رابطه سعادت و شقاوت با جبر
English 3791 Views |شقاوت ضد سعادت است، و به معنى فراهم بودن اسباب گرفتارى و مجازات و بلا است، و به تعبیر دیگر شر و آفتى است که دامان انسان را مى گیرد در حالى که سعادت به معنى فراهم بودن اسباب نعمت و نیکى است، و در هر حال هر دو شقاوت و سعادت چیزى جز نتیجه اعمال و گفتار و نیات ما نمى باشد. خداوند در سوره هود همه مردم را به دو گروه تقسیم کرده مى گوید: گروهى در قیامت شقى و گروهى سعیدند، «فمنهم شقى و سعید؛ گروهى خوش بخت و گروه دیگرى بدبختند.» (هود/ 105)
سعید از ماده سعادت به معنى فراهم بودن اسباب نعمت، و شقى از ماده شقاوت به معنى فراهم بودن اسباب گرفتارى و مجازات و بلاست، بنابراین سعیدها در آن جهان همان نیکوکارانى هستند که در لابلاى انواع نعمتها جاى آنهاست و شقاوتمندان همان بدکارانى هستند که در دل دوزخ در انواع مجازات ها گرفتارند. و به هر حال این شقاوت و آن سعادت چیزى جز نتیجه اعمال و کردار و گفتار و نیات انسان در دنیا نیست: و عجب اینکه بعضى از مفسران این آیه را دستاویزى براى عقیده باطل خود در زمینه جبر قرار داده اند، در حالى که آیه کمترین دلالتى بر این معنا ندارد، بلکه از سعادتمندان و شقاوتمندان رستاخیز سخن مى گوید که همگى به خاطر اعمال خود به این مرحله رسیده اند شاید آنها مفهوم این آیه را با پاره اى از احادیث اشتباه کرده اند که در باره سعادت و شقاوت قبل از تولد سخن مى گوید که آن داستان جداگانه اى دارد. سپس حالات شقاوتمندان و سعادتمندان را در عبارات فشرده و گویائى چنین شرح مى دهد: « «فاما الذین شقوا ففى النار لهم فیها زفیر و شهیق؛ اما آنها که شقاوتمند شدند در آتش دوزخ زفیر و شهیق دارند و ناله و نعره و فریاد سر مى دهند.» و اضافه مى کند: «خالدین فیها مادامت السموات و الارض؛ آنها جاودانه در آتش خواهند ماند تا زمانى که آسمانها و زمین بر پاست.» «الا ما شاء ربک؛ مگر آنچه پروردگارت اراده کند.» «ان ربک فعال لما یرید؛ چرا که خداوند هر کارى را اراده کند انجام مى دهد» «و اما الذین سعدوا ففى الجنة خالدین فیها مادامت السموات و الارض؛ و اما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند ماند، تا آسمانها و زمین برپاست.» «الا ما شاء ربک؛ مگر آنچه پروردگار تو اراده کند.» «عطاء غیر مجذوذ؛ این بخشش و عطیه اى است که هرگز از آنان قطع نمى شود.» (هود/ 106- 108)
سعادت و شقاوت اکتسابى است
بعضى خواسته اند از آیات فوق ذاتى بودن سعادت و شقاوت را اثبات کنند در حالی که نه تنها آیات فوق دلالتى بر این امر ندارد بلکه به وضوح ثابت مى کند که سعادت و شقاوت اکتسابى است، زیرا مى گوید: «اما الذین شقوا؛ آنها که شقاوتمند شدند.» و یا مى گوید: «اما الذین سعدوا؛ اما آنها که سعادتمند شدند.» اگر شقاوت و سعادت ذاتى بود مى بایست گفته شود «اما الاشقیاء و اما السعداء» و مانند آن. و ازاینجا روشن مى شود آنچه در تفسیر فخر رازى آمده که در این آیات خداوند از هم اکنون حکم کرده که گروهى در قیامت سعادتمندند و گروهى شقاوتمند، و کسانى را که خداوند محکوم به چنین حکمى کرده و مى داند سرانجام در قیامت سعید یا شقى خواهند بود محال است تغییر پیدا کنند، وگرنه لازمه آیه که خبر دادن خداوند کذب، و علمش جهل شود و این محال است!! به کلى بى اساس است.
این همان ایراد معروف علم خدا در مساله جبر و اختیار است که پاسخ آن از قدیم داده شده است و آن اینکه: اگر ما افکار پیش ساخته خود را نخواهیم بر آیات تحمیل کنیم مفاهیم آن روشن است، این آیات مى گوید: در آن روز گروهى در پرتو اعمالشان سعادتمند و گروهى به خاطر اعمالشان شقاوتمندند و خدا مى داند چه کسانى به اراده خود و به خواست و اختیار خود در طریق سعادت گام مى نهند و چه گروهى با اراده خود در مسیر شقاوت گام مى نهند بنا بر این به عکس آنچه او گفته اگر مردم مجبور به انتخاب این راه باشند علم خدا جهل خواهد شد چرا که همگان با میل و اختیار خود راه خویش را انتخاب مى کنند. شاهد سخن اینکه آیات فوق به دنبال داستانهاى اقوام پیشین است که گروه عظیمى از آنها بر اثر ظلم و ستم و انحراف از جاده حق و عدالت، و آلودگى به مفاسد شدید اخلاقى، و مبارزه با رهبران الهى گرفتار مجازاتهاى دردناکى در این جهان شدند که قرآن براى تربیت و ارشاد ما و نشان دادن راه حق از باطل و جدا ساختن مسیر سعادت از شقاوت این داستانها را بازگو مى کند.
نقد نظر فخر رازی و دیگران
اصولا اگر ما (آنچنان که فخر رازى و هم فکرانش مى پندارند) محکوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشیم، و بدون اراده به بدیها و نیکیها کشانده شویم تعلیم و تربیت لغو و بیهوده خواهد بود. آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانى و نصیحت و اندرز و تشویق و توبیخ و سرزنش و ملامت و مؤاخذه و سؤال و بالاخره کیفر و پاداش همگى بیفایده یا ظالمانه محسوب مى گردد. آنها که مردم را در انجام نیک و بد مجبور مى دانند خواه این جبر را، جبر الهى، یا جبر طبیعى، یا جبر اقتصادى، و یا جبر محیط بدانند تنها به هنگام سخن گفتن و یا مطالعه در کتابها از این مسلک طرفدارى مى کنند، ولى در عمل حتى خودشان هرگز چنین عقیده اى ندارند، به همین دلیل اگر به حقوق آنها تجاوزى شود متجاوز را مستحق توبیخ و ملامت و محاکمه و مجازات مى دانند، و هرگز حاضر نیستند به عنوان اینکه او مجبور به انجام این کار است از وى صرفنظر کنند و یا مجازاتش را ظالمانه به پندارند و یا بگویند او نمى توانسته است این عمل را مرتکب نشود چون خدا خواسته یا جبر محیط و طبیعت بوده است، این خود دلیل دیگرى بر فطرى بودن اصل اختیار است. بهر حال هیچ جبرى مسلکى را نمى یابیم که در عمل روزانه خود به این عقیده پاى بند باشد بلکه برخوردش با تمام انسانها برخورد با افراد آزاد و مسئول و مختار است.
تمام اقوام دنیا به دلیل تشکیل دادگاهها و دستگاههاى قضائى براى کیفر متخلفان عملا آزادى اراده را پذیرفته اند. تمام مؤسسات تربیتى جهان نیز به طور ضمنى این اصل را قبول کرده اند که انسان با میل و اراده خود کار مى کند و با تعلیم و تربیت مى توان او را راهنمائى و ارشاد کرد و از خطاها و اشتباهات و کج اندیشیها بر کنار ساخت. سعادت که گمشده همه انسانها است و هر کس آن را در چیزى مى جوید و در جائى مى طلبد به طور خلاصه عبارت است از فراهم بودن اسباب تکامل براى یک فرد یا یک جامعه، و نقطه مقابل آن شقاوت و بدبختى است که همه از آن متنفرند و آن عبارت از: نامساعد بودن شرائط پیروزى و پیشرفت و تکامل است. بنابراین هر کس از نظر شرائط روحى، جسمى، خانوادگى، محیط و فرهنگ، اسباب بیشترى براى رسیدن به هدفهاى والا در اختیار داشته باشد به سعادت نزدیکتر یا به تعبیر دیگر سعادتمندتر است. و هر کس گرفتار کمبودها، نارسائیها، از جهات بالا بوده باشد شقاوتمند و بى بهره از سعادت خواهد بود. ولى باید توجه داشت که پایه اصلى سعادت و شقاوت، اراده و خواست خود انسان است او است که مى تواند وسائل لازم را براى ساختن خویش و حتى جامعه اش فراهم سازد، و او است که مى تواند با عوامل بدبختى و شقاوت به مبارزه برخیزد و یا تسلیم آن شود.
نقد سعادت و شقاوت ذاتی در منطق انبیاء
در منطق انبیاء سعادت و شقاوت چیزى نیست که در درون ذات انسان باشد، و حتى نارسائیهاى محیط و خانوادگى و وراثت در برابر تصمیم و اراده خود انسان، قابل تغییر و دگرگونى است، مگر اینکه ما اصل اراده و آزادى انسان را انکار کنیم و او را محکوم شرائط جبرى بدانیم و سعادت و شقاوتش را ذاتى و یا مولود جبرى محیط و مانند آن بدانیم که این نظر به طور قطع در مکتب انبیاء و همچنین مکتب عقل محکوم است. جالب اینکه در روایاتى که از پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) نقل شده، انگشت روى مسائل مختلفى به عنوان اسباب سعادت یا اسباب شقاوت گذارده شده که مطالعه آنها انسان را به طرز تفکر اسلامى در این مساله مهم، آشنا مى سازد و به جاى اینکه براى رسیدن به سعادت و فرار از شقاوت به دنبال مسائل خرافى و پندارها و سنتهاى غلطى برود که در بسیارى از اجتماعات وجود دارد، و مسائل بى اساسى را اسباب سعادت و شقاوت مى پندارند، به دنبال واقعیات عینى و اسباب حقیقى سعادت خواهد رفت.
به عنوان نمونه امام صادق (ع) از جدش امام علی (ع) چنین نقل مى کند: «حقیقة السعادة ان یختم للرجل عمله بالسعادة و حقیقة الشقاوة ان یختم للمرء عمله بالشقاوة؛ حقیقت سعادت این است که آخرین مرحله زندگى انسان با عمل سعادتمندانه اى پایان پذیرد و حقیقت شقاوت این است که آخرین مرحله عمر با عمل شقاوتمندانه اى خاتمه یابد.» این روایت با صراحت مى گوید مرحله نهائى عمر انسان و اعمال او در این مرحله بیانگر سعادت و شقاوت او است و به این ترتیب سعادت و شقاوت ذاتى را به کلى نفى مى کند و انسان را در گرو اعمالش مى گذارد و راه بازگشت را در تمام مراحل تا پایان عمر براى او باز مى داند. و یا در حدیث دیگرى از على (ع) مى خوانیم: «السعید من وعظ بغیره، و الشقى من انخدع لهواه و غروره؛ سعادتمند کسى است که از سرنوشت دیگران پند گیرد و شقاوتمند کسى است که فریب هواى نفس و غرورش را بخورد.» (نهج البلاغه/ خطبه 86) این سخن على (ع) نیز تاکید مجددى است بر اختیارى بودن سعادت و شقاوت و بعضى از اسباب مهم این دو را بیان مى کند.
Sources
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 9 صفحه 250-236
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 14 صفحه 338
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites