اثر ظهور انسان کامل بر طبیعت
English 3698 Views |ایمان اقتضا می کند که فکر انسان در سطحی بالاتر از سطح فکر مردم بی ایمان باشد یعنی اگر انسان به گفته های پیغمبران و به آنچه آنها بیان کرده اند ایمان داشته باشد ناچار به قوانینی ایمان می آورد که خیلی دقیقتر است از آنچه بشر از راه علم و فلسفه خودش کشف می کند. معنای ایمان به گفته های پیغمبران این است که انسان به همه گفته ها و به همه لوازم و ملزومات حرفهایشان ایمان داشته باشد. یکی از مطالب همین است که: «و لو ان اهل القری امنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض؛ اگر مردم قریه ها اهل ایمان و تقوا باشند و بشوند، ما می گشاییم برکتهایی را از بالا و پایین، معنوی و مادی، و عکس قضیه، اگر نباشند می گیریم.» (اعراف/ 96)
در ابتدا تصورش برای انسان مشکل به نظر می رسد ولی این حقیقتی است. خیلی از امور ابتدا به نظر انسان مشکل می رسد ولی حقیقت است. بر اساس آنچه که از مجموع آثار و اخبار اسلامی استفاده می شود که در دولت اسلامی و به قول امروزیها در حکومت ایده آل اسلامی، چه وضعی پیش می آید؟ از جمله چیزهایی که در آن دولت کاملا به چشم می خورد یک نوع توافق و هماهنگی و به عبارت دیگر یک نوع سر مهربانی است که میان طبیعت و انسان برقرار می شود، یعنی دیگر این عالم طبیعت آن حوادثی را که عکس العمل های خیلی شدید است مثل طوفانها و زلزله ها به کلی نفی می کند، به شکل دیگری و از جای دیگری آنها را خارج می کند، و بر عکس: «و یخرج الارض افلاذ کبدها؛ زمین آنچه از ذخایر در باطن خود دارد همه را در اختیار می گذارد.» (منتخب الاثر/ صفحه 472، حدیث. 4) آن یک امر استثنایی نیست، عملی شدن و اجرا شدن همان «و لو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض» است.
از نظر روانشناسی افراد انسان مرکبند از یک سلسله غرائز حیوانی که وجه مشترک انسان یا حیوان است و یک سلسله غرائز عالی و از آن جمله است غریزه دینی و غریزه اخلاقی و غریزه حقیقت جوئی و غریزه زیبائی که ارکان اولین شخصیت انسانی انسان و مابه الامتیاز انسان از سایر حیوانات است. و از نظر فلسفی جامعه از جنبه رابطه اش با اجزاء و افراد، مرکب واقعی، و از لحاظ خصلتها ترکیبی از مجموع خصلتهای عالی و دانی افراد به علاوه یک سلسله خصلتهای دیگر است که در وجود باقی و مستمر جامعه که "انسان الکل" است استمرار دارد.
این حقیقت که می گویند:
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور *** در خلائق می رود تا نفخ صور
در اندام باقی و مستمر جامعه یعنی در وجود "انسان الکل" صدق می کند. این رگها پیکر اجتماع است که در برخی آب شیرین و در برخی آب شور در جهیدن است و تا نفخ صور یعنی تا انسان در روی زمین هست این جریان ادامه دارد و فنای افراد تأثیری در آن نمی بخشد. آری تکامل انسان و جامعه انسان، نظام بهتر به آن خواهد بخشید. تاریخ، مانند خود طبیعت، به حکم سرشت خود متحول و متکامل است، حرکت به سوی کمال است لازمه ذات اجزاء طبیعت و از آن جمله تاریخ است. و طبیعت تاریخ، نه یک طبیعت مادی محض، بلکه مانند طبیعت فرد انسان، طبیعتش مزدوج است از ماده و معنی. تاریخ صرفا یک حیوان اقتصادی نیست.
تحول و تکامل تاریخ تنها جنبه فنی و تکنیکی ابزاری و آنچه بدان "تمدن" نام می دهند ندارد، گسترده و همه جانبه است، همه شؤون معنوی و فرهنگی انسان را در بر می گیرد و در جهت آزادی انسان از وابستگیهای محیطی و اجتماعی است. انسان در اثر همه جانبه بودن تکاملش، تدریجا از وابستگیش به محیط طبیعی و اجتماعی، کاسته و به نوعی وارستگی که مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان و ایدئولوژی، افزوده است و در آینده به آزادی کامل معنوی یعنی وابستگی کامل به عقیده و ایمان و مسلک و ایدئولوژی خواهد رسید. انسان در گذشته با این که از مواهب طبیعت کمتر بهره مند بوده، مملوک و اسیر و برده طبیعت بوده است و انسان آینده در عین اینکه حداکثر بهره برداری از طبیعت را خواهد نمود، از اسارت طبیعت آزاد و بر حاکمیت خود بر طبیعت خواهد افزود.
از ویژگیهای انسان، تضاد درونی فردی است میان جنبه های زمینی و خاکی و جنبه های آسمانی و ماورائی انسان، یعنی میان غرایز متمایل به پائین که هدفی جز یک امر فردی و محدود و موقت ندارد وغرائز متمایل به بالا که می خواهد از حدود فردیت خارج شود و همه بشریت را در بر گیرد و می خواهد شرافتهای اخلاقی و مذهبی، و علمی و عقلانی را مقصد قرار دهد. نبرد درونی انسان که قدما آن را نبرد میان عقل و نفس می خواندند، خواه و ناخواه به نبرد میان گروههای انسانها کشیده می شود، یعنی نبرد میان انسان کمال یافته و آزادی معنوی به دست آورده از یک طرف، و انسان منحط درجا زده و حیوان صفت از طرف دیگر. قرآن آغاز نبرد میان انسان به ایمان و آزادی معنوی رسیده با انسان منحط ماده پرست را در داستان دو فرزند آدم، هابیل و قابیل منعکس کرده است.
در طول تاریخ گذشته و آینده نبردهای انسان تدریجا بیشتر جنبه ایدئولوژیک پیدا کرده و می کند و انسان تدریجا از لحاظ ارزشهای انسانی به مراحل کمال خود یعنی به مرحله انسان ایده آل و جامعه ایده آل نزدیکتر می شود تا آن جا که در نهایت امر، حکومت و عدالت، یعنی حکومت کامل ارزشهای انسانی که در تعبیرات اسلامی از آن به "حکومت مهدی" تعبیر شده است مستقر خواهد شد و از حکومت نیروهای باطل و حیوان مابانه و خودخواهانه و خود گرایانه اثری نخواهد بود. سیر تکاملی بشریت به سوی آزادی از اسارت طبیعت مادی و شرائط اقتصادی و منافع فردی و گروهی، و به سوی هدفی بودن و مسلکی بودن و حکومت و اصالت بیشتر ایمان و ایدئولوژی بوده و هست. اراده بشر ابتدائی بیشتر تحت تأثیر محیط طبیعی و محیط اجتماعی و طبیعت حیوانی خودش شکل گرفته و متأثر شده است، ولی اراده بشر در اثر تکامل و فرهنگ و توسعه بینش و گرایش به ایدئولوژی های مترقی، در اثر تکامل فرهنگ و توسعه بینش و گرایش به ایدئولوژی های مترقی، تدریجا از اسارت محیط طبیعی و اجتماعی و غرائز حیوانی آزادتر شده و آنها را تحت تأثیر قرار داده است. مسأله ای که اکنون همه ادیان راجع به حضرت حجت پیش بینی می کنند که عدل کامل، صلح کامل، رفاه کامل، سلامت کامل و امنیت کامل برقرار خواهد شد، همان پیش بینی تکامل تاریخ و تکامل بشریت است، یعنی زندگی بشر در آینده منتهی می شود به عالیترین و کاملترین زندگیها که از جمله آثاری که در آن هست آشتی انسان و طبیعت است و آن این است که زمین تمام معادن خود را در اختیار انسان قرار می دهد، آسمان تمام برکات خود را در اختیار انسان قرار می دهد و همه اینها خود تکامل تاریخ است.
به همین خاطر آرمان قیام و انقلاب امام مهدی (ع) یک فلسفه بزرگ اجتماعی اسلامی است، این آرمان بزرگ گذشته از اینکه الهام بخش ایده و راهگشای به سوی آینده است، آینه بسیار مناسبی است برای شناخت آرمانهای اسلامی. این نوید، ارکان و عناصر مختلفی دارد که برخی فلسفی و جهانی است و جزئی از جهان بینی اسلامی است، برخی فرهنگی و تربیتی است، برخی سیاسی است، برخی اقتصادی است، برخی اجتماعی است، برخی انسانی، یا انسانی- طبیعی است. بنابراین با توجه به موارد ذکر شده از اثرات قیام امام زمان بر طبیعت می توان به موارد زیر اشاره نمود: عمران تمام زمین در حدی که نقطه خراب و آباد ناشده باقی نماند، حداکثر بهره گیری از مواهب زمین.
از بین رفتن ناسازگاری انسان و طبیعت. امام علی (ع) می فرماید: «القائم حکم بالعدل، ارتفع فی ایامه الجور و أمنت به السبل، و اخرجت الارض برکاتها و لا یجد الرجل منکم یومئذ موضعا لصدقته و لابره؛ قائم به عدل حکم می کند و در زمان او جور و ستم از بین می رود و راهها با آمدن او امن می شود و زمین برکاتش را بیرون می ریزد.» جمله «و تخرج له الارض افالیذ کبدها» یعنی: زمین پاره های جگر خودش را بیرون می دهد، یعنی زمین هر موهبتی که در خودش دارد از هر معدنی، و هر استعدادی که شما تصور بکنید، همه را بیرون می دهد، هر چه تا امروز مضایقه کرده بیرون می دهد. «و تلقی الیه سلما مقالیدها». زمین می آید مثل یک غلام در حالی که تسلیم است کلیدهای خودش را در اختیار او قرار می دهد. (اینها همه تعبیر و بیان است) یعنی دیگر سری در طبیعت باقی نمی ماند مگر اینکه به دست او کشف می شود، مجهولی در طبیعت باقی نمی ماند مگر اینکه در آن دوره مکشوف می گردد.
Sources
مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 189
مرتضی مطهری- قیام و انقلاب مهدی- صفحه 53-51 و 44-34
مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- صفحه 230 و 239-233
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 5 صفحه 246 -233
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites