اقدامات عمر بن عبدالعزیز

English 6906 Views |

عمر بن عبدالعزیز در مدینه میان مسلمانان پارسا و آشنا به سنت اسلام تربیت شده بود. وی در مدت کوتاه خلافت خود کوشید تا بدعت هایی را که پیشینیان او نهاده بودند منسوخ کند. به امر او زشتگویی به علی بن ابی طالب (ع) بر سر منبرها، که از دوره معاویه آغاز شده بود، موقوف شد.
اهل ذمه را تشویق به مسلمانی کرد. تجمل ها را ممنوع ساخت و در صرف بیت المال طریق عدالت را پیش گرفت. بخشش های فراوانی را که پیش از او معمول شده بود منسوخ کرد و حتی بر خویشاوندان و نزدیکان خود نیز سخت می گرفت. چون در حکومت عمر بن عبدالعزیز مشکل موالی مورد توجه واقع شد و عمر تا حدی در گشودن آن کوشید، بهتر است در این باره توضیح بیشتری داده شود.
عرب هایی که از دوره خلافت ابوبکر و عمر به سرزمین های خارج از صحرای عربستان رفتند و مسلمانی را در متصرفات ایران و امپراتوری روم و آفریقا رواج دادند، مردمی بیابان نشین بودند.
بیابان نشینان، آزادی و بی قیدی را از یک سو و جنگجویی و ستیز را از سوی دیگر به فرزندان خود تعلیم می دهند. عرب از هنر و پیشه هایی که لازمه زندگانی شهرنشینی است نه تنها چیزی نمی دانست، بلکه آن را نمی پسندید و تحقیر می کرد. بدین جهت در زمین هایی که گشوده می شد کارهای اجرایی و شغل های عمومی همچنان در دست مردم آن باقی می ماند. صنعتگران، افزارمندان، پزشکان و حتی آموزگاران و مربیان هریک در دستگاه حکومت مقامی داشتند. آن ها هم که خدمات اجرایی دولت را به عهده می گرفتند، زندگی را به خوبی می گذراندند. زمینداران نیز از عایدات خود بهره می بردند. اما دسته دیگری هم بودند که هیچ یک از این کارها را نمی دانستند. اینان کارگران و مزدورانی بودند که در کشتزارها برای مالکان کار می کردند. اینان چون مسلمانان شدند برای این که از امتیازات مادی و معنوی بیشتری برخوردار باشند روی به شهرها آوردند. تراکم این جمعیت در شهرها مشکل بیکاری را پدید آورد، و مشکل بیکاری گرد هم فراهم شدن و دسته بندی های سیاسی پدید آوردن را، و این دسته بندی گاهگاه با آشوب همراه می بود.
در میان اعراب پیش از اسلام رسمی بود که هرگاه کسی خود را به تیره ای و یا شخصی می بست بدو مولی می گفتند (مولی فلان). و این مولی در حمایت تیره ای بود که بدو نسبت داشت. در اسلام نیز این نومسلمانان، که عرب نبودند، خود را به تیره هایی از عرب بستند و از این رو در تاریخ و تذکره ما جمله «مولی بنی فلان....» را فراوان می بینیم.
این موالی یا این نومسلمانان انتظار داشتند به حکم مساوات اسلامی با آنان نیز مانند دیگر مسلمانان رفتار شود و از مزایای مسلمانی به طور کامل بهره مند باشند و چون از حکومت های خود رفتاری خلاف انتظار می دیدند، آزرده می شدند. خلفا و حکومت ها در طول نیم قرن کوشیدند تا راه هایی برای حل مشکل موالی بیابند، اما چون نمی خواستند از سود خود چشم بپوشند، کوشش آنان بی ثمر ماند. چنان که مشاوران عثمان بدو گفتند موالی مدینه را به جهاد در سرزمین های شرق بفرستد و در قیام مختار موالی گرد او را گرفتند و مختار با یاری آنان بر دشمنان اهل بیت پیروز گردید، اما روی خوش نشان دادن وی به موالی عرب ها را از او آزرده ساخت و مصعب با حمایت اینان بر مختار دست یافت. حجاج آنان را که در شهرهای عراق گرد آمده بودند، بدون توجه به اعتراض ایشان به محل های خود برگرداند. این گونه چاره اندیشی ها درمان موقت بود. همین که قدرت خلیفه یا حاکم رو به سستی می رفت، موالی سر بر می داشتند. آنان می گفتند: سرزمین های فتح شده به کوشش ما بوده است، بنابراین قسمتی از آن ماست و بر سر این مسئله و نیز تقسیم غنیمت های جنگی به طور مساوی، درگیری های پی در پی پدید شد و گاه این اعتراض کنندگان روی در روی حاکم می ایستادند و یا کسان او را می زدند. عمر بن عبدالعزیز دستور داد تا موالی را در غنیمت ها شریک سازند و خرید و فروش زمین های فتح شده را ممنوع ساخت.
اقدام دیگر عمر، رعایت حال اهل ذمه (یهود و ترسا) بود که در پناه اسلام به سر می بردند. از روزی که فتوحات اسلامی آغاز شد، زمامداران عرب مردم سرزمین های فتح شده را به اختیار خود گذاشتند که یا مسلمان شوند و یا در دین خود باقی بمانند و تنها سالیانه مبلغی به عنوان حق حمایت بپردازند. آنان که جزیه (یا حق حمایت) را پذیرفتند، در آداب و مراسم دینی خویش، آزادی کامل داشتند و نیز در بسیاری از احکام از رأی عالم و یا قاضی مذهب خود پیروی می کردند. با این همه شمار نومسلمانان پی در پی افزایش می یافت، یکی از چند علت روی آوردن آنان به مسلمانی این بود که از اهل ذمه علاوه بر خراج، مالیات سرانه (جزیه) نیز گرفته می شد، اما اگر کسی مسلمان می شد از جزیه معاف می گردید و فقط زکات می پرداخت. در دوره امویان و در حکومت حجاج برای این که درآمد حکومت کاهش نیابد ذمیان را گفتند که در صورت مسلمان شدن باز هم باید جزیه را بپردازند. و این ستمی بود که آنان تاب تحمل آن را نداشتند. عمر بن عبدالعزیز برای تشویق مردم به مسلمانی این بدعت را منسوخ کرد و چون عاملان شکایت کردند که با این ترتیب رقم درآمد کاهش می یابد عمر به شکایت آنان توجه نکرد.
در خلافت امویان عاملان ایالت ها متهمان و مجرمان را بر طبق قانون اسلام کیفر نمی دادند، بلکه به میل و اراده خود با آنان رفتار می کردند. عمر دستور داد که هیچ عاملی حق ندارد کسی را کیفری دهد که در خور آن نیست.
امویان و حاکمان ایشان هر چه بیشتر بر تجمل خود می افزودند، نیاز آنان به پول بیشتر می شد و چون درآمد حوزه مسلمانی کفایت هزینه روزافزون آنان را نداشت، از عنوان جهاد استفاده می کردند و بر سرزمین های غیر مسلمان حمله می بردند، بیشتر غزوه های این حاکمان به خاطر غارت مال مردمان و پر کردن جیب خود و خزانه خلیفه بود.
عمر دستور داد سربازان در مرزها مستقر شوند و به نگهبانی سرزمین های مسلمان نشین بپردازند و غزوه ها را موقوف سازند و در مقابل به همسایگان غیر مسلمان پیشنهاد کرد که اگر مسلمان شوند از آنان خراج نخواهد خواست. همچنین در سپردن کارها به اشخاص و رعایت حال عامه مردم دو نژاد کلبی و قحطانی را یکسان نگریست و بدین ترتیب از پدید آمدن نابسامانی های داخلی جلوگیری کرد.
عمر همچنین مزرعه فدک را که از آن بنی فاطمه بود، به آنان بازگرداند. وی پس از دو سال و پنج ماه خلافت در رجب 101 هـ ق در دیر سمعان درگذشت و گفته اند امویان از بیم آنکه مبادا عمر خلافت را به آل علی انتقال دهد او را کشتند.
بدین سال دوران کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز به پایان رسید و می توان گفت در طول حکومت خاندان اموی تنها در این چند ماه بود که اجتماع مسلمانان نشانه هایی از عدالت اسلامی را پیش چشم دید.

Sources

تاریخ تحلیلی اسلام- سیدجعفر شهیدی- صفحه 230-233

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites