معنا و مفهوم توکل
English 7115 Views | توکل از ماده "وکل" است که وکالت هم از همین باب است. "وکل" یعنی واگذار کرد. توکیل که به اصطلاح علم صرف باب تفعیل "وکل" است، یعنی وکیل گرفتن. وکیل یعنی کسی که انسان کار را به او واگذار کرده است، توکیل یعنی وکیل انتخاب کردن. علی القاعده باید به جای "توکل علی الله"، "وکل الله" باشد، یعنی هر کسی که خدا را وکیل و کارگزار کار خودش قرار بدهد، و حال آنکه توکل معنایش قبول واگذاری است، یعنی متعهد شدن و قبول کردن. علی القاعده این جور است که موکل ما هستیم، متوکل خداست، نه اینکه متوکل ما باشیم، چون ما که کار خدا را به عهده نگرفته ایم، متوکل یعنی کسی که کار را به عهده می گیرد و خداست که بناست کار ما را به عهده بگیرد. پس چطور است که در همه جای قرآن کلمه "توکل" به کار برده شده است؟ به علاوه کلمه "توکل" با "علی" چه ارتباطی دارد؟ "توکل بر خدا" یعنی چه؟ باید بگوییم توکل به سوی خدا، نه توکل بر خدا. کلمه "علی" اینجا چه معنی می دهد؟
توکل یک امر قراردادی نیست و یک امر ذهنی محض هم نیست که انسان در ذهنش بگوید: من توکل کردم. توکل در واقع معنایش این است که انسان در کارهای خودش فقط امر خدا را در نظر بگیرد، طاعت خدا را در نظر بگیرد، وظیفه را در نظر بگیرد و در سرنوشت خودش اعتماد به خدا کند. این را توضیح بدهم. انسان اگر با خدا سر و کار نداشته باشد، چکار می کند؟ انسان هر تلاشی که می کند به منظور این است که سرنوشت و وضع خودش را خوب کند. انسان بالفطره طالب خوشی و سعادت خودش است. این همه فعالیت ها و تلاش هایی که مردم می کنند برای چیست؟ همه برای این است که انسان می خواهد خودش را خوشبخت و خوشبخت تر کند. پس تلاش خود انسان برای خوشبخت شدن است. اگر آمدند برای انسان وظیفه قرار دادند، آن وقت انسان کاری را می خواهد انجام بدهد به چه منظور؟ چون وظیفه و تکلیف است. من وظیفه خودم را انجام می دهم. حالا که من می خواهم وظیفه خودم را انجام بدهم تکلیف سرنوشت چه می شود؟ تکلیف آن آینده سعادت بخش من چه می شود؟ من یک وقت کار می کنم برای اینکه به خوشبختی برسم، خودم تقریبا به خوشبختی خودم چسبیده ام و خودم خوشبختی خودم را متعهد شده ام. اما اگر انسان بخواهد در همه مسائل این طور فکر کند که من ببینم وظیفه من چیست و خدا در اینجا از من چه می خواهد، یک نوع جدایی می افتد میان کاری که انسان می خواهد بکند و سعادتی که می خواهد به دست بیاورد. اینجاست که توکل می گوید: تو وظیفه را انجام بده و قبول کن، تو قبول کن که خدا از تو چه می خواهد، سرنوشتت را به او بسپار. البته وظیفه الهی یک وظیفه سرنوشت ساز هست.
دو تعهد از ناحیه بنده و خدا
در واقع در کلمه "توکل" عهده دار شدن بنده هم هست، یعنی دو عهده داری و دو تعهد است، یک عهده دار شدن از طرف بنده، که کلمه "توکل" از این جهت است، و یک عهده دار شدن از طرف خدا؛ تو عهده دار وظیفه خودت و طاعت خدا باش، در سرنوشت اعتمادت بر خدا باشد. در "علی الله" کلمه "معتمدا" تضمین شده است. تو در هر کاری توجهت به وظیفه خودت باشد، ولی انسان که نمی تواند نگران سرنوشت خودش نباشد، در آن جهت تکیه ات بر خدا باشد. "توکل معتمدا علی الله" عهده دار کار خود و وظیفه خودت باش، در حالی که تکیه ات به خدا باشد، در سرنوشت تکیه ات به خودت نباشد، به خدا باشد. تو اگر وظیفه خودت را خوب انجام بدهی، مطمئن باش سرنوشتت به دست او خوب خواهد شد و از بین نخواهد رفت. از اینجا معلوم می شود که توکل به معنای یک کار یک طرفه، یعنی من هیچ تعهدی را نپذیرم، فقط سرنوشتم را به خدا بسپارم، بعد هم بروم بخوابم، مردود است، پس تکلیف وظیفه چه می شود؟
خدا آن وقت متعهد سرنوشت انسان می شود که انسان متعهد وظایف خودش بشود. تو راه خدا را پیش بگیر و در هر کاری ببین وظیفه چیست، به تکلیف خودت عمل کن، آن وقت ببین خدا چگونه سرنوشت تو را خوب می سازد. پس در مفهوم توکل دو چیز خوابیده است: از طرف بنده قبول کردن وظایف الهی که به او واگذار شده است، از طرف خدا، قبول کردن سرنوشت خوب که بنده به او واگذار کرده است. خدا تکلیف به تو واگذار کرده است، تو آن را بپذیر، تو سرنوشتت را به خدا بسپار، خدا آن را می پذیرد. به هر حال توکل در مقابل جهد و سعی نیست، که آیا جهد و سعی کنیم یا توکل؟ توکل یعنی انسان همیشه به آنچه مقتضای حق است عمل کند و در این راه به خدا اعتماد کند، که خداوند حامی و پشتیبان کسانی است که حامی و پشتیبان حق می باشند. توکل تضمین الهی است برای کسی که همیشه حامی و پشتیبان حق است. به طور مثال: شما می روید به مغازه ای و متاعی خریداری می کنید و صاحب آن مغازه مرغوبیت آن متاع را تضمین می کند و به شما اطمینان می دهد و شما هم به گفته او اعتماد می کنید، یعنی مطمئن می شوید که متاع مورد نظر، همان اندازه مرغوب است که او گفته است. راه حق چیزی است که انبیاء از طرف خدا آن را شناسانده و از طرف خدا آن را تضمین کرده اند که هر که این راه را برود به نتیجه می رسد. خداوند این عالم را طوری ساخته است که همواره از کسانی که حق و حقیقت را حمایت کنند حمایت می کند. حق همواره یک تأیید معنوی با خود دارد. انبیاء می گویند به خدا توکل کنید و در راه خدا مجاهده کنید، به خدا توکل و اعتماد کنید و در طلب رزق و روزی از راه سالم و مشروع منحرف نشوید. یعنی اگر راه خدا را بروید از نوعی حمایت الهی برخوردار خواهید شد. معنی توکل این نیست که کاری نکنید و قوای وجودی خود را تعطیل کنید و یک جا بنشینید و به خدا اعتماد کنید که او به جای شما وظیفه را انجام می دهد. کار نکردن و راه نرفتن که تضمین نمی خواهد، سکون و توقف تأییدی نمی خواهد. سکون و توقف و تعطیل قوا چیزی نیست که اثری داشته باشد و آن اثر از طرف خدا یا غیر خدا قابل تضمین باشد. اگر قرآن کریم را استقصاء بکنید می بینید که توکل را به همین معنی ذکر می کند. قرآن می گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید. به عنوان نمونه دو آیه از قرآن کریم این موضوع را مطرح نموده: یکی آیه ای است که از زبان همه پیغمبرانی که بعد از نوح آمده اند ذکر می کند. آنها به مردمی که با آنها مخالفت می کردند و سد راه آنها می شدند می گفتند: «و ما لنا أن لا نتوکل علی الله و قد هدینا سبلنا و لنصبرن علی ما آذیتمونا و علی الله فلیتوکل المتوکلون؛ یعنی چرا ما بر خدا توکل و اعتماد نکنیم و حال آنکه خدا راه را به ما نشان داده و البته ما آن راه را خواهیم رفت و هر چه شما ما را شکنجه دهید ما صبر و استقامت خواهیم کرد، اعتماد کنندگان باید تنها بر خدا اعتماد و توکل کنند» (ابراهیم/12) این آیه در کمال صراحت، توکل را به صورت یک امر مثبت ذکر می کند، راهی هست و پیمودنی هست و رنج و مشقت هایی در این پیمودن هست که اراده را سست و عزیمت را فسخ می کند. انبیاء می گویند: ما از نیروی باطل نخواهیم هراسید و به خدا اعتماد می کنیم و راه حق را می رویم. آیه دیگر درباره شخص پیامبر اکرم (ص) است. این آیه نیز در کمال صراحت توکل را در یک مفهوم مثبت یادآوری می کند، می فرماید: «فاذا عزمت فتوکل علی الله؛ ای پیغمبر! همین که عزم کردی و تصمیم گرفتی، به خدا اعتماد کن و کار خود را دنبال کن» (آل عمران/159) نمی گوید بنشین و دست روی دست بگذار و توکل کن، می گوید کار خود را بکن و به خدا توکل کن. همان اندازه که به هنگام مشورت باید نرمش و انعطاف به خرج داد، در موقع اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود، بنابراین پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دو دلى و آرای پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت و این همان چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده است و آن تصمیم قاطع مى باشد. جمله فوق، مى گوید: به هنگام تصمیم نهایى باید توکل بر خدا داشته باشید یعنى در عین فراهم نمودن اسباب و وسایل عادى، استمداد از قدرت بى پایان پروردگار را فراموش مکن. البته معناى توکل این نیست که انسان از وسایل و اسباب پیروزى که خداوند در جهان ماده در اختیار او گذاشته است، صرف نظر کند چنان که در حدیثى از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده است که هنگامى که یک نفر عرب پاى شتر خود را نبسته بود و آن را بدون محافظ رها ساخته بود و این کار را نشانه توکل بر خدا مى دانست به او فرمود: «اعقلها و توکل؛ پایش را ببند و سپس توکل کن.» بلکه منظور این است که انسان در چهار دیوار عالم ماده و محدوده قدرت و توانایى خود محاصره نگردد و چشم خود را به حمایت و لطف پروردگار بدوزد، این توجه مخصوص، آرامش و اطمینان و نیروى فوق العاده روحى و معنوى به انسان مى بخشد که در مواجهه با مشکلات اثر عظیمى خواهد داشت. «ان الله یحب المتوکلین» در پایان آیه بعد دستور مى دهد که افراد با ایمان باید تنها بر خدا تکیه کنند زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد و ضمنا از این آیه استفاده مى شود که توکل باید حتما بعد از مشورت و استفاده از همه امکاناتى که انسان در اختیار دارد قرار گیرد. خداوند یکی ازصفات بارز مومنین را این می داند که تنها بر پروردگار خویش تکیه و توکل مى کنند «و على ربهم یتوکلون» (عنکبوت/ 59) افق فکر آنها آنچنان بلند است که از تکیه کردن بر مخلوقات ضعیف و ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند، ابا دارد، آنها آب را از سرچشمه مى گیرند و هر چه مى خواهند و مى طلبند، از اقیانوس بى کران عالم هستى، از ذات پاک پروردگار مى خواهند، روحشان بزرگ و سطح فکرشان بلند، و تکیه گاهشان تنها خدا است. البته مفهوم توکل آنچنان که بعضى از تحریف کنندگان پنداشته اند، چشم پوشى از عالم اسباب و دست و روى دست گذاشتن و به گوشه اى نشستن نیست، بلکه مفهومش خود سازى و بلند نظرى و عدم وابستگى به این و آن و ژرف نگرى است، استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات، عین توکل بر خدا است، زیرا هر تأثیرى در این اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است.
Sources
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه جلد 3- صفحه 149 و جلد 7 صفحه 88
مرتضی مطهری- بیست گفتار- صفحه 116
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 8- صفحه 27-29
Keywords
1 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites