کم فروشی و اثرات آن از نظر قرآن و روایات
English 10657 Views |در قرآن مجید کرارا روى مسأله مبارزه با کم فروشى و تقلب در وزن و پیمانه تکیه و تأکید شده است. در یک جا رعایت این نظم را در ردیف نظام آفرینش در پهنه جهان هستى گذارده مى گوید: «و السماء رفعها و وضع المیزان ألا تطغوا فی المیزان؛ خداوند آسمان را برافراشت و میزان و حساب در همه چیز گذاشت، تا شما در وزن و حساب تعدى و طغیان نکنید.» (رحمن/ 7 و 8). اشاره به اینکه مساله رعایت عدالت در کیل و وزن مساله کوچک و کم اهمیتى نیست، بلکه جزئى از اصل عدالت و نظم است که حاکم بر سراسر هستى است. در جایى دیگر با لحنى شدید و تهدید آمیز مى گوید: «ویل للمطففین الذین إذا اکتالوا على الناس یستوفون، و إذا کالوهم أو وزنوهم یخسرون، ألایظن أولئک أنهم مبعوثون لیوم عظیم؛ واى بر کم فروشان! آنها که به هنگام خرید، حق خود را بطور کامل مى گیرند، و به هنگام فروش از کیل و وزن کم مى گذارند، آیا آنها گمان نمى کنند که در روز عظیمى برانگیخته خواهند شد، روز رستاخیز در دادگاه عدل خدا» (مطففین/ 1- 4).
حتى در حالات بعضى از پیامبران در قرآن مجید مى خوانیم که لبه تیز مبارزه آنها بعد از مساله شرک متوجه کم فروشى بود، و سرانجام آن قوم ستمگر اعتنایى نکردند و به عذاب شدید الهى گرفتار و نابود شدند. اصولا حق و عدالت و نظم و حساب در همه چیز و همه جا یک اصل اساسى و حیاتى است، و همان گونه که گفتیم اصلى است که بر کل عالم هستى حکومت مى کند، بنابراین هر گونه انحراف از این اصل، خطرناک و بد عاقبت است، مخصوصا کم فروشى، سرمایه اعتماد و اطمینان را که رکن مهم مبادلات است از بین مى برد، و نظام اقتصادى را به هم مى ریزد.
بسیار جاى تأسف است که گاه مى بینیم غیرمسلمانان در رعایت این اصل از بعضى از مسلمانان وظیفه ناشناس، پیشقدمترند، و سعى مى کنند اجناسشان را درست با همان وزن و پیمانه اى که روى آن نوشته اند بى کم و کاست به بازارهاى جهان بفرستند و اعتماد دیگران را از این راه جلب کنند. آرى آنها مى دانند که اگر انسان اهل دنیا هم باشد راهش همین است که در معامله خیانت نکند. این موضوع نیز قابل توجه است که از نظر حقوقى کم فروشان ضامن و بدهکار در برابر خریداران هستند و به همین جهت توبه آنها جز به اداى حقوقى را که غصب کرده اند ممکن نیست، حتى اگر صاحبانش را نشناسند باید معادل آن را به عنوان رد مظالم از طرف صاحبان اصلى به مستمندان بدهند.
نکته دیگر اینکه گاهى مساله کم فروشى تعمیم داده مى شود به گونه اى که هر نوع کم کارى و کوتاهى در انجام وظائف را شامل مى شود، به این ترتیب کارگرى که از کار خود کم مى گذارد، آموزگار و استادى که درست درس نمى دهد، کارمندى که به موقع سر کار خود حاضر نمى شود و دلسوزى لازم را نمى کند، همه مشمول این حکمند و در عواقب آن سهیمند. البته الفاظ آیاتى که در بالا گفته شد مستقیما شامل این تعمیم نیست، بلکه یک توسعه عقلى است ولى تعبیرى که در سوره الرحمن خواندیم: «و السماء رفعها و وضع المیزان ألا تطغوا فی المیزان» اشاره اى به این تعمیم دارد. هم چنین خداوند در سوره اسراء آیه 35 در این زمینه می فرماید: «و أوفوا الکیل إذا کلتم وزنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و أحسن تأویلا؛ و به هنگامى که پیمانه مى کنید حق پیمانه را ادا نمائید و با ترازوى درست وزن کنید این براى شما بهتر و عاقبتش نیکوتر است». حکم در این آیه در رابطه با عدالت در پیمانه و وزن و رعایت حقوق مردم و مبارزه با کم فروشى است مى فرماید:" هنگامى که با پیمانه چیزى را مى سنجید حق آن را اداء کنید و با میزان و ترازوى صحیح و مستقیم وزن کنید. چرا که این کار به سود شما است، و عاقبت و سرانجامش از همه بهتر است.
"قسطاس" به کسر قاف و ضم آن (بر وزن مقیاس و گاهى هم بر وزن قرآن نیز استعمال شده) به معنى ترازو است. بعضى آن را کلمه اى رومى، و بعضى عربى مى دانند، و گاهى گفته مى شود در اصل مرکب از دو کلمه " قسط" به معنى عدل و "طاس" به معنى کفه ترازو است، و بعضى گفته اند" قسطاس" ترازوى بزرگ است در حالى که" میزان" به ترازوهاى کوچک هم گفته مى شود. به هر حال قسطاس مستقیم ترازوى صحیح و سالمى است که عادلانه وزن کند، بى کم و کاست!. جالب اینکه در روایتى از امام باقر (ع) در تفسیر این کلمه مى خوانیم: «هو المیزان الذى له لسان؛ قسطاس ترازویى است که زبانه دارد». اشاره به اینکه ترازوهاى بدون زبانه حرکات کفه ها را به طور دقیق نشان نمى دهد، اما هنگامى که ترازو زبانه داشته باشد کمترین حرکات کفه ها روى زبانه منعکس مى شود، و عدالت کاملا رعایت مى گردد.
کم فروشی به عنوان یکى از مفاسد اقتصادى
خداوند در آیات 84 تا 86 سوره هود با اشاره به یکی از مفاسد اقتصادی کم فروشی می فرماید: « و إلى مدین أخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره و لا تنقصوا المکیال و المیزان إنی أراکم بخیر و إنی أخاف علیکم عذاب یوم محیط* و یا قوم أوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس أشیاءهم و لا تعثوا فی الأرض مفسدین* بقیت الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین و ما أنا علیکم بحفیظ؛ و به سوى (اهل) مدین برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت اى قوم من!" الله" را پرستش کنید که جز او معبود دیگرى براى شما نیست و پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشى نزنید) من خیر خواه شما هستم و من از عذاب روز فراگیر بر شما بیمناکم!. و اى قوم من!، پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء (و اجناس) مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید. سرمایه حلالى که خداوند براى شما باقى گذارده برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید، و من پاسدار شما (و مامور بر اجبارتان به ایمان) نیستم».
در این آیه به یکى از مفاسد اقتصادى که از روح شرک و بت پرستى سرچشمه مى گیرد و در آن زمان در میان اهل" مدین" سخت رائج بود اشاره کرده و گفت: " به هنگام خرید و فروش پیمانه و وزن اشیاء را کم نکنید (و لاتنقصوا المکیال و المیزان)." مکیال" و " میزان" به معنى پیمانه و ترازو است و کم کردن آنها به معنى کم فروشى و نپرداختن حقوق مردم است. رواج این دو کار در میان آنها نشانه اى بود از نبودن نظم و حساب و میزان و سنجش در کارهایشان، و نمونه اى بود از غارتگرى و استثمار و ظلم و ستم در جامعه ثروتمند آنها. این پیامبر بزرگ پس از این دستور بلافاصله اشاره به دو علت براى آن مى کند:
نخست مى گوید:" قبول این اندرز سبب مى شود که درهاى خیرات به روى شما گشوده شود، پیشرفت امر تجارت، پائین آمدن سطح قیمتها، آرامش جامعه، خلاصه" من خیرخواه شما هستم" و مطمئنم که این اندرز نیز سرچشمه خیر و برکت براى جامعه شما خواهد بود. (إنی أراکم بخیر). این احتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد که شعیب مى گوید: " من شما را داراى نعمت فراوان و خیر کثیرى مى بینم" بنابراین دلیلى ندارد که تن به پستى در دهید و حقوق مردم را ضایع کنید و به جاى شکر نعمت کفران نمائید.
دیگر اینکه، من از آن مى ترسم که اصرار بر شرک و کفران نعمت و کم فروشى، عذاب روز فراگیر، همه شما را فرو گیرد" (و إنی أخاف علیکم عذاب یوم محیط). " محیط" در اینجا صفت براى" یوم" است، یعنى یک روز" فراگیر" و البته فراگیر بودن روز به معنى فراگیر بودن مجازات آن روز است، و این مى تواند اشاره به عذاب آخرت و همچنین مجازاتهاى فراگیر دنیا باشد. بنا براین هم شما نیاز به این گونه کارها ندارید و هم عذاب خدا در کمین شما است پس باید هر چه زودتر وضع خویش را اصلاح کنید.
آیه بعد مجددا روى نظام اقتصادى آنها تأکید مى کند و اگر قبلا شعیب قوم خود را از کم فروشى نهى کرده بود در اینجا دعوت به پرداختن حقوق مردم کرده، مى گوید: " اى قوم! پیمانه و وزن را با قسط و عدل وفا کنید" (و یا قوم أوفوا المکیال و المیزان بالقسط). و این اصل یعنى اقامه قسط و عدل و دادن حق هر کس به او باید بر سراسر جامعه شما حکومت کند. سپس قدم از آن فراتر نهاده، مى گوید: " بر اشیاء و اجناس مردم عیب مگذارید، و چیزى از آنها را کم مکنید" (و لاتبخسوا الناس أشیاءهم). " بخس" (بر وزن نحس) در اصل به معنى کم کردن به عنوان ظلم و ستم است. و اینکه به زمینهایى که بدون آبیارى زراعت مى شود " بخس" گفته میشود به همین علت است که آب آن کم است (تنها از باران استفاده مى کند) و یا آنکه محصول آن نسبت به زمینهاى آبى کمتر مى باشد. و اگر به وسعت مفهوم این جمله نظر بیفکنیم دعوتى است به رعایت همه حقوق فردى و اجتماعى براى همه اقوام و همه ملتها،" بخس حق" در هر محیط و هر عصر و زمان به شکلى ظهور مى کند، و حتى گاهى در شکل کمک بلاعوض! و تعاون و دادن وام! (همانگونه که روش استثمار گران در عصر و زمان ما است). در پایان آیه باز هم از این فراتر رفته، مى گوید: "در روى زمین فساد مکنید" (و لا تعثوا فی الأرض مفسدین). فساد از طریق کم فروشى، فساد از طریق غصب حقوق مردم و تجاوز به حق دیگران، فساد به خاطر بر هم زدن میزانها و مقیاسهاى اجتماعى، فساد از طریق عیب گذاشتن بر اموال و اشخاص، و بالآخره فساد به خاطر تجاوز به حریم حیثیت و آبرو و ناموس و جان مردم!. جمله" لا تعثوا" به معنى فساد نکنید است بنابراین ذکر" مفسدین" بعد از آن به خاطر تأکید هر چه بیشتر روى این مساله است.
دو آیه فوق این واقعیت را به خوبى منعکس مى کند که بعد از مسأله اعتقاد به توحید و ایدئولوژى صحیح، یک اقتصاد سالم از اهمیت ویژه اى برخوردار است، و نیز نشان مى دهد که بهم ریختگى نظام اقتصادى سرچشمه فساد وسیع در جامعه خواهد بود. سرانجام به آنها گوشزد کرد که افزایش کمیت ثروت- ثروتى که از راه ظلم و ستم و استثمار دیگران بدست آید- سبب بى نیازى شما نخواهد بود، بلکه" سرمایه حلالى که براى شما باقى مى ماند هر چند کم و اندک باشد اگر ایمان به خدا و دستورش داشته باشید بهتر است. تعبیر به "بقیة الله" یا به خاطر آن است که سود حلال اندک چون به فرمان خدا است" بقیة الله" است. و یا اینکه تحصیل حلال باعث دوام نعمت الهى و بقاى برکات مى شود. و یا اینکه اشاره به پاداش و ثوابهاى معنوى است که تا ابد باقى مى ماند هر چند دنیا و تمام آنچه در آن است فانى شود، آیه 46 سوره کهف: «و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر أملا؛ و نیکی های ماندگار، ثوابش نزد پروردگار تو بهتر و امید بخش تر است» نیز اشاره به همین است. و تعبیر به «إن کنتم مؤمنین» (اگر ایمان داشته باشید) اشاره به این است که این واقعیت را تنها کسانى درک مى کنند که ایمان به خدا و حکمت او و فلسفه فرمانهایش داشته باشند.
کم فروشى از عوامل فساد در ارض
در آیات قرآن مجید کرارا از کم فروشى نکوهش شده، گاه در داستان شعیب (ع) در آنجا که قوم را مخاطب ساخته، مى گوید: «أوفوا الکیل و لا تکونوا من المخسرین و زنوا بالقسطاس المستقیم و لا تبخسوا الناس أشیاءهم و لا تعثوا فی الأرض مفسدین؛ حق پیمانه را ادا کنید، و دیگران را به خسارت میفکنید، با ترازوى صحیح وزن کنید، و حق مردم را کم نگذارید، و در زمین فساد نکنید» (شعراء/ 181- 183). به این ترتیب کم فروشى و ترک عدالت به هنگام پیمانه و وزن را در ردیف فساد در زمین شمرده است، و این خود دلیلى به ابعاد مفاسد اجتماعى این کار است. و نیز در آیه 7 و 8 سوره الرحمن رعایت عدالت در وزن را همردیف عدالت در نظام آفرینش در عالم جهان هستى گذارده، مى فرماید: «و السماء رفعها و وضع المیزان ألا تطغوا فی المیزان؛ خداوند آسمان را برافراشت و میزان و حساب در همه چیز گذاشت تا شما در وزن و حساب طغیان نکنید» اشاره به اینکه مساله رعایت عدل در سنجش مساله کوچک و کم اهمیتى نیست، بلکه در حقیقت جزئى از اصل عدالت و نظم کلى حاکم بر سراسر عالم هستى است.
و به همین دلیل پیشوایان بزرگ اسلام به این مساله اهمیت فراوانى مى دادند، تا آنجا که در روایت معروف اصبغ بن نباته آمده است که مى گوید: از على (ع) شنیدم که بر فراز منبر مى فرمود: «یا معشر التجار! الفقه ثم المتجر؛ اى گروه تجار! اول فقه بیاموزید، و سپس تجارت کنید.» و این سخن را امام (ع) سه بار تکرار فرمود ... و در پایان این کلام فرمود: «التاجر فاجر، و الفاجر فى النار، الا من اخذ الحق و اعطى الحق؛ تاجر فاجر است و فاجر در دوزخ است مگر آنها که به مقدار حق خویش از مردم بگیرند و حق مردم را بپردازند.» (کافى جلد 5 باب آداب التجارة حدیث 1»).
و در حدیث دیگرى از امام باقر (ع) نقل شده است: " هنگامى که امیر مؤمنان على (ع) در کوفه بود همه روز صبح در بازارهاى کوفه مى آمد و بازار به بازار مى گشت و تازیانه اى (براى مجازات متخلفان) بر دوش داشت در وسط هر بازار مى ایستاد و صدا مى زد: " اى گروه تجار! از خدا بترسید"! هنگامى که بانگ على (ع) را مى شنیدند هر چه در دست داشتند بر زمین گذاشته و با تمام دل به سخنانش گوش فرا مى دادند، سپس مى فرمود: «قدموا الاستخارة و تبرکوا بالسهولة، و اقتربوا من المبتاعین، و تزینوا بالحلم، و تناهوا عن الیمین، و جانبوا الکذب، و تجافوا عن الظلم و انصفوا المظلومین، و لا تقربوا الربا، و اوفوا الکیل و المیزان، و لا تبخسوا الناس اشیائهم، و لا تعثوا فى الارض مفسدین؛ از خداوند خیر بخواهید، و با آسان گرفتن کار بر مردم برکت بجوئید، و به خریداران نزدیک شوید، حلم را زینت خود قرار دهید، از سوگند بپرهیزید، از دروغ اجتناب کنید، از ظلم خوددارى نمائید، و حق مظلومان را بگیرید، به ربا نزدیک نشوید، پیمانه و وزن را به طور کامل وفا کنید، و از اشیاء مردم کم نگذارید، و در زمین فساد نکنید!». و به این ترتیب در بازارهاى کوفه گردش مى کرد، سپس به دار الاماره باز مى گشت و براى دادخواهى مردم مى نشست (کافى باب آداب التجاره حدیث 3 «با کمى اختصار»).
و نیز همان گونه که در شأن نزول آیات نیز آمده پیغمبر اکرم (ص) مى فرماید: " هر گروهى کم فروشى کنند خداوند زراعت آنها را از آنها مى گیرد، و گرفتار قحطى مى شوند!" از مجموع آنچه در بالا گفته شد استفاده مى شود که یکى از عوامل مهم نابودى و عذاب بعضى از اقوام گذشته مساله کم فروشى بوده است که موجب به هم خوردن نظام اقتصادى آنها، و نزول عذاب الهى شده. حتى در روایات اسلامى در آداب تجارت آمده است که مؤمنان بهتر است به هنگام پیمانه و وزن کمى بیشتر بدهند، و به هنگام گرفتن حق خود کمى کمتر بگیرند (درست بر عکس کار کسانى که در آیات فوق به آنها اشاره شده است که حق خود را به طور کامل مى گیرند و حق دیگران را به طور ناقص مى پردازند) (جلد 12 وسائل الشیعه، ابواب التجارة باب 7 صفحه 290». از سوى دیگر مساله کم فروشى به عقیده بعضى معنى وسیعى دارد که هر گونه کم و کسر گذاردن در کار و انجام وظائف فردى و اجتماعى و الهى را شامل مى شود.
نتیجه کم فروشی
خداوند در آیات 1 تا 6 سوره مطففین با اشاره به اثرات کم فروشی می فرماید: «ویل للمطففین* الذین إذا اکتالوا على الناس یستوفون* و إذا کالوهم أو وزنوهم یخسرون* أ لا یظن أولئک أنهم مبعوثون* لیوم عظیم* یوم یقوم الناس لرب العالمین؛ واى بر کم فروشان. آنها که وقتى براى خود کیل مى کنند حق خود را به طور کامل مى گیرند. اما هنگامى که مى خواهند براى دیگران کیل یا وزن کنند کم مى گذارند! آیا آنها باور ندارند که برانگیخته مى شوند. در روزى بزرگ. روزى که مردم در پیشگاه رب العالمین مى ایستند».
در این آیات قبل از هر چیز کم فروشان را مورد تهدید شدیدى قرار داده، مى فرماید" واى بر کم فروشان"! این در حقیقت اعلان جنگى است از ناحیه خداوند به این افراد ظالم و ستمگر و کثیف که حق مردم را به طرز ناجوانمردانه اى پایمال مى کنند. " مطففین" از ماده" تطفیف"در اصل از" طف" گرفته شده که به معنى کناره هاى چیزى است، و اینکه سرزمین" کربلا" را وادى طف مى گویند به خاطر این است که در ساحل فرات واقع شده، سپس به هر چیز کمى واژه" طفیف" اطلاق شده است، همچنین به پیمانه اى که پر نباشد یعنى محتوایش به کنارهاى آن رسیده اما مملو نشده است نیز همین معنى اطلاق مى شود، و بعد این واژه در کم فروشى به هر شکل و به هر صورت استعمال شده. " ویل" در اینجا به معنى" شر" یا" غم و اندوه" یا" هلاکت" یا" عذاب دردناک" و یا" وادى سخت و سوزانى در دوزخ" است، و معمولا این واژه به هنگام نفرین و بیان زشتى چیزى به کار مى رود، و یا اینکه تعبیرى است کوتاه اما مفاهیم زیادى را تداعى مى کند.
قابل توجه اینکه در روایتى از امام صادق (ع) آمده که خداوند" ویل" را درباره هیچکس در قرآن قرار نداده مگر اینکه او را کافر نام نهاده همانگونه که مى فرماید: «فویل للذین کفروا من مشهد یوم عظیم: واى بر کافران از مشاهده روز بزرگ» (اصول کافی مطابق نقل نورالثقلین جلد 5 صفحه 527 ). از این روایت استفاده مى شود که کم فروشى بوى کفر مى دهد! سپس به شرح کار " مطففین" و کم فروشان پرداخته مى فرماید: " آنها کسانى هستند که وقتى مى خواهند براى خود کیل کنند حق خود را به طور کامل مى گیرند" (الذین إذا اکتالوا على الناس یستوفون). تعبیر به " على الناس" در اینجا اشاره به آن است که حقى بر مردم دارند و در تقدیر «اذا کالوا ما على الناس» بوده، و اصولا " کال علیه" در جایى گفته مى شود که هدف از کیل گرفتن حقى است و اما" کاله" و همچنین" کال له" مربوط به جایى است که منظور از کیل پرداختن حق دیگرى باشد ." اما هنگامى که مى خواهند براى دیگران کیل یا وزن کنند کم مى گذارند" (و إذا کالوهم أو وزنوهم یخسرون).
جمعى از مفسران از آیات فوق چنین استفاده کرده اند که منظور از" مطفف" کسى است که به هنگام خرید بیش از حق خود مى گیرد، و به هنگام فروش کمتر از حق مى دهد، لذا خداوند به خاطر هر دو جهت " ویل" را بر آنها نهاده. ولى این اشتباه است، زیرا تعبیر" یستوفون" مفهومش این است که حق خود را به طور کامل مى گیرند، و چیزى که دلالت بر اضافه بر حق کند در این عبارت نیست، و اینکه مى بینیم خداوند آنها را مذمت کرده در مقایسه این دو حالت با یکدیگر است که به هنگام خرید حق را به طور کامل مى گیرند، و به هنگام فروش ناقص مى دهند، درست مثل این است که در مقام مذمت کسى مى گوئیم: " هر گاه طلبى از کسى داشته باشد سر موعد آن را مى گیرد، اما اگر بدهکار باشد ماهها تأخیر مى اندازد" با اینکه گرفتن طلب در رأس موعد کار بدى نیست، کار بد در مقایسه این دو با یکدیگر است. قابل توجه اینکه: در مورد گرفتن حق تنها سخن از" کیل" است ولى در مورد پرداختن سخن از " کیل" و " وزن" هر دو به میان آمده، این تفاوت تعبیر ممکن است به یکى از دو دلیل زیر باشد:
نخست اینکه خریداران عمده در زمانهاى گذشته بیشتر از " کیل" استفاده مى کردند، زیرا ترازوهاى بزرگى که بتواند وزنهاى زیاد را بسنجد وجود نداشت، اما پیمانه هاى بزرگ به آسانى یافت مى شد (در باب" کر" نیز گفته اند که این واژه در اصل نام پیمانه بزرگى بوده است). ولى به هنگام فروش هم عمده فروشى داشتند (با کیل) و هم خرده فروشى (با وزن). دیگر اینکه براى گرفتن حق استفاده از پیمانه مناسبتر است، چرا که تقلب در آن مشکلتر مى باشد، ولى براى کم فروشى استفاده از وزن معمول تر است چرا که امکان تقلب در آن بیشتر مى باشد. این نکته نیز قابل توجه است که آیات فوق گرچه تنها از کم فروشى در مورد کیل و وزن سخن مى گوید، ولى بدون شک مفهوم آیه وسیع است و هر گونه کم فروشى را هر چند در معدودات (چیزهایى را که با عدد مى فروشند) نیز شامل مى شود. بلکه بعید نیست با استفاده از الغاى خصوصیت، کم گذاردن در خدمات را نیز فرا گیرد، فى المثل اگر کارگر و کارمندى چیزى از وقت خود بدزدد در ردیف" مطففین" و کم فروشانى است که آیات این سوره سخت آنها را نکوهش کرده است.
بعضى مى خواهند براى آیه توسعه بیشترى قائل شوند و هر گونه تجاوز از حدود الهى و کم و کسر گذاشتن در روابط اجتماعى و اخلاقى را مشمول آن بدانند، گرچه استفاده این معنى از الفاظ آیه روشن نیست، ولى بى تناسب هم نمى باشد. و به همین جهت از" عبدالله بن مسعود" صحابى معروف نقل شده که گفت: " نماز نیز قابل پیمانه است! کسى که کیل آن را به طور کامل ادا کند خداوند پاداش او را کامل مى دهد، و هر کس از آن کم بگذارد درباره او همان جارى مى شود که خداوند درباره مطففین (کم فروشان) فرموده (مجمع البیان جلد 10 صفحه 452). سپس آنها را با این جمله استفهام توبیخى مورد تهدید قرار مى دهد: " آیا آنها باور ندارند که برانگیخته مى شوند"؟! در روزى بزرگ. روزى که عذاب و حساب و خبر او و هول و وحشتش همه عظیم است. روزى که مردم از قبرها برمى خیزند، و در پیشگاه رب العالمین حاضر مى شوند. یعنى اگر آنها قیامت را باور مى داشتند و مى دانستند حساب و کتابى در کار است، و تمام اعمالشان براى محاکمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مى شود، و هر کس به اندازه سر سوزنى کار نیک و بد کرده، نتیجه آن را در آن روز عظیم مى بیند، هرگز چنین ظلم و ستم نمى کردند و حقوق افراد را پایمال نمى ساختند.
بسیارى از مفسران " یظن" را که از ماده " ظن" است در اینجا به معنى" یقین" مى دانند، و نظیر این تعبیر در قرآن مجید وجود دارد، مانند آیه 249 سوره بقره: «قال الذین یظنون أنهم ملاقوا الله کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بإذن الله؛ آنها که مى دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز قیامت ایمان داشتند) گفتند چه بسیار گروه کوچکى که به فرمان خدا بر گروه عظیمى پیروز شدند». (این آیه درباره گروهى از بنى اسرائیل است که ایمان و استقامت خود را در مراحل مختلف نشان داده بودند). شاهد گویاى این سخن حدیثى است که از امیر مؤمنان على (ع) نقل شده که در تفسیر آیه: «ألایظن أولئک أنهم مبعوثون لیوم عظیم» فرمود: " مفهومش این است: «الیس یوقنون انهم مبعوثون؟؛ آیا یقین ندارند که آنها برانگیخته مى شوند؟!»" (تفسیر برهان جلد 4 صفحه 38). واژه مزبور بر خلاف آنچه امروز در میان ما معروف است مفهوم گسترده اى دارد که هم " علم" و هم " گمان" را شامل مى شود، و گاه در این، و گاه در آن به کار مى رود.
Sources
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج12 صفحه 114-112، ج9 صفحه 203-201، ج26 صفحه 253-250
سیدهاشم بحرانی- تفسیر برهان- ج4 صفحه 38
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6 صفحه 21-20
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites