ماجرای مسجد ضرار در قرآن

English 7760 Views |

خداوند در سوره توبه آیات 107 تا 110 می فرماید: «و الذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و إرصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن إن أردنا إلا الحسنی و الله یشهد إنهم لکاذبون* لا تقم فیه أبدا لمسجد أسس على التقوی من أول یوم أحق أن تقوم فیه فیه رجال یحبون أن یتطهروا و الله یحب المطهرین* أ فمن أسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر أم من أسس بنیانه علی شفا جرف هار فانهار به فی نار جهنم و الله لا یهدی القوم الظالمین* لا یزال بنیانهم الذی بنوا ریبة فی قلوبهم إلا أن تقطع قلوبهم و الله علیم حکیم؛ (گروهى دیگر از آنها) کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان (به مسلمانان) و (تقویت) کفر و تفرقه میان مومنان و کمینگاه براى کسى که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود، آنها سوگند یاد می کنند که نظرى جز نیکى (و خدمت) نداشته‏ ایم اما خداوند گواهى می دهد که آنها دروغگو هستند! هرگز در آن قیام (و عبادت) مکن، آن مسجدى که از روز نخست بر پایه تقوى بنا شده شایسته‏ تر است که در آن قیام (و عبادت) کنى، در آن مردانى هستند که دوست می دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد. آیا کسى که شالوده آن را بر پرهیز از خدا و خشنودى او بنا کرده بهتر است، یا کسى که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستى بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرو می ریزد، و خداوند گروه ستمگر را هدایت نمی کند. (اما) این بنائى را که آنها کردند همواره به صورت یک وسیله شک و تردید در دلهاى آنها باقى می ماند مگر اینکه دلهایشان پاره پاره شود (و بمیرند و گر نه از دل آنها بیرون نمی رود) و خداوند دانا و حکیم است.»
این آیات درباره گروهى دیگر از منافقان است که براى تحقق بخشیدن به نقشه ‏هاى شوم خود اقدام به ساختن مسجدى در مدینه کردند که بعدا به نام مسجد ضرار معروف شد. این موضوع را همه مفسران اسلامى و بسیارى از کتب حدیث و تاریخ ذکر کرده ‏اند، اگرچه در جزئیات آن تفاوتهایى دیده می شود. خلاصه جریان به طورى که از تفاسیر و احادیث مختلف استفاده می شود چنین است: گروهى از منافقان نزد پیامبر (ص) آمدند و عرض کردند به ما اجازه ده مسجدى در میان قبیله بنى سالم (نزدیک مسجد قبا) بسازیم تا افراد ناتوان و بیمار و پیر مردان از کار افتاده در آن نماز بگزارند، و همچنین در شبهاى بارانى که گروهى از مردم توانایى آمدن به مسجد شما را ندارند فریضه اسلامى خود را در آن انجام دهند، و این در موقعى بود که پیامبر (ص) عازم جنگ تبوک بود.
پیامبر (ص) به آنها اجازه داد، ولى آنها اضافه کردند آیا ممکن است شخصا بیائید و در آن نماز بگزارید؟ پیامبر (ص) فرمود من فعلا عازم سفرم، و هنگام بازگشت به خواست خدا به آن مسجد می آیم و نماز در آن می گزارم. هنگامى که پیامبر (ص) از تبوک بازگشت نزد او آمدند و گفتند اکنون تقاضا داریم به مسجد ما بیایى و در آنجا نماز بگزارى، و از خدا به خواهى ما را برکت دهد، و این در حالى بود که هنوز پیامبر (ص) وارد دروازه مدینه نشده بود. در این هنگام پیک وحى خدا نازل شد و آیات فوق را آورد و پرده از اسرار کار آنها برداشت، و به دنبال آن پیامبر دستور داد مسجد مزبور را آتش زنند، و بقایاى آن را ویران کنند، و جاى آن را محل ریختن زباله ‏هاى شهر سازند! اگر به چهره ظاهرى کار این گروه نگاه کنیم از چنین دستورى در آغاز دچار حیرت خواهیم شد، مگر ساختن مسجد، آن هم براى حمایت از بیماران و پیران و مواقع اضطرارى که در حقیقت هم یک خدمت دینى است و هم یک خدمت انسانى کار بدى است که چنین دستورى درباره آن صادر شده.
اما هنگامى که چهره باطنى مسئله را بررسى کنیم خواهیم دید این دستور چقدر حساب شده بوده است. توضیح اینکه در زمان جاهلیت مردى بود به نام "ابو عامر" که آئین نصرانیت را پذیرفته و در سلک راهبان در آمده بود، و از عباد و زهاد به شمار می رفت و نفوذ وسیعى در طائفه "خزرج" داشت. هنگامى که پیامبر (ص) به مدینه هجرت کرد و مسلمانان گرد او را گرفتند و کار اسلام بالا گرفت، و هنگامى که مسلمانان در جنگ بدر بر مشرکان پیروز شدند ابو عامر که خود روزى از بشارت دهندگان ظهور پیامبر (ص) بود اطراف خود را خالى دید، و به مبارزه با اسلام برخاست، و از مدینه به سوى کفار "مکه" گریخت، و از آنها براى جنگ با پیغمبر اکرم (ص) استمداد جست و از قبائل عرب دعوت کرد. او که قسمتى از نقشه‏ هاى جنگ احد را ضد مسلمین رهبرى می کرد، دستور داد در میان دو صف لشکر گودالهایى بکنند که اتفاقا پیامبر (ص) در یکى از آنها افتاد و پیشانیش مجروح شد و دندانش شکست. هنگامى که غزوه احد پایان یافت و با تمام مشکلاتى که مسلمانان در این میدان با آن روبرو شدند آوازه اسلام بلندتر گردید و در همه جا پیچید او از مدینه فرار کرد و به سوى "هرقل" پادشاه روم رفت تا از او کمک بگیرد و با لشکرى براى کوبیدن مسلمانان حرکت کند. ذکر این نکته نیز لازم است که بر اثر این تحریکات و کارشکنی ها پیامبر (ص) لقب "فاسق" به او داده بود.
بعضى می گویند مرگ به او مهلت نداد تا خواسته خود را با هرقل در میان‏ بگذارد، ولى در بعضى از کتب دیگر می خوانیم که او با هرقل تماس گرفت و به وعده ‏هاى او دلگرم شد! به هر حال او پیش از آنکه بمیرد نامه ‏اى براى منافقان مدینه نوشت و به آنها نوید داد که با لشکرى از روم به کمکشان خواهد آمد، مخصوصا توصیه و تاکید کرد که مرکزى براى او در مدینه بسازند تا کانون فعالیتهاى آینده او باشد. ولى از آنجا که ساختن چنین مرکزى در مدینه به نام دشمنان اسلام عملا امکان‏ پذیر نبود منافقان بهتر این دیدند که در زیر نقاب مسجد، و به عنوان کمک به بیماران و معذوران، این برنامه را عملى سازند. سر انجام مسجد ساخته شد و حتى می گویند جوانى آشنا به قرآن را از میان مسلمانان به نام مجمع بن حارثه (یا مجمع بن جاریه) به امامت مسجد برگزیدند. ولى وحى الهى پرده از روى کار آنها برداشت و شاید اینکه پیامبر (ص) قبل از رفتن به تبوک دستور نداد شدت عمل در مقابل آنها به خرج دهند براى این بوده که هم وضع کار آنها روشن‏تر شود، و هم در سفر تبوک ناراحتى فکرى دیگرى از این ناحیه نداشته باشد.
هر چه بود پیامبر (ص) نه تنها در آن مسجد نماز نگزارد، بلکه بعضى از مسلمانان (مالک بن دخشم، و معنى بن عدى، و عامر بن سکر، یا عاصم بن عدى) را ماموریت داد که مسجد را بسوزانند و ویران کنند، آنها چنین کردند نخست به وسیله آتش سقف مسجد را سوزاندند و بعد دیوارها را ویران ساختند و سر انجام محل آن را مرکزى براى ریختن زباله ‏ها قرار دادند. بنابراین در آیات مورد بحث گروه دیگرى از منافقان را معرفى می کند، گروهى که با یک نقشه ماهرانه حساب شده وارد میدان شدند، ولى لطف الهى به یارى مسلمانان شتافت، و این نقشه نیز نقش بر آب شد.در نخستین آیه می گوید: گروهى دیگر از آنها مسجدى در مدینه اختیار کردند، که هدفهاى شومى زیر این نام مقدس نهفته بودند، سپس هدفهاى آنها را در چهار قسمت زیر خلاصه می کند:
1- منظور آنها این بود که با این عمل ضرر و زیانى به مسلمانان برسانند (ضرارا).
ضرار به معنى زیان رسانیدن تعمدى است، آنها در واقع درست به عکس آنچه ادعا داشتند که هدفشان تامین منافع مسلمانان و کمک به بیماران و از کار افتادگان است، می خواستند با این مقدمات پیامبر اسلام را نابود و مسلمانان را در هم بکوبند و حتى اگر توفیق یابند نام اسلام را از صفحه جهان براندازند.
2- تقویت مبانى کفر و بازگشت دادن مردم به وضع قبل از اسلام.
3- ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان، زیرا با اجتماع گروهى در این مسجد، مسجد قبا که نزدیک آن بود و یا مسجد پیامبر (ص) که از آن فاصله‏ داشت از رونق می افتاد (و تفریقا بین المؤمنین) از این جمله (آن چنان که بعضى از مفسران استفاده کرده‏ اند) چنین بر می آید که نباید فاصله میان مساجد آن چنان کم باشد که روى اجتماع یکدیگر اثر بگذارند، بنابراین آنها که روى تعصبهاى قومى و یا اغراض شخصى مساجد را در کنار یکدیگر می سازند، و جماعات مسلمین را آن چنان پراکنده می کنند که صفوف جماعت آنها خلوت و بی رونق و بی روح می شود، عملى بر خلاف اهداف اسلامى انجام می دهند.
4- آخرین هدف آنها این بود که مرکز و کانونى براى کسى که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود و سوابق سوئش بر همگان روشن بود بسازند تا از این پایگاه نفاق، برنامه ‏هاى خود را عملى سازند. (و إرصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل) ولى عجب این است که تمام این اغراض سوء و اهداف شوم را در یک لباس زیبا و ظاهر فریب پیچیده بودند، و حتى سوگند یاد می کردند که ما جز نیکى قصد و نظر دیگرى نداشتیم. این است آئین منافقان در هر عصر و زمان که علاوه بر استتار در پرده ‏هاى ظاهرا زیبا متوسل به انواع سوگندهاى دروغین براى منحرف ساختن افکار عمومى می شوند. ولى قرآن اضافه می کند: خداوندى که از اسرار درون همه آگاه است و غیب و شهود برایش یکسان می باشد گواهى می دهد که به طور مسلم آنها دروغگو هستند. در این جمله انواع تاکیدها براى تکذیب آنان به چشم می خورد نخست اینکه جمله اسمیه است، و دیگر اینکه کلمه "ان" براى تاکید است، و نیز لام "لکاذبون" که به اصطلاح لام ابتدا و براى تاکید می باشد و همچنین ذکر "کاذبون" به جاى فعل ماضى دلیل بر استمرار و ادامه دروغگویى آنان می باشد، و به این ترتیب خداوند با شدیدترین وجه سوگندهاى غلیظ و شدید آنان را تکذیب می کند.
خداوند در آیه بعد تاکید بیشترى روى این موضوع حیاتى کرده، به پیامبرش صریحا دستور می دهد که هرگز در این مسجد قیام به عبادت مکن و نماز مگزار. بلکه به جاى این مسجد شایسته ‏تر این است که در مسجدى قیام به عبادت کنى که شالوده آن در روز نخست بر اساس تقوا گذارده شده است. (لمسجد أسس على التقوی من أول یوم أحق أن تقوم فیه) نه این مسجدى که شالوده و اساسش از روز نخست بر کفر و نفاق و بی دینى و تفرقه بنا شده است. کلمه "احق" شایسته ‏تر، گر چه افعل التفضیل است ولى در اینجا به معنى مقایسه دو چیز در شایستگى نیامده بلکه "شایسته" و "ناشایسته" اى را مقایسه می کند، و این در آیات قرآن و احادیث و سخنان روزمره نمونه‏ هاى زیادى دارد. مثلا گاه به شخص ناپاک و دزد می گوئیم پاکى و درست‏کارى براى تو بهتر است، معنى این سخن آن نیست که دزدى و ناپاکى خوب است ولى پاکى از آن بهتر است بلکه مفهومش این است که پاکى خوب و دزدى بد و ناشایست است. مفسران گفته ‏اند مسجدى که در جمله فوق به آن اشاره شده که شایسته است پیامبر (ص ) در آن نماز بخواند همان مسجد "قبا" است که منافقان مسجد ضرار را در نزدیک آن ساخته بودند.
البته این احتمال نیز داده شده که منظور مسجد پیامبر (ص) و یا همه‏ مساجدى است که بر اساس تقوا بنا شود، ولى با توجه به تعبیر "أول یوم" (از روز نخست) و با توجه به اینکه مسجد "قبا" نخستین مسجدى بود که در مدینه ساخته شد احتمال اول مناسبتر به نظر می رسد، هر چند این کلمه با مساجدى همچون مسجد پیامبر (ص) نیز سازگار است. سپس قرآن اضافه می کند: علاوه بر اینکه این مسجد از اساس بر شالوده تقوا گذارده شده، گروهى از مردان در آن به عبادت مشغولند که دوست می دارند خود را پاکیزه نگه دارند، و خدا پاکیزگان را دوست دارد. (فیه رجال یحبون أن یتطهروا و الله یحب المطهرین) در اینکه منظور از این پاکیزگى، پاکیزگى ظاهرى و جسمانى یا معنوى و باطنى است، در میان مفسران گفتگو است، در روایتى که در تفسیر تبیان و مجمع البیان در ذیل این آیه از پیامبر (ص) نقل شده چنین می خوانیم که به اهل مسجد قبا فرمود «ما ذا تفعلون فى طهرکم فان الله تعالى قد احسن علیکم الثناء، قالوا نغسل اثر الغائط؛ شما به هنگام پاک ساختن خود چه کارى انجام می دهید که خداوند این چنین شما را مدح کرده است؟ گفتند ما اثر مدفوع را با آب می شوئیم.»
روایاتى به همین مضمون از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نقل شده است ولى اینگونه روایات دلیل بر منحصر بودن مفهوم آیه به این مصداق نیست، بلکه همانگونه که ظاهر اطلاق آیه گواهى می دهد طهارت در اینجا معنى وسیعى دارد که هر گونه پاکسازى روحانى از آثار شرک و گناه، و جسمانى از آثار آلودگى به کثافات را شامل می شود. در سومین آیه مورد بحث مقایسه‏ اى میان دو گروه مؤمنان که مساجدی همچون مسجد قبا را بر پایه تقوى بنا می کنند با منافقانى که شالوده آن را بر کفر و نفاق و تفرقه و فساد قرار می دهند به عمل آمده است. نخست می گوید: آیا کسى که بناى آن مسجد را بر پایه تقوا و پرهیز از مخالفت فرمان خدا و جلب خشنودى او نهاده است بهتر است، یا کسى که شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى در کنار دوزخ نهاده که به زودى در آتش جهنم سقوط خواهد کرد. بنیان مصدرى است به معنى اسم مفعول یعنى بنا و ساختمان و شفا به معنى لبه چیزى است، و جرف به معنى حاشیه نهر و یا چاه است که آب زیر آن را خالى کرده باشد، و هار به معنى شخص یا ساختمان سستى است که در حال سقوط است. تشبیه فوق با نهایت روشنى و وضوح بی ثباتى و سستى کار منافقان و استحکام و بقاى کار اهل ایمان و برنامه‏ هاى آنها را روشن می سازد.
مؤمنان به کسى می مانند که براى بناى یک ساختمان، زمین بسیار محکمى را انتخاب کرده و آن را از شالوده با مصالحى پر دوام و مطمئن بنا می کند، اما منافقان به کسى می مانند که ساختمان خود را بر لبه رودخانه‏ اى که سیلاب زیر آن را به کلى خالى کرده و هر آن آماده سقوط است می سازد، همانگونه که نفاق ظاهرى دارد فاقد محتوا چنین ساختمانى نیز ظاهرى دارد بدون پایه و شالوده. این ساختمان هر آن ممکن است فرو بریزد، مکتب اهل نفاق نیز هر لحظه ممکن است باطن خود را نشان دهد و به رسوایى بیانجامد. پرهیزگارى و جلب رضاى خدا، یعنى هماهنگى با واقعیت و همگامى با جهان آفرینش و نوامیس آن بدون شک عامل بقا و ثبات است.
اما نفاق یعنى بیگانگى با واقعیتها و جدایى از قوانین آفرینش بدون تردید عامل زوال و فناست. و از آنجا که گروه منافقان هم به خویشتن ستم می کنند و هم به جامعه، در آخر آیه می فرماید خداوند ظالمان را هدایت نمی کند. هدایت الهى یعنى فراهم ساختن مقدمات براى رسیدن به مقصد، تنها شامل حال گروهى می شود که شایستگى و استحقاق و آمادگى آن را داشته باشند، اما ظالمانى که از این شایستگى دورند هرگز مشمول چنین لطفى نخواهند بود زیرا خداوند حکیم است و مشیت و اراده ‏اش روى حساب. در آخرین آیه اشاره به لجاجت و سرسختى منافقان کرده، می گوید آنها چنان در کار خود سرسختند و در نفاق سرگردان، و در تاریکى و ظلمت کفر حیرانند که حتى بنائى را که خودشان برپا کردند همواره به عنوان یک عامل شک و تردید، یا یک نتیجه شک و تردید، در قلوب آنها باقى می ماند، مگر اینکه دلهاى آنها قطعه قطعه شود و بمیرند. آنها در یک حالت حیرت و سرگردانى دائم به سر می برند، و این کانون نفاق و مسجد ضرارى که برپا کرده بودند به صورت یک عامل لجاجت و تردید در روح آنها هم چنان باقى می ماند، هر چند آن بنا را پیامبر (ص) بسوزاند و ویران کند، اما گویى نقش آن از دل پر تردیدشان زائل نمی گردد.
و در آخر آیه می گوید و خداوند دانا و حکیم است. اگر به پیامبرش دستور مبارزه و در هم کوبیدن چنین بناى ظاهرا حق به جانبى را داد به خاطر آگاهى از نیات سوء بنا کنندگان و باطن و حقیقت این بنا بود این دستور عین حکمت و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه اسلامى صادر شد نه یک قضاوت عجولانه بود و نه زائیده یک هیجان و عصبانیت. بر اساس این آیه در مقایسه مسجد ضرار با مسجد قبا می توان این نکته ها را به دست آورد که:
الف: مسجد قبا مسجدی است که به مسلمانان سود و بهره می رساند ولی مسجد ضرار بر عکس آن است. «والذین اتخذوا مسجدا ضرارا»(توبه/ 107)
ب: بانیان و سازندگان مساجد تقوی کسانی هستند که ایمان به آخرت و روز جزا دارند و اهل نماز و زکات می باشند و جز از خدانمی ترسند. «انمایعمروامساجدالله من آمن بالله و الیوم الآخر» (توبه/ 18) ولی بانیان مسجد ضرار کسانی هستندکه به خداوند و پیامبر (ص) کفر می ورزند و از اطاعت الهی و رسولش سرپیچی می نمایند. «والذین اتخذوا مسجدا ضرارا وکفرا» (توبه/ 107)
ج: مسجد تقوی مرکز وحدت و انسجام مسلمین است، اما مسجد ضرار محل توطئه و تفرقه میان مومنان است. «وتفریقا بین المومنین» (توبه/ 107)
د: مسجد تقوی سنگر اسلام و مسلمین است، اما مسجد ضرار پایگاه منافقان و محاربان است.
و: بانیان مسجد تقوی انسانهای وارسته و درستکارند، اما سازندگان مسجد ضرار انسانهای دروغگوو دورو هستند. «والله یشهدانهم لکاذبون» (توبه/ 107)
ه: خداوند آباد کنندگان مساجد تقوی را هدایت و راهنمایی می کند. «فعسی اولئک أن یکونوا من المهتدین» (توبه/ 18) اما بانیان مساجد ضرار را در سراشیبی آتش جهنم قرار می دهد و هرگز مورد هدایت الهی قرار نمی گیرند. «والله لایهدی القوم الظالمین» (توبه/ 19)
پس می توان نتیجه گرفت که لازم است مسجد بر اساس تقوا و رضایت الهی بنا نهاده شود و اساسا در قاموس قرآن آنچه قابلیت عروج و صعود به درگاه الهی را دارا است، همان تقوا است و صاحبان آن، یعنی انسانهای تقوا پیشه، نه صورت و ظاهر عمل. مسجد کلاس و آموزشگاه تربیتی و انسان ساز است، پایگاه تقوی و تربیت نفس و هرکس در آن راه یابد،باید در مقام طهارت درون و برون خود از هر نوع نجاست و خباثت برآید. اهل مسجد باید کسی باشد که پایبند به تمامی شئونات الهی و دینی خود باشد و در میان مردم به راستی و درستی مشهورگردد. خداوند در سوره نور آیات 36 تا 38 ویژگیهای اهل مسجد را اینگونه بیان می دارد: «فی بیوت أذن الله أن ترفع ویذکرفیها اسمه یسبح له فیهابالغدووالأصال* رجال لاتلهیهم تجاره ولابیع عن ذکرالله وإقام الصلوه وایتاء الزکوه یخافون یوما تتقلب فیه القلوب والابصار* لیجزیهم الله أحسن ماعملوا ویزیدهم من فضله والله یرزق من یشاء بغیر حساب؛ در خانه هائی خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن ذکرخدا شود و صبح و شام تسبیح و تعزیه ذات پاک او کنند. پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پاداشتن نماز و پرداختن زکات غافل نمی سازد و ازروزی که دل و دیده ها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند. تا خدا در مقابل بهترین اعمال ایشان جزاء و ثواب عطا فرماید و از فضل و احساس خویش بر آنها بیفزاید و خدا هرکه راخواهد روزی بی حد و حساب بخشد.
بنابراین داستان مسجد ضرار درسى است براى عموم مسلمانان در سراسر تاریخ زندگیشان، گفتار خداوند و عمل پیامبر (ص) به روشنى نشان می دهد که مسلمانان هرگز نباید آن چنان ظاهر بین باشند که تنها به قیافه‏ هاى حق به جانب نگاه کنند و از اهداف اصلى بیخبر و بر کنار مانند. مسلمان کسى است که نفاق و منافق را در هر زمان، در هر مکان، و در هر لباس و چهره بشناسد حتى اگر در چهره دین و مذهب، و در لباس طرفدارى از قرآن و مسجد بوده باشد! استفاده از مذهب بر ضد مذهب چیز تازه‏ اى نیست، همواره راه و رسم استعمارگران، و دستگاه‏هاى جبار، و منافقان، در هر اجتماعى این بوده که اگر مردم گرایش خاصى به مطلبى دارند از همان گرایش براى اغفال، و سپس استعمار آنها استفاده کنند، و حتى از نیروى مذهب بر ضد مذهب کمک بگیرند. اصولا فلسفه ساختن پیامبران قلابى و مذاهب باطل همین بوده که از این راه گرایشهاى مذهبى مردم را در مسیر دلخواهشان بیندازند. بدیهى است در محیطى مانند مدینه آن هم در عصر پیامبر (ص) با آن نفوذ فوق العاده اسلام و قرآن، مبارزه آشکار بر ضد اسلام ممکن نبود، بلکه باید لا مذهبى را در لفافه مذهب، و باطل را در لباس حق به پیچند و عرضه کنند، تا مردم ساده دل جذب شوند، و نیات سوء آنها لباس عمل به خود بپوشد.
ولى مسلمان راستین کسى نیست که آن چنان سطحى باشد که فریب اینگونه ظواهر را بخورد، باید با دقت در عوامل و دستهایى که براى اینگونه برنامه‏ هاشروع به کار می کند، و بررسى قرائن دیگر به ماهیت اصلى پى ببرد، و چهره باطنى افراد را در پشت چهره ظاهرى ببیند. مسلمان کسى نیست که هر ندایى از هر حلقومى برخاست همین اندازه که ظاهرا حق به جانب باشد بپذیرد و به آن لبیک گوید، مسلمان کسى نیست که هر دستى به سویش دراز شد آن را بفشارد، و هر حرکت ظاهرا دینى را مشاهده کرد با آن همگام شود، و هر کسى پرچمى به نام مذهب برافراشت پاى آن سینه زند، و هر بنائى به نام مذهب ساخته شد به سوى آن جذب گردد.
مسلمان باید هوشیار، آگاه، واقع بین، آینده‏نگر و اهل تجزیه و تحلیل در همه مسائل اجتماعى باشد.
دیوان را در لباس فرشته بشناسد، گرگها را در لباس چوپان تشخیص دهد و خود را براى مبارزه با این دشمنان ظاهرا دوست آماده سازد. یک اصل اساسى در اسلام این است که باید قبل از همه چیز نیات بررسى شود و ارزش هر عمل بستگى به نیت آن دارد، نه به ظاهر آن، گر چه نیت یک امر باطنى است، اما ممکن نیست کسى نیتى در دل داشته باشد، اثر آن در گوشه و کنار عملش ظاهر نشود، هر چند در پرده ‏پوشى فوق العاده استاد و ماهر باشد.و از اینجا جواب این سؤال روشن میشود که چرا پیامبر( ص) با آن عظمت مقام دستور داد مسجد یعنى خانه خدا را آتش بزنند، و مسجدى که یک ریگ آن را نمی توان بیرون برد ویران سازند، و مکانى را که اگر آلوده شود باید فورا تطهیر کنند مزبله گاه شهر سازند! پاسخ همه این سؤالها یک مطلب است و آن اینکه مسجد ضرار مسجد نبود در واقع بت خانه بود، مکان مقدس نبود کانون تفرقه و نفاق بود، خانه خدا نبود بلکه خانه شیطان بود، و هرگز اسم و عنوان ظاهرى و ماسک‏ها، واقعیت چیزى را دگرگون نمی سازد. این بود درس بزرگى که داستان مسجد ضرار به همه مسلمانان براى همه اعصار و قرون داد.از این بحث این موضوع نیز روشن میشود که اهمیت اتحاد در میان صفوف مسلمین در نظر اسلام به قدرى زیاد است که حتى اگر ساختن مسجدى در کنار مسجد دیگر باعث ایجاد تفرقه و اختلاف و شکاف در میان صفوف مسلمانان گردد آن مسجد تفرقه‏ انداز نامقدس است.


نفى به تنهایى کافى نیست!
دومین درسى که از آیات فوق می گیریم این است که خداوند در این آیات به پیامبر (ص) دستور می دهد در مسجد ضرار نماز نخوان بلکه در مسجدى که پایه آن بر شالوده تقوا بنا شده است نماز بخوان. این نفى و اثبات که از شعار اصلى اسلام "لا اله الا الله" تا برنامه ‏هاى بزرگ و کوچک دیگر همه جلوه ‏هاى آن است، این واقعیت را بیان می کند که همیشه در کنار هر نفى باید اثباتى باشد، تا جامه عمل به خود بپوشد، اگر ما مردم را از رفتن به مراکز فساد نهى میکنیم، باید در مقابل آن کانونهاى پاکى براى اجتماع و ارضاى روح زندگى گروهى بسازیم، اگر از تفریحات ناسالم جلوگیرى می کنیم باید وسائل تفریحات سالمى فراهم سازیم، اگر از مدارس استعمارى نهى می کنیم باید فرهنگى سالم و مراکزى پاک براى آموزش و پرورش تشکیل بدهیم اگر بی عفتى را محکوم می سازیم باید وسائل ازدواج آسان در اختیار جوانان بگذاریم. آنها که تمام قدرت خود را در نفى به کار می اندازند، و در برنامه‏ هایشان خبرى از اثبات نیست، یقین داشته باشند که نفیشان هم کمتر به جایى خواهد رسید. چرا که این سنت آفرینش است که باید همه غرائز و احساسات را از طریق صحیح اشباع کرد، چرا که این برنامه مسلم اسلام است که  لا" باید با "الا" توام گردد تا از آن توحیدى حیاتبخش متولد شود. و این درسى است که متاسفانه بسیارى از مسلمانان آن را به دست فراموشى سپرده ‏اند و باز هم شکایت می کنند چرا برنامه ‏هاى اسلامى پیش نمی رود، در حالى که برنامه اسلام منحصر به نفى نیست آن چنان که آنها خیال می کنند، اگر نفى و اثبات را با هم قرین می ساختند پیشرفتشان حتمى بود.
سومین درس ارزنده‏ اى که از جریان مسجد ضرار و آیات فوق فرا می گیریم این است که یک کانون فعال و مثبت دینى و اجتماعى کانونى است که از دو عنصر مثبت تشکیل گردد نخست شالوده و هدف آن از آغاز پاک باشد. (أسس على التقوی من أول یوم) و دیگر اینکه حامیان و پاسدارانش انسانهایى پاک و درستکار و با ایمان و مصمم باشند (فیه رجال یحبون أن یتطهروا) از میان رفتن هر یک از این دو رکن اساسى باعث فقدان نتیجه و نرسیدن به مقصد است.

Sources

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 8 صفحه 146-134

بوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه تفسیر مجمع البیان- جلد 11 صفحه 214

بوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه تفسیر مجمع البیان- جلد 17 صفحه 14

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسیر المیزان- جلد 9 صفحه 618

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information