عدم اختصاص خلافت به حضرت آدم (ع)
English 3717 Views |در مسأله خلافت گرچه خطاب گاهی به آدم است و گاهی ضمیر به صورت مفرد یا مذکر و مانند آن است، اما این به آن معنا نیست که خلیفه بودن یا مسجود شدن، مخصوص حضرت آدم یا مختص به مرد است برای آن که:
1- محور تعلیل قرآن کریم تعلیم است و تعلیم عام است.
2- در همین قضیه حضرت آدم اولا، جریان دشمنی شیطان با آدم و حوا را در یک سوره با ضمیر مفرد مذکر ذکر می کند و در سوره دیگر با ضمیر تـثنیـه می آورد و از این نحوه بیان معلوم می شود که مفرد آوردن ضمیر در یک مورد، برای اشعار به این است که نماینده، یک نفر است، نه برای آن که کار، با یک نفر است، و اگر خدای سبحان به آدم می فرماید: «شیطان با تو عداوت دارد» برای آن است که تو به عنوان نماینده انسان ها سخن می گویی، و با تو به عنوان نماینده سخن می گویند، نه به این معنا که شیطان فقط با تو دشمن است و کاری با حوا ندارد. و به همین جهت است که عداوت شیطان را در سوره دیگر با ضمیر تثـنیه ذکر می کند و می فرماید: «لکما عدو مبین؛ شیطان برای شما دشمنی آشکار است» (اعراف/ 22)
و ثانیا آنجا که سخن از وسوسه و تأثیر پذیری آدم است، همین معنا را در بخشی از قرآن به ضمیر مفرد ذکر می کند، و در بخشی دیگر با ضمیر تثـنیه می فرماید. در یکجا به صورت گزارشی می فرماید: «و فاسمهما انی لکما لمن الناصحین؛ قسم خورد برای آنها که حقیقتا من ناصح شما هستم.» (اعراف/ 21) که صدرالمتألهین در تفسیر این آیه می فرماید: «دشمنی، یعنی شیطان، نسبت به آدم و حوا (ع) سوگند یاد کرد که من با شما ناصحانه رفتار می کنم، و آن گونه برخورد کرد، حال که نسبت به ما سوگند یاد کرده است که: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین؛ پس به عزت تو سوگند که همگی را جدا از راه به در می برم.» (ص/ 82) چه خواهد کرد؟ خدا می داند! شیطان درباره آدم و حوا سوگند یاد کرد که من با شما از راه نصحیت رفتار می کنم «و فاسمهما انی لکما لمن الناصحین» اما درباره بنی آدم سوگند یاد کرد که «من اینها را اغوا و اضلال می کنم» در آنجا که فرمود: «و فاسمهما انی لکما لمن الناصحین» در ادامه آیه می فرماید: که ابلیس به بهانه دلالت، آدم و حوا را تدلیه کرد. آنگاه همین مطلب را در آیه ای با ضمیر مفرد ذکر کرده و می فرماید: «یا آدم هل ادلک علی شجـرة الخلد و ملک لایبلی؛ آی آدم، آیا تو را راهنمایی کنم به درخت جاودانگی و ملکی که زایل نمی شود؟» (طه/ 120) و در آیه دیگر با ضمیر تثـنیه بیان می فرماید: «ما نهاکما ربکما عن هذه الشجره الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین؛ پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید.» (اعراف/ 20) یعنی خدا، نهی نکرد مگر برای این که شما فرشته نشوید. شیطان در اینجا کلام خدا را تفسیر به رأی می کند، و این تحریف از کسی که ادعا می کند («انا خیر منه؛ من از او بهترم.» اعراف/ 12) بعید نیست! می گوید این که خدا شما را نهی کرد و فرمود: «ولاتقوا با هذه الشجره؛ نزدیک این درخت مشوید» (بقره/ 35) برای آن است که اگر از این شجره بخورید، فرشته می شوید، و تا ابد می مانید. خدا شما را برای این که ابدی نشوید و از زندگی جاودانه برخوردار نگردید نهی کرد. و یا می گوید: ای آدم می خواهی من تو را دلالت و راهنمایی کنم به کاری که اگر آن را انجام دادی و از میوه آن درخت خوردی جاودانه می شوی؟
آنگاه در همین جریان می فرماید: «فدلاهما بغرور؛ » (اعراف/ 22) یعنی شیطان اینها را تدلیه کرد. تدلیه، یعنی آویزان کردن، زیر پا را خالی کردن به نحوی که انسان بلغزد می فرماید: «فازلهما الشیطان؛ شیطان آنها را لغزانید.» (بقره/ 36) ازلال، یعنی لغزاندن، و وقتی انسان می لغزد که تدلیه شده باشد. او به بهانه دلالت رفت، ولی تدلیه کرد. این تعبیرهای گوناگون به آن پندار باطل هم خاتمه می دهد که کسی خیال کند، شیطان از راه زن نفوذ کرد و فریب داد، بلکه هر دو را یکجا فریب داد، البته اگر جا برای چنین توهمی باشد و امکان باطل گویی باشد باید انسان این باطل را مقدم بدارد که شیطان از راه مرد، زن را فریب داد نه از راه زن، مرد را فریب داده باشد. گرچه هم این، خیالی باطل و هم آن گمانی باطل است، چرا که شیطان مستقیما در هر دو نفوذ کرد، نه از راه زن، مرد را فریب داد- چه برخی بر این اعتقادند – و نه از راه مرد زن را فریب داد، چه این که ممکن است شخص ساده اندیشی از آیه «هل ادلک علی شجرة الخلد» چنین استفاده ای بکند. بنابراین، مفرد آوردن ضمیر به علت آن است که آدم اولی به عنوان مخاطب و نماینده است، به عنوان این که مستمع و ترجمان و سخنگو است، و لذا در کل این جریان خصوصیتی برای آدم نیست.
ثالثا، امر به هبوط نیز گاهی تثنیه است و می فرماید: «اهبطا؛ فرود آیید» (طه/ 123) و گاهی به صورت جمع است «اهبطوا؛ فرود آیید» (بقره/ 36) این مطلب اشعار به این امر دارد که آنچه به خلافت برمی گردد، انسانیت است و آنچه مورد عداوت شیطان است نیز انسانیت انسان است.
Sources
آیت الله عبدالله جوادی آملی- زن در آئینه جلال و جمال- صفحه 122-125
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites