آیا شفاعت بر دلایل عقلی و نقلی استوار است؟

English 3942 Views |

ادله‌ای‌ را که‌ قائلین‌ به‌ شفاعت‌ ذکر کرده‌اند، یا عقلی‌ است‌ و یا نقلی‌. اما دلیل‌ عقلی‌، اگر بر فرض‌ تسلیم‌ قائم‌ شود، بر امکان‌ شفاعت‌ است‌، نه‌ وقوع‌ آن؛ مضافا به‌ این که‌ اصل‌ دلالت‌ بر امکان‌ آن‌ هم‌ محل منع‌ است‌. و اما دلیل‌ نقلی‌، آنچه‌ از قرآن‌ بیان‌ شده‌ است‌ دلالت‌ بر وقوع‌ شفاعت‌ ندارد، چون‌ آیات‌ قرآن‌ درباره‌ آن‌ بر سه‌ گونه‌ است:
اول: آیاتی‌ که‌ دلالت‌ بر نفی‌ شفاعت‌ به‌ طور اطلاق‌ دارند، مثل: «لا بیع فیه و لا خلة و لا شفاعه؛ نه داد و ستدی هست و نه دوستی و شفاعتی.» (بقره/ 254)
دوم: آیاتی‌ که‌ دلالت‌ بر فایده‌ نداشتن‌ و ثمر نبخشیدن‌ شفاعت‌ دارند، مثل: «فما تنفعهم شفاعة الشافعین؛ پس شفاعت شفیعان سودشان نبخشد.» (مدثر/ 48)
سوم: آیاتی‌ که‌ دلالتشان‌ بر شفاعت‌ مقید به‌ اذن‌ و مشیت‌ خداست‌، مثل: «إلا من‌ بعد إذنه، (یونس/ 3) و إلا بإذنه، (بقره/ 255) و إلا لمن ارتضی‌؛ جز برای کسی که (خدا) رضایت دهد.» (انبیاء/ 28)
این‌ آیات‌ نیز دلالت‌ بر نفی‌ شفاعت‌ دارند، زیرا این‌ استثناها استثنا به‌ اذن‌ و مشیت‌ است‌، و این‌ گونه‌ استثناهای‌ به‌ اذن‌ و مشیت‌، در اسلوب‌ قرآن‌، در مقام‌ نفی‌ قطعی‌ آورده‌ شده‌ است‌ برای‌ اشعار به‌ اینکه‌ مافوق‌ اذن‌ و مشیت‌ خدا چیزی‌ نیست‌ و همه‌ چیز منوط‌ به‌ اذن‌ و مشیت‌ اوست‌، مانند آیه: «سنقرئک فلا تنسی‌* إلا ماشآء الله؛ به زودی‌ حتما ما برای‌ تو می‌خوانیم‌ به‌ طوری‌ که‌ دیگر فراموش‌ نمی‌کنی‌، مگر این که‌ خدا بخواهد!» (اعلی/ 6 و 7) و مانند آیه: «خالدین فیها مادامت السمـاوات و الارض إلا ماشاء ربک؛ جهنمیان‌ در دوزخ‌ به‌ طور جاودان‌ زیست‌ می‌کنند، تا وقتی‌ که‌ آسمان ها و زمین‌ برپاست‌، مگر آن که‌ خدا بخواهد.» (هود/ 107) یعنی‌ مافوق‌ اراده‌ و خواست‌ خدا چیزی‌ نیست‌، نه‌ آنکه‌ واقعا موقعی‌ می‌رسد که‌ این‌ اراده‌ خدا در خارج‌ تحقق‌ پیدا می‌کند. پس‌ بنابر آنچه‌ گفته‌ شد در قرآن‌ نص قطعی‌ بر وقوع‌ شفاعت‌ نیست‌. و اما در سنت‌ و روایات‌، آنچه‌ در خصوصیات‌ شفاعت‌ آمده‌ است‌ قابل‌ اعتماد نیست‌، و متیقن‌ و قدر مسلم‌ آن‌ نیز بیش‌ از آنچه‌ در آیات‌ آمده‌ است‌ دلالت‌ ندارد.
جواب: اما از آیاتی‌ که‌ نفی‌ شفاعت‌ را می‌کند، شفاعت‌ را به‌ طور مطلق‌ نفی‌ نمی‌کند، بلکه‌ شفاعت‌ را استقلالا و بدون‌ اذن‌ و رضایت‌ خدا نفی‌ می‌نماید. اما از آیاتی‌ که‌ بنابر گمان‌ اشکال‌ کننده‌، نفی‌ منفعت‌ شفاعت‌ را می‌کند، آن ها علاوه‌ بر آنکه‌ شفاعت‌ را نفی‌ نمی‌کند، اثبات‌ نیز می‌نماید. چون‌ این‌ آیات‌ در سوره‌ مدثر واقع‌ است‌، نفی‌ ثمر شفاعت‌ را از جماعت‌ خاصی‌ از مجرمان‌ می‌کند، نه‌ از همه‌ آن ها. علاوه‌ بر این‌، آنکه: در عبارت‌، شفاعت‌ اضافه‌ به‌ شافعین‌ شده‌ است‌، نه‌ این که‌ بدون‌ اضافه‌ و مقطوع‌ از آن‌ آمده‌ است. فرق‌ است‌ بین‌ آن که‌ گفته‌ شود: «فلا تنفعهم الشفاعه» و بین‌ آنکه‌ گفته‌ شود: «فلا تنفعهم شفاعة الشافعین» چون‌ در صورت‌ دوم‌ مصدر اضافه شده‌ است‌ و این‌ اضافه‌ اشعار به‌ وقوع‌ فعل‌ در خارج‌ دارد، به‌ خلاف‌ صورت‌ اول‌ که‌ مصدر بدون‌ اضافه‌ آمده‌ است‌ و مشعر به‌ چنین‌ معنایی‌ نیست؛ و شیخ‌ عبدالقاهر در «دلایل‌ الاعجاز» به‌ این‌ مطلب‌ تصریح‌ کرده‌ است‌.
بنابراین‌، کلمه‌ "شفاعة الشافعین" دلالت‌ دارد بر آنکه: اجمالا شفاعتی‌ در خارج‌ واقع‌ است‌، الا آنکه‌ این‌ افراد بهره‌ای‌ از آن‌ نمی‌گیرند. و باز علاوه‌ بر این‌، آنکه: این‌ اضافه‌ در ناحیه‌ مضاف‌ الیه‌ به‌ صیغه‌ جمع‌ آمده‌ است‌، و "شفاعة الشافعین" فرموده‌ است‌، نه‌ "شفاعة الشافع"؛ و این‌ نیز دلالت‌ بر تحقق‌ شفاعت‌ در خارج‌ دارد، مثل‌ این که‌ فرموده‌ است: "کانت من الغابرین" و "کان من الکافرین" و "کان من الغاوین" و "لا ینال عهدی‌ الظالمین" و امثال‌ این‌ آیات‌. و اگر برای‌ افاده این‌ معنی‌ نبود، آوردن‌ به‌ صیغه‌ جمع‌ که‌ مدلول‌ آن‌ بیش‌ از مدلول‌ صیغه مفرد است‌ لغو و زاید بود.
و علی هذا، محصل‌ کلام‌ این‌ می‌شود که‌ آیه: «فما تنفعهم شفاعة الشافعین» (مدثر/ 48) از آیاتی‌ است‌ که‌ دلالت‌ بر اثبات‌ شفاعت‌ دارد، نه‌ بر نفی‌ آن‌. و اما جواب‌ از آیاتی‌ که‌ در آن ها به‌ نحو استثنا اذن‌ و ارتضا آمده‌ است‌، مثل: «إلا بإذنه و إلا من‌ بعد إذنه»، آن‌ است‌ که‌ دلالت‌ آنها بر وقوع‌ شفاعت‌ چون‌ مصدر مضاف‌ است‌، قابل‌ انکار نیست‌ برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ اسلوب‌ کلام‌ و عربیت‌ و ادبیت‌ اطلاع‌ دارند.
این که‌ گفته‌ است: إلا بإذنه و إلا لمن ارتضی به‌ معنای‌ واحد است‌ و استثنا از مشیت‌ است‌، قابل‌ استماع‌ نیست‌. علاوه‌ بر این‌، این‌ استثنا، به‌ عبارات‌ مختلف‌ در مورد شفاعت‌ آورده‌ شده‌ است‌، مثل: إلا بإذنه و إلا من‌ بعد إذنه و إلا لمن ارتضی‌ و إلا من‌ شهد بالحق و هم یعلمون، و غیر اینها.
حالا فرض‌ می‌کنیم: إلا بإذنه و إلا من‌ بعد إذنه به‌ معنای‌ مشیت‌ بوده‌ باشد، آیا در جمله: «إلا من‌ شهد بالحق و هم یعلمون؛ و کسانی را که به جای او می خوانند اختیار شفاعت ندارند، مگر کسانی که از روی علم، به حق گواهی داده (و موحد) باشند.» (زخرف/ 86) نیز می‌توان‌ چنین‌ احتمالی‌ را داد؟ آیا این‌ استثنا هم‌ استثنا مشیت‌ است‌؟ و می‌خواهد برساند که‌ مشیت‌ خدا مافوق‌ هر مشیتی‌ است‌؟ این‌ گونه‌ تسامح‌ کاری‌ها در عبارت‌ از کلام‌ یک‌ نفر بقال‌ و بازاری‌ عامی‌ غلط‌ است‌، تا چه‌ رسد به‌ کلام‌ بلیغ‌، و به‌ کلامی‌ که‌ در بلاغت‌ دارای‌ درجه‌ و منزله‌ اعلی‌ است‌. و اما جواب‌ از سنت‌ و روایات‌، آن‌ است‌ که‌ دلالت‌ آنها اجمالا بر شفاعت‌ مؤمنین‌ نسبت‌ به‌ معاصی‌ کبیره‌ در صورت‌ تحقق‌ و بقای ایمان‌ جای‌ شبهه‌ و تردید نیست‌، و روایات‌ مستفیضه‌ بلکه‌ متواتره‌ در شفاعت‌ رسول‌ الله‌ و پیامبران‌ و ائمه‌ طاهرین‌ علیهم‌ السلام‌ وارد است‌، و دلالت‌ آنها طبق‌ دلالت‌ آیات‌ است‌.
برخی نیز می گویند که آیات‌ وارده در قرآن‌ کریم درباره شفاعت‌، متشابه‌ است؛ گاهی‌ اثبات‌ شفاعت‌ می‌کند، و گاهی‌ نفی‌ آن؛ و گاهی‌ به‌ طور مطلق‌ بیان‌ می‌کند، و گاهی‌ در صورت‌ قید و شرط‌. در این‌ صورت‌ ادب‌ دینی‌ اقتضا می‌کند که‌ به‌ آیات‌ داله‌ بر شفاعت‌ اجمالا ایمان‌ داشته‌ باشیم‌، و اما معنی‌ و مفاد و علم‌ به‌ مدلول‌ آنها را به‌ خداوند تعالی‌ ارجاع‌ دهیم‌. آیات‌ متشابهه‌ در باره‌ شفاعت‌، با ارجاعشان‌ به‌ آیات‌ محکمه‌، مانند آنها از محکمات‌ می‌شوند، و این‌ کار آسانی‌ است‌ که‌ ما را در اشکال‌ و بند قرار نمی‌دهد.

Sources

سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی 9- صفحه 364-358

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information