نقد و بررسی تعاریف اخلاق گرایانه از دین

English 3690 Views |

در اینکه اخلاق جایگاه مهمی در تعالیم دینی دارد، هیچ شکی نیست، اما ارجاع دین به اخلاق، خطایی است که برخی از دین پژوهان در تعریف دین مرتکب شده اند، در اینجا سه نمونه از تعاریف اخلاق گرایانه آورده و نقادی شده است:
تعریف اورت دین مارتین
اورت دین مارتین: تعیین ارزش رمزی براساس هستی با عباراتی که دال بر منافع و علاقات انسان از حیث منیت باشد.
این تعریف نیز خالی از ابهام نمی باشد، زیرا:
الف- در این تعریف نمی گوید: مقوله آن ارزش چیست؟ آیا تفسیر و تعریف و شناخت جهان هستی، خویشتن، خدا و انسان به عنوان همنوع، از اجزای ارزش می باشند یا مربوط به شناخت معرفت هستند.
ب- می گوید: با عباراتی که دال بر منافع و علاقات انسان باشد از حیث منیت. اگر منظور منافع و علاقات مادی باشد، بدان جهت که دین آدمی را از عرصه ماده و مادیات و علقه و اشتیاق به آنها به عنوان اهداف زندگی بالاتر می کشد، مطلب مزبور صحیح نیست. و اگر منظور کمال شخصیت باشد که عبارت است از شکوفا و به ثمر رسیدن آن برای آمادگی به ابدیت، مطلب مزبور صحیح است، ولی باید به جای کلمه منیت کلمه مناسبت تری انتخاب شود.
ج- همان اشکال نقص تعریف کامل دین که متأسفانه اکثریت نزدیک به عموم تعاریف گذشته را در بر می گیرد، در این تعریف هم وجود دارد.

تعریف کانت
کانت: دین را به دو قسمت طبیعی و فوق طبیعی تقسیم می کند. دین طبیعی دینی است که اصول آن مطابق با اصول عقلی عملی (اخلاقی) است و دین فوق طبیعی مبتنی بر کلام وحی است. شاید منظور از عبارت فوق این است که کانت مجموعه اخلاق و کلام (وحی) را دین می دانست. خود ایشان در بحث از دین طبیعی در اخلاق می گوید: دین طبیعی قاعده نیست. دین اخلاقی است که از جانب خدا الهام شده است... اخلاق و کلام بر روی هم دین را تشکیل می دهند.
این یک تفسیر خوبی بر نظر کانت درباره دین است. و می توان صحت این تفسیر را از عبارت معروف او درباره تکلیف استنباط نمود، او می گوید: ای تکلیف، ای نام بلند بزرگ، خوش آیند و دلربا نیستی، اما از مردم طلب اطاعت می کنی و هرچند اراده کسان را به جنبش در می آوری، نفس را به چیزی که کراهت یابیم بیاورد، نمی ترسانی و لیکن فقط قانونی وضع می کنی که به خودی خود در نفس راه می یابد و اگر هم اطاعتش نکنیم، خواهی نخواهی احترامش می کنیم و همه تمایلات با آنکه در نهایت به خلافش رفتار می کنند در پیشگاه او ساکنند. ای تکلیف، اصلی که شایسته توست و از آن برخاسته ای کدام است؟ ریشه نژاد ارجمند تو را کجا باید یافت که او با کمال مناعت از خویشاوندی با تمایلات یکسره گریزان است و ارزش حقیقی مردم که بتوانند به خود بدهند شرط واجبش از همان اصل و ریشه بر می آید. انسان از آن جهت که جزیی از عالم محسوس است، همانا به وسیله آن اصل از خود برتر می رود و آن اصل او را مربوط به اموری می کند که تنها عقل می تواند آن را ادراک کند. آن اصل همانا شخصیت انسان یعنی مختار بودن و استقلال نفس او در مقابل دستگاه طبیعت می باشد.
در واقع کانت دین را با مفاهیم اخلاقی تفسیر می کند که محدوده اش منحصر به عقل نیست. کانت می خواهد که از اخلاق به دین برسد. یعنی با احساس تکلیف به مبدأ تکلیف دسترسی پیدا کند. کانت جایگاه اخلاق را در عقل عملی قرار می دهد. در واقع کانت براساس اخلاق به اثبات دین می پردازد. این طرز تفکر در اثبات دین یک عامل را در نظر می گیرد که حتی خود آن هم احتیاج به توضیح دقیقتر دارد. به بیان دیگر این وجدان عمیق یا فطرت پاک آدمی است که انسان و جهان را دارای معنی معرفی می نماید؛ همان وجدان و فطرت که عظمت و شایستگی خود اخلاق را هم برای حیات معقول اثبات می کند. عوامل دیگر را برای دین می توان در نظر گرفت. از آن جمله:
1- پاسخ نهایی سوالات شش گانه که هیچ طرز تفکری از عهده آن بر نمی آید:
1- من کیستم؟
2- از کجا آمده ام؟
3- به کجا آمده ام؟
4- با کیستم؟
5- به کجا می روم؟
6- برای چه آمده ام؟ که عبارت است از انا لله و انا الیه راجعون از آن خداییم و به سوی او بازمی گردیم.
2- عامل تثبیت ارزشهای عالی و فضیلتها که بدون آنها زندگی بشری نه تنها قابل تفسیر و توجیه نیست، بلکه پایبند بودن به آنها و مراعات آنها برای تکامل و خدمات لازم برای بنی نوع بشر با گذشت از لذایذ و حتی فداکاریها، نوعی حماقت و بدبختی محسوب می گردد.
3- عامل سوم احساس شکوه و نظم فوق العاده عالی در جهان هستی است که بدون دریافت خدایی که آن را به وجود آورده است خیالی بیش نخواهد بود. البته این دلایل ضرورت تقید به دین را در این زندگانی ارائه می دهد و اما کدامین دین؟ بحث دیگری است که باید مورد تحقیق قرار بگیرد.

تعریف وایتهد
وایتهد می گوید: دین دستگاهی از حقایق کلی است که چون صادقانه آنها را بپذیرند و به صورت صحیح فهم کنند، اثر تغییر شخصیت و اخلاق از آن آشکار می شود.
در این تعریف به آثار و نتایج دین توجه شده است. یعنی اگر دین را انسان صادقانه بپذیرد و به صورت صحیح فهم کند شخصیت او دچار دگرگونی خواهد شد. به بیان دیگر دین دستگاهی از حقایق کلی است که آثار مثبت بر روی شخصیت انسان می گذارد. باید گفت: بدان جهت که وایتهد نظر مثبت و بسیار عاری درباره دین دارد و در برخی از تألیفات خود، در تأیید دین و طرد تخیلاتی که ناآگاهان در دین مطرح می کنند، مطالب بسیار مفید آورده است، لذا می توان گفت: تعریفی که در بالا از او نقل شده است حتما به مناسبت خصوصیت موردی بوده است.
تعریف وایتهد درباره دین مخصوصا برای هشدار دادن به اشخاص سطحی نگر و زودباور، ضروری به نظر می رسد، باشد که بتوان آنان را از سفسطه بازیها و مغالطه کاریهای بازیگران صحنه خودنمایی نجات داد.

تعریف پل جانسن
پل جانسن سه اثر اساسی در دین مشاهده می کند:
1- امید فطری به بعضی از ارزشها.
2- بستگی خودآگاه نسبت به نیروهایی که این ارزشها را حفظ می کنند.
3- قبول یا عکس العملهایی که در او نمودار می شود که با کمک این نیرو، ارزشها را در خود استوار می سازد.
یکی از اصول اساسی موضوع دین اعتقادی است که مقدرات و وجود انسان بر حسب تصادف نیست، بلکه نیرویی آن را معین ساخته است که می توان به آن، میل یا اراده را اسناد داد. این تعریف ها چندین عامل مهم دین را در بر دارد.
1- عامل احساسی: اعتقاد به اینکه نیرو یا نیروهایی مقدرات انسان را تح اختیار دارند و ا حترام ارزشهای روحانی و مادی که مردم به آن نیازمندند نتیجه این عقیده است.
2- عامل مربوط به تأثرات و احساسات: احساس بستگی به این نیرو یا نیروها به طرق گوناگون.
3- عامل قبول: دین اعمال و پذیرشها را بیان می کند. مانند اینکه نماز می خوانیم یا احکام اخلاقی را محترم می شماریم.
4- عامل اجتماعی: دین جامعه و اشکال اجتماعی را بیان می کند که در قلمرو آنها مردم دسته جمعی اعمالی را انجام می دهند؛ برای اینکه ارزشهایی را که دین به آنان ارزانی می داد به دست می آورند.
برخی ویژگیها که در عبارات فوق بیان شده در مورد دین صادق است. اما در عبارات فوق باید دقیقا مشخص کرد که منظور از نیروهایی که مقدرات انسان را تحت اختیار دارند چیست؟ اگر مراد از حاکمیت و مشیت الهی بر عالم وجود است، مطلب درستی است. و مشیت الهی نیز با اختیار انسان که مطابق با مشیت خداوندی به انسانها داده شده است منافات ندارد. در تعریف فوق مطلب به گونه ای بیان شده که حاکمیت نیروها موجب نفی اختیار انسان است و این مطلب درستی نیست. زیرا بر مبنای نفی اختیار از انسانها، مسئولیتها و پشیمانیها و فضایل عالی اخلاقی و اساسیترین قدرت شخصیت آدمی منتفی می گردد.
عبارت احساس بستگی به این نیرو یا نیروها به طرق گوناگون باید این گونه تفسیر شود که انسان در دین احساس وابستگی به کمال مطلق می کند یعنی انسان احساس وابستگی و اشتیاق و علاقه به خدا می کند.
سومین نکته نیز که می گوید دین وجود یک سلسله احکام و تکالیف را مطرح می کند، مطلب قابل پذیرشی است. در چهارمین نکته نیز به بعد اجتماعی دین توجه شده است. یعنی وجود تکالیف و ارزشهایی که موجب تحقق نظام اجتماعی می شود. اصولا جامعه شناسان دین را به گونه ای تعریف می کنند که شامل اعتقادات مشرکین و آیینهای هندی و ژاپنی می شود. جامعه شناسان مشترکات آیینهای مختلف را جمع بندی کرده و برای دین تعریف ارائه داده اند.

Sources

محمدتقی جعفری- فلسفه دین- صفحه 171-121

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information