واکنش ایرانیان به رواج موسیقی در حجاز

English 2081 Views |

عرب با موسیقی و غنا جز به صورت بسیط و ساده اش آشنا نبود و پس از امتزاج با ایران، لهو و غنا به سرعت انتشار یافت. عجیب این است که سرزمین حجاز از خود سرزمین های عراق و سوریه که مرکز اصلی این صنعت بود، جلو افتاد. حجاز از نیمه دوم قرن اول هجری هم مرکز فقه و حدیث بود و هم مرکز لهو و موسیقی. امرا و حکام و متمکنین بنی امیه سخت لهویات را ترویج می کردند و به آنها سرگرم بودند. برعکس، ائمه معصومین (ع) شدیدا با آن مخالفت کردند که در فقه و حدیث تشیع منعکس است. از ائمه اطهار که بگذریم، اگر مطلب را در سطح عامه مردم بررسی کنیم می بینیم توده مسلمان ایرانی و همچنین علمای ایرانی نژاد، با آن همه سوابق ملی در این کار، بیش از توده عرب و علمای عربی نژاد، عکس العمل مخالف نشان دادند.
درباره مالک بن انس، امام معروف تسنن، که نژاد عرب دارد، نوشته اند که در آغاز کار می خواست رشته موسیقی را تعقیب کند. مادرش او را منع کرد و گفت چون چهره و قیافه ای زیبا نداری بهتر است رشته فقه را دنبال کنی و او هم همین کار را کرد.
احمد امین پس از اینکه می نویسد: حجاز، هم مرکز فقه و حدیث بود و هم مرکز لهو و غنا، و می گوید طبیعی است که مرکز فقه و حدیث باشد اما چطور شد که مرکز لهو و غنا شد؟ می گوید: شاید علت این جریان خوش طبعی و رقت احساسات اهل حجاز بوده است. حتی فقهای حجاز (البته فقهای سنی، نه فقهای شیعه که به تبع اهل بیت سخت مخالفت می کردند)، در این مسئله از فقهای عراق آسان گیرتر بودند. در عراق همه تشددها و تعصب ها و سختگیری های مسائل دینی مولود ایرانیان بود. آنان بودند که نسبت به حریم دین حساسیت بیشتری نشان می دادند.
احمد امین آنگاه داستان ذیل را از کتاب اغانی ابوالفرج اصفهانی نقل می کند:
عبیدالله بن عمر عمری گفت: به سفر حج رفته بودم. زنی زیبا دیدم که برخلاف دستور اسلام، در حال احرام لودگی می کرد و سخنان زشت بر زبان می آورد. من نزدیک شدم و گفتم: کنیز خدا! آیا فراموش کرده ای که به حج آمده ای؟ از خدا نمی ترسی که در حال احرام چنین سخنان زشت به زبان می آوری؟
زن نقاب از چهره زیبای خویش برافکند. آنگاه گفت عموی عزیزم درست تماشا کن و ببین، من از کسانی هستم که مصداق گفته شاعرم:

من اللاءلم یحججن یبغین حسبة *** و لکن لیقتلن البری ء المغفلا

از آن زنان است که به خاطر خدا به حج نیامده اند، بلکه آمده اند بی گناهان و بی خبران را بکشند. عبیدالله که خود از فقها و عباد به شمار می رفت، و نسب به عمر ابن خطاب می برد گفت: اما من در این سفر دعا می کنم که خداوند چهره بدین زیبایی را معذب نسازد.
این خبر برای سعید ابن مسیب از فقهای مدینه نقل شد. وی گفت به خدا قسم اگر این زن با یکی از اهل عراق مواجه شده بود، این چنین جواب نمی داد. بلکه در پاسخش می گفت: دورشو، خداوند تو را زشت گرداند. اما چه باید کرد، خوش طبعی مردم حجاز است.
ابن جریح یکی دیگر از فقهای مدینه، نشسته بود و گروهی که در آن میان عبدالله بن مبارک و جماعتی از عراقی ها بودند نزدش نشسته بودند و او سخن می گفت. در این بین یکی از مغنیان رسید. ابن جریح از او خواست که برایش تغنی کند. او عذر آورد. ابن جریح اصرار کرد. مقداری تغنی کرد، اما احساس کرد که مستمعین را ناخوش آمد، کوتاه کرد و گفت: اگر نبود حضور این گرانجانان بیشتر می ماندم و تو را به طرب می آوردم. ابن جریح رو کرد به حضار و گفت: مثل اینکه شما کار مرا زشت دانستید. عبدالله بن مبارک که از فقهای ایرانی نژاد است گفت: آری، ما در عراق با اینها مخالفیم.
آنچه تأمل را برمی انگیزد این است که اولا ایرانیان اهل فن غنا و موسیقی بودند و در آن کار سابقه زیادی داشتند و عادتا آنها می بایست از نظر شرعی دنبال توجیه و تأویلی بروند و لااقل تسامح به خرج دهند. ثانیا شیوع لهو و غنا در حجاز به وسیله ایرانیان صورت گرفت. مغنیان معروف آن عصر بیشتر ایرانی بوده اند. در عین حال در جو مذهبی آن روز، ایرانیان بیش از سایر ملتها تورع و پرهیزگاری نشان داده اند.

Sources

مرتضی مطهری- خدمات متقابل ایران و اسلام- صفحه 365-363

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites