هدف از ترجمه فلسفه یونان و نسبت آن با تعالیم دینی
English 3290 Views |هدف از ترجمه فلسفه یونان و نسبت آن با تعالیم دینی را از نظر علامه طباطبایی مورد بررسی قرار می دهیم.
پرسش: آیا فلسفه یونان (الهیات) که در چند قرن بعد از بعثت نبی اکرم در اثر ترجمه کتب یونانی به عربی، وارد جامعه مسلمین شد، تنها برای این منظور بود که مسلمین با علوم خارج از کشور خود آشنا شوند و یا این که بهانه ای بود تا مردم را از رجوع به اهل بیت وحی، باز دارند؟
پاسخ: در قرون دوم و سوم هجری نه تنها الهیات از یونانی به عربی ترجمه شده بلکه علوم زیادی از قبیل: منطق، علوم طبیعی، علوم ریاضی، طب و غیر آنها از یونانی و سریانی و زبانهای دیگر به عربی ترجمه شده، پس در حالی که در قرن اول هجری به حکم خلفای وقت نوشتن غیر قرآن، حتی نوشتن حدیث و نوشتن تفسیر اکیدا قدغن بود، طبق آنچه تاریخ ضبط نموده، کتب بسیاری (بر اساس اطلاع نزدیک به دویست کتاب) از انواع و اقسام علومی که در دنیای آن روز دایر بوده ترجمه شده است و ظاهر حال این است که این عمل به منظور تحکیم مبانی ملیت اسلامی و فعلیت دادن به هدفهای دین بوده؛ چنان که قرآن کریم تأکید زیادی در تعقل و تفکر در همه شئون آفرینش و خصوصیات وجود آسمان و زمین و انسان و حیوان و غیره دارد و به موجب آن مسلمین باید به انواع علوم اشتغال ورزند.
در عین حال، حکومتهای معاصر با ائمه هدی نظر به این که از آن حضرات دور بودند، از هر جریان و از هر راه ممکن، برای کوبیدن آن حضرات (ع) و بازداشتن مردم از مراجعه به ایشان و بهره مندی از علومشان استفاده می کردند، می توان گفت که ترجمه الهیات به منظور بستن در خانه اهل بیت (ع) بوده است.
ولی آیا این منظور ناموجه حکومتهای وقت و سوء استفاده شان از ترجمه و ترویج الهیات، ما را از بحثهای الهیات مستغنی می کند و موجب این می شود که از اشتغال به آنها اجتناب و خودداری کنیم؟
متن الهیات مجموعه بحثهایی است عقلی محض که نتیجه آنها اثبات صانع و اثبات وجوب وجود، وحدانیت و سایر صفات کمال او و لوازم وجود او از نبوت و معاد می باشد.
و اینها مسائلی هستند که به نام «اصول دین» که ابتدا باید از راه عقل اثبات شوند تا ثبوت و حجیت تفاصیل کتاب و سنت تأمین شود وگرنه احتجاج و استدلال به حجیت کتاب و سنت از خود کتاب و سنت احتجاجی است دوری و باطل، حتی مسائلی که از اصول دین مانند وجود خدا و وحدانیت و ربوبیت وی در کتاب و سنت وارد است، به همه آنها از راه عقل استدلال شده است.
بی نیازی معارف اسلام از فلسفه یونان
پرسش: آیا فلسفه یونان (الهیات) آنچه همراه داشت در متن اسلام و فرمایشات معصومین (ع) است یا خیر؟ چنانچه آن مطالب موجود است، پس چه حاجتی به فلسفه می باشد و اگر وجود ندارد، پس معلوم می شود فلسفه یونانی باعث شد که معارف اسلامی تکمیل شود؟!
پاسخ: بیانات دینی و محتویات کتاب و سنت، همه معارف اعتقادی و عملی را اجمالا یا تفصیلا دارد، ولی نظر به این که خطابات دینی به همه مردم جهان، اعم از عالم و جاهل و تندفهم و کندفهم، شهری و بادیه نشین و مرد و زن متوجه است، با زبانی وارد شده که هر فهم با اختلافی که در میانشان هست، هر کدام به اندازه ظرفیت خود بهره مند بشود.
در این صورت تردید نیست اگر بخواهیم از همین معارف در سطح عالی بحث کرده و مطالبی که فهم آنها مخصوص افهام عالیه می باشد، به دست آورده استخراج کنیم، از ترتیب مطالب و تنظیم مسائل و وضع یک سلسله اصطلاحات، چاره و گریزی نداریم.
پس موجود بودن مسائل و معارف الهیات در متن کتاب و سنت، از وضع علمی مخصوص به همین مسائل در سطحی عالی مغنی نخواهد بود؛ چنان که در علوم دیگر نیز وضع به همین قرار است؛ مثلا علم کلام علمی است که مسائل آن در کتاب و سنت موجود است، در عین حال جداگانه و مستقلا تنظیم گردیده و مجرد بودن این مسائل در کتاب و سنت مغنی از آن نشده است.
این که در سؤال گفته شده: «اگر بعضی از مسائل الهیات در متن کتاب و سنت موجود نباشد معلوم می شود که فلسفه یونان معارف اسلامی را تکمیل می کند!» یعنی اسلام ناقص است و نواقص آن در فلسفه رفع می کند، اشتباه است، به گواهی این که ما از معارف حقیقه اسلامی حتی یک مسأله بدون استمداد از منطق نمی توانیم اثبات کنیم، در حالی که در متن کتاب و سنت مسائلی منطقی ذکر نشده و همچنین در مسائل فرعی دین (احکام) حتی یک مسأله را بدون به کار انداختن علم اصول نمی توان استنباط نمود، با این که در متن کتاب و سنت از این علم پهناور خبری نیست. منطق نسبت به مسائل معارف و علم اصول نسبت به مسائل فقهی، طریق هستند و طریق غیر از تکمیل است.
به اوج رسیدن فلسفه در عصر ملاصدرا
پرسش: قرنها بعد در اثر کوشش پایدار شیعه، فلسفه (در عصر ملاصدرای شیرازی) به اوج خود رسید آیا آنچه را که مرحوم ملاصدرا در اسفار و سایر کتب خود آورده، می توان از متون آیات و اخبار استنتاج کرد یا این که فقط می توان آیات و اخبار را بر آن منطبق نمود؟
پاسخ: این که می گوییم فلسفه به اوج خود رسید معنایش این است که بحثهای فلسفی اخیر با مقایسه بحثهای گذشتگان در یک سطحی بسیار عالی که مناسب معارف حقیقه است قرار گرفته، نه این است که محتویات کتب حکمت مانند: اسفار و منظومه و نظایر آنها متن واقع و وحی منزل و مصون از هر اشتباه و خطایی می باشند، نه بلکه کتب مزبور چنان که صواب دارند ممکن است خطا نیز داشته باشند و متبع در هر حال برهان است نه شخصیت صاحبان سخن.
ارتباط قرآن و کلام معصومین (ع) با سخنان حکما و فلاسفه
پرسش: اگر هیچ فرقی بین فلسفه (الهیات) با روایات و آیات هیچ تفاوتی جز اختلاف تعبیر وجود ندارد، پس آنچه پروردگار متعال و ائمه معصومین (ع) از جهت تعبیر آورده اند، اتم و اکمل است؛ بنابراین، چه حاجتی به تعبیرهای فلاسفه و حکما می باشد؟
پاسخ: اگر بگوییم هیچ فرقی میان فلسفه و آیات و روایات نیست جز اختلاف تعبیر، منظور (چنان که در پاسخ سؤال دوم گفته شد) این است که معارف حقیقیه که کتاب و سنت مشتمل بر آنها است و با زبان ساده و عمومی بیان شده همان معارف حقیقیه است که از راه بحثهای عقلی به دست می آید و با زبان فنی و اصطلاحات علمی بیان شده و فرق این دو مرحله همان فرق زبان عمومی ساده و زبان خصوصی فنی است، نه این که بیانات دینی فصیح تر و بلیغ تر است.
توجیه روایات در مذمت فلاسفه
پرسش: روایاتی که در خصوص ذم اهل فلسفه به ویزه در دوره آخرالزمان وارد شده (چنانکه در کتب حدیثی از قبیل بحارالانوار و حدیقة الشیعه مسطور است) متوجه چه کسانی می شود و منظور از این احادیث چیست؟
پاسخ: دو، سه روایتی که در بعضی از کتب در ذم اهل فلسفه در آخرالزمان نقل شده، بر تقدیر صحت، متضمن ذم اهل فلسفه است نه خود فلسفه؛ چنان که روایاتی نیز در ذم فقهای آخرالزمان وارد شده و متضمن ذم فقها است نه فقه اسلامی و همچنین روایاتی نیز در ذم اهل اسلام و اهل قرآن در آخرالزمان وارد شده: «لایبقی من الاسلام الا اسمه و لا من القرآن الا رسمه» و متوجه ذم خود اسلام و خود قرآن نیست.
و اگر این روایتها که خبر واحد ظنی می باشند در خود فلسفه بود و مسائل فلسفی (چنان که در جواب سؤال دوم گذشت) مضمونا همان مسائلی است که در کتاب و سنت وارد شده، این قدح عینا قدح در کتاب و سنت بود که این مسائل را با استدلال آزاد بدون تعبید و تسلیم مشتمل شده است. اصولا چگونه متصور است که یک خبر ظنی در برابر برهان قطعی یقینی قد علم کرده و ابطالش کند؟!
Sources
سید محمدحسین طباطبایی- اسلام و انسان معاصر-صفحه 94-89
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites