خورشیدی، در گذشته ی 1297 هجری خورشیدی، 1337هجری قمری)، که حدود 25سال از عمر خویش را معاصر سید بوده و با برخی از دوستان و معاشران سید نزدیک بوده است و در جریان های زمان بوده و سید جمال الدین را نیک می شناخته است چنین می نویسد:
نخستین فروزنده آسمان شرف و جلال، و اولین مربی عالم تربیت و کمال، حامل لوای آزادی و حریت، و هواخواه استقلال حقوق بشریت، پیشرو آزادی طلبان مملکت عجم، و سر سلسله تربیت یافتگان طوایف و امم، العالم الربانی، و البحر الصمدانی، السید محمد جمال الدین بن السید صفدر، المعروف به «افغانی»، از اول اشخاص افراد مشهور این قرن است (قرن 13-14 اسلامی و 19 میلادی)، که عالم تمدن را به انوار ساطعه علم و فضیلت منور فرمود، و سلسله ی هواخواهان ترقی مقام انسانیت را به پیشقدمی سرافراز و مفتخر نمود. این شخصیت عجیب و غریب، وحید زمان، نادره ی دوران را جمعی کثیر، از مردم اسد آباد همدان ایران دانند، طایفه و فامیلش را نشان دهند. و جمی غفیر، از سادات عالی درجات اسعد آباد کابل شمارند... اما آنچه جناب آقای طباطبائی حجت الاسلام سید محمد طباطبائی، از عالمان مجاهد و معروف مشروطیت و حاج سیاح محلاتی و غیره، درباره سید می گویند: سید جمال الدین ایرانی از قریه اسدآباد همدان است. قصبه اسدآباد افشار، در هفت فرسخی همدان و پنج فرسخی کنگاور است... جمعیت اسدآباد تقریبا هشتصد خانوار و عمده نفوس آن تقریبا چهار هزار نفر می باشد. خانواده تی سید جمال الدین، از خانواده های صحیح و از سادات عالی درجات حسینی، و اتصال شجره این سلسله نجیبه به خامس آل عبا حضرت امام حسین (ع) ثابت و معلوم است. سید صفدر پسرش سید جمال الدین را در پنج سالگی به مکتب گذارده ... در هشت سالگی از خواندن و نوشتن فارغ گردید... در سن ده سالگی سید جمال الدین از پدرش قهر کرده و به شهر همدان رفت و در مدرسه ی همدان مشغول تحصیل بود... خانه مسکونی سید امروز در اسدآباد معلوم است. طایفه و فامیلش را همه کس می شناسند. جناب آقای طباطبائی فرمود که: پسر عموی سید جمال الدین، آقا سید هادی، در مدرسه چاله حصار تهران تحصیل می نمود و سید از اهل اسدآباد است. طایفه صاحب اختیار می گویند: سید کمال برادر زاده سید جمال الدین، الیوم در اسدآباد است. باری بودن سید جمال الدین از اهل اسدآباد به تواتر ثابت و مسموع گردید. لکن سبب اینکه سید خود را به افغان نسبت داد و جدی در این امر داشت معلوم نبود، تا اینکه در این ایام یکی از موثقین گفت: از خود سد جمال الدین سبب را پرسیدم، جناب آخوند ملا آقای طالقانی، معروف به «شیخ الرئیس» نقل کرد از جناب آقا سید اسدالله خرقانی، که الیوم در نجف در اداره آقای خراسانی آخوند ملا محمد کاظم خراسانی معروف و از بزرگان است شنیدم که گفت: از سید جمال سبب را پرسیدم جواب داد: «چون افغان در جایی کنسول ندارد، من خود را به افغان نسبت دادم، که از دست کنسول های ایرانی آسوده باشم و در هر شهری که می روم گرفتار کنسول نباشم».
در واقع اسناد و مدارک بسیاری درباره ایرانی بودن و تشیع سید هست، به طوری که برای آدمی که مقداری از آنها را دیده باشد نیازی به بحث نمی ماند و تشیع و ایرانی بودن سید جمال الدین اسدآبادی، به مثابه تشیع و ایرانی بودن سید محمدکاظم یزدی (مرجع اسبق شیعه و صاحب کتاب فقهی «العروة الوثقی»)، شناخته خواهد شد، یعنی بدیهی و بی گفتگو.

Sources

محمدرضا حکیمی- بیدارگران اقالیم قبله- صفحه 80-37

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information