حکایت ابوامامه باهلی و معاویه

English 3993 Views |

مجلسی گوید: ‎ در بعضی از مؤلفات اصحاب دیده ام که روایت شده است که ابوامامه باهلی بر معاویه وارد شد. معاویه مقدم او را گرامی داشت و او را به نزد خود نشاند و احترام بجای آورد، و سپس گفت طعام حاضر کردند و با دست خود به أبو أمامه طعام میداد. و سپس از عطر با دست خود به سر و صورت أبو أمامه مالید و امر کرد که یک بدرة زر (که یک کیسه از دینار طلا باشد) به او بدهند، و سپس گفت: تو را بخدا سوگند بگو: آیا من بهتر هستم یا علی ابن ابیطالب؟
أبو أمامه گفت: آری راست میگویم و در کلام من دروغ نیست و اگر مرا به غیر خدا هم سوگند داده بودی باز راست می گفتم. سوگند بخدا علی از تو بهتر است و بزرگوارتر و مکرم تر و اسلامش بهتر و استوارتر و قرابتش با رسول خدا بیشتر و شدت و صولتش بر مشرکان بیشتر و استغنایش در نزد امت بیشتر است. آیا ای معاویه میدانی علی کیست؟ علی پسر عم رسول خدا (ص) و شوهر دخترش سیده زنهای عالمیان است و پدر حسن و حسین دو سید و آقای جوانان اهل بهشت، و پسر برادر حمزه سید الشهداء، و برادر جعفر ذی الجناحین است.
ای معاویه! تو چرا خودت را قیاس با این مسائل میکنی و خود را در این زمینه ها میخواهی قرار دهی. آیا تو گمان داری ای معاویه با این الطافی که به من نمودی من تو را بر علی مقدم میدارم و تو را اختیار میکنم، و چنین می پنداری با طعامی که به من دادی و عطائی که به من نمودی دل من تو را می پسندد و انتخاب میکند تا آنکه من، مؤمن در اینجا حضور یافته و کافر خارج گردم؟ نفس تو به تو بد قسم گولی زده و فریبی عجیب داده، ای معاویه و پس از آن برخاست و بیرون آمد. معاویه کیسه زر را به دنبال او برای او فرستاد. او گفت: سوگند بخدا یک دینارش را هم قبول نخواهم کرد.

Sources

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 9- صفحه 286-287

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information