مشکلات دوران خلافت عمر ابن خطاب
English 5822 Views |در بین یاران پیغمبر (ص) منصب و رتبت وجود نداشت و نژاد و خانواده به حساب نمی آمد؛ حتی دیرتر یا زودتر مسلمانان شدن نیز از نظر اجتماعی فضیلت شمرده نمی شد. اسامة بن زید، که مولی زاده و جوانی نورس بود، بر سپاهی امیر شد که پیران سالخورده و آزادگان و سابقان در اسلام در آن شرکت داشتند. در عصر رسول خدا آنچه مسلمانان بدان اهمیت می دادند تقوی بود، و پاداش تقوی را هم از خدا می خواستند، نه از مردم. این حالت مسلمانانی بود که قرآن درباره آنان می گوید: خدا دل ایشان را به ایمان آزموده است، اما متاسفانه آن روز که پیغمبر اسلام نزد خدا رفت و جزیرة العرب مسلمان شده را به جا گذاشت، همه مسلمانان از چنین تربیتی برخوردار نبودند. شمار مسلمانان آزموده چون موی سیاه بر تن گاوی سپید بود. آری همیشه چنین بوده است (در آن جا که آزمایش به میان آید دینداران اندک خواهند بود) آن بیابانی ها که دیروز مسلمان شده و هرگز محمد (ص) را ندیده و به خوبی با او آشنا نشده بودند و یا آن مسلمانان که تنها طی یک یا دو جلسه با پیغمبر اسلام آشنایی داشتند تا چه اندازه می توانستند به خوی مسلمانی آراسته باشند؟ و اگر روزی مالی به دست آنان رسید که هرگز تصور آن را نمی کردند، چنان که قرآن هشدار داده است، طغیان نورزند؛ و اسلام که هنوز در دل آنان ریشه نگرفته تا چه درجه می تواند هوای نفسشان را مهار کند؛ خدا می داند. اما هرچه بود در دوران خلافت ابوبکر چون از یک سو سربازان سرگرم فرو نشاندن طغیان مرتدان بودند و از سوی دیگر رقم های هنگفتی به خزانه (بیت المال)، نرسیده بود و تغییری در وضع اجتماعی مسلمانان پدید نیامده بود، این دوره به آرامش گذشت. دشواری های اجتماعی در عصر عمر آغاز شد، اما وی تا حدی بر آن پیروز شد. مهم ترین مشکلات عبارتند بودند از:
1- در دوران ده ساله خلافت عمر ملت های گوناگون اسلام را پذیرفتند. این ملت ها از جهت فرهنگ، آداب و رسم ها، نه تنها با مردم عربستان همانند نبودند، بلکه هر ملتی با ملت دیگر در این ویژگی ها اختلاف داشت. در نتیجه، اندک اندک این رسم ها در زندگی ساده مردم شبه جزیره راه یافت. عمر می کوشید تا نگذارد عرب خویی جز عرب را تقلید کند و چندان که می توانست بر آنان سخت می گرفت. گاهگاه، کسانی از بزرگان قریش نزد او می آمدند تا به بهانه جهاد در راه خدا و یا براستی برای جهاد به خارج از عربستان سفر کنند. عمر چون بر دگرگونی خوی آنان بیم داشت می گفت: جهادی که در عصر رسول خدا کردی برای تو کافی است، بهتر است که در خانه خود بنشینی، نه کسی را ببینی و نه کسی تو را ببیند.
2- سرزمین های گشوده شده از حیث بهره برداری استعدادهای گوناگون داشت و از هریک باید به نحوی خاص استفاده می شد. بهره برداری درست از این زمین ها نیازمند مردان آگاه و عاملان با تجربه بود و در حوزه مدینه چنین کسانی یا وجود نداشتند و یا شمار آنان اندک بود.
3- اداره سرزمین هایی که با صلح به دست آمده بود چون مشمول پرداخت مال المصالحه معینی بود، برای حکومت مشکل چندانی به وجود نمی آورد، اما اداره زمین هایی که سربازان به قهر و غلبه اشغال کرده بودند با اشکال رو به رو شد، زیرا در چنین صورتی زمین های فتح شده باید بین سربازان فاتح تقسم می شد. پیداست که برای مسلمانان حجاز ممکن نبود هر سال بیایند و این زمین ها را بکارند و پس از برداشت محصول به جایگاه خود برگردند. عمر مصلحت دید این زمین ها همچنان به کشاورزانی که در آن کار می کردند واگذار شود و با آن ها قراردادهایی منعقد کرد که در مقابل، سالیانه مبلغی معین بپردازند. معلوم نیست فکر این کار از خود او بود یا با مشورت بزرگان صحابه چنین تصمیمی را گفت، اما به هرحال چنین تصمیمی عملی شد.
مشکلات این اقدام در آغاز چندان مهم به نظر نمی آمد، اما در دوره عثمان توفانی پدید آورد.
4- زمین هایی که متعلق به حکومت ها، شاهزاده ها؛ و اشراف دربار ساسانی و یا مالکانی بود که زمین خود را رها کرده و رفته بودند، بعنوان خالصه دولتی ضبط می شد و درآمد آن به بیت المال (خزانه)، برمی گشت.
عمر مصلحت دید که اداره سیاسی سرزمین های فتح شده همچنان به عهده مأمورانی باشد که در آن کار می کرده اند، منتها این مأموران باید زیر نظر حاکمی که از جانب خلیفه تعیین می شد انجام وظیفه کنند.
برای ما که پس از چهارده قرن و با مطالعه در نظام های سیاسی مختلف جهان این حوادث را بررسی می کنیم شاید این اقدام چندان مهم به نظر نیاید، ولی اگر توجه داشته باشیم که مسئولان آن روز اداره این کشورهای بزرگ تا آن تاریخ از محیط محدود خود فراتر نرفته بودند، و از مدیریت جز رسیدگی به کار خویشاوندان و احیانا تیره و قبیله چیزی نمی دانستند، سپس در نظر بگیریم که چگونه همین مردم سرنوشت نیمی از آسیا و آفریقا را عهده دار شدند و در اوضاع و شرایط آن روز این وظیفه را بخوبی انجام دادند، نمی توانیم از اعجاب خود داری کنیم. روزی که نخستین رقم بزرگ درآمد از ایران به مدینه رسید، و رقمی بود که مسلمانان تا آن روز هرگز چنان مالی را ندیده بودند، عمر از یاران خود پرسید با این مال چه باید کرد. بعض آنان معتقد بودند سنت پیغمبر باید حفظ شود و مال رسیده یکباره بر مردم پخش گردد. سرانجام تصمیم گرفتند که دفترها ترتیب دهند و برای مسلمانان مقرری بنویسند. این تصمیم بسیار منطقی و حساب شده بود، اما در ثبت نام و رقم درآمد چنان که باید ملاحظه آینده را نکردند. به نظر می رسد خلیفه و مسلمانان که آن روز چنان مصلحت اندیشی کردند، نمی دانستند پایان این طرز توزیع چه خواهد بود. و یا به فکر آنان نمی رسید که تنی چند از بزرگان بعنوان مقرری ثابت بیش از مقدار مصرف خود از خزانه بهره می برند.
در ترتیب ثبت نام حقوق بگیران بین مورخان اختلاف است. آنچه مسلم است این که سبقت در مسلمان شدن در رقم حقوق دخالت داشت. حقوق جنگجویان بر اساس شرکت آنان در نبردها به حساب آمد، چنان که مثلا شرکت کنندگان در نبرد بدر تا صلح حدیبیه بیش از کسانی که در جنگ های بعد از حدیبیه شرکت کردند حقوق می گرفتند. هنوز بر فتح مدائن و شام سالی نگذشته بود که عمر دانست خطر بزرگی هم او و هم حوزه مسلمانی را تهدید می کند. قریش، تیره نیرومند و اشراف منش عرب، روزی مسلمان شدند که سپاه مدینه را در داخل شهر مکه دیدند. اینان همین که مسلمان شدند و مانند دیگران در جنگ های ایران و روم شرکت کردند برابر مقررات فقه اسلام از غنیمت های جنگی (مال و زمین) بهره مند گشتند. این تیره پیش از اسلام در کار بازرگانی بینایی کامل داشتند. همین که با گسترش فتح های اسلامی از نو به نوایی رسیدند، می خواستند شیوه دیرین خود را پیش بگیرند.
طبری در ضمن روایتی می گوید: عمر بازرگان قریش را در مدینه بازداشته بود و نمی گذاشت از این شهر بیرون روند. می گفت: قریش می خواهد مال خدا را به کار خود صرف کند و دیگران را از آن محروم بدارد. چندان که پسر خطاب زنده است چنین کاری ممکن نیست. من کناره دره حر ایستاده ام و گلوی قریش را می گیرم، مبادا به آتش درافتند.
بارها می شد که به حساب مأموران دولت رسیدگی می کرد و اگر می دید مأموری مالی برای خود اندوخته می گفت: تو که از خزانه (بیت المال)، مخارج خود را می گیری این مال را برای چه ذخیره کرده ای؛ آن گاه مال های او را به خزانه می فرستاد. از مردم قریش کسانی را که مالک زمین های فتح شده بودند رخصت نمی داد از حجاز بیرون بروند. گروهی از سران قریش خواه بخاطر سختگیری عمر و خواه از بیم مراقبت یاران پارسایی رسول (ص) و یا بخاطر آن که هنوز ایمان سست نشده بود تا آن جا که می توانستند، خود را نگاه می داشتد، اما از رفتار خشن عمر ناخشنود بودند. عمر نیز دانست که حقوق دادن بدین دسته از خزانه، آن هم براساس سبقت در اسلام و شرکت در جنگ درست نبوده است. بدین علت گفت: اگر آنچه در پایان کار می دانستم در آغاز می دانستم زیادی مسلمانان را از ایشان می گرفتم و به خزانه می سپردم. پیداست که تحمل این سیاست برای آن دسته از بزرگان که مزه مال اندوزی را چشیده بودند ممکن نبود و سرانجام خلیفه نتیجه رفتاری را که با این گروه کرد، دید.
تاریخ نویسان عرب سبب کشته شدن عمر را کینه جویی ایرانیان از عرب شمرده اند و گفته اند ابولؤلؤ از عمر آزرده بود چون از یک سو کشورش به دست عمر و سپاهیان او افتاده بود و از سوی دیگر هنگامی که او از مالک خود شکایت کرد به گفته او ترتیب اثر نداد، ابولؤلؤ نخست او را تهدید کرد و سپس در فرصتی که به دست آورد او را کشت. دور نیست که گفتگوی میان عمر و ابولؤلؤ درست باشد. اما آنچه به نظر درست تر می رسد این است که چند تن از بزرگان قریش کمتر از ابولؤلؤ از عمر آزرده نبودند. سختگیری او بر این دسته که مغیره مالک ابولؤلؤ نیز از جمله آنان بوده است و پشیمانی او از سیاست مالی که در پیش گرفت آنان را نگران کرد و دور نمی نماید که عمر با توطئه کسانی دیگر به دست ابولؤلؤ کشته شده باشد.
از کارهای مهمی که در خلافت عمر انجام گرفت تأسیس تاریخ برای مسلمانان است. به نقل ابن اثیر این کار در سال شانزدهم هجری و با مشورت علی (ع) صورت یافت. مبدأ تاریخ را هجرت پیغمبر و ماه نخست سال را ماه محرم سالی که هجرت در آن روی داده بود، گرفتند. در بعض مصدرها نامه های تاریخ دار به سال پنجم و نهم یا سیزدهم هجرت دیده می شود. اما اصالت بعض این نامه ها مورد تردید است و بر فرض درست بودن، می شود گفت: رسمی شدن تاریخ بود که برای کارهای دولتی در سال شانزدهم و به دستور امام علی انجام یافت.
Sources
سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 139-135
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites