عوامل ایجاد اختلاف و نزاع بین افراد و راههای حل آن

English 2045 Views |

«قضا» و رسیدگی به دادخواهی انسان ها در تمام جوامع بشری نقش بزرگ و موقعیت حساسی دارد، زیرا سعادت و سلامت جامعه و برقراری امنیت و عدالت و حفظ حقوق و آزادی و احترام مردم، به قوه قضائی و کیفیت اجرای آن بسته است، و به وسیله قضاء و رسیدگی به دعاوی مردم، توازن اجتماعی در جامعه برقرار می شود. قضا و داوری رابطه مستقیمی با عدالت دارد. اگر در یک جامعه رسیدگی به شکایات به صورت کامل، انجام گیرد، عدالت برآن جامعه حکمفرما می گردد و مردم از لحاظ جان و مال و آبرو، امنیت پیدا می کنند و کار دولت و مردم بهبود می یابد برعکس اگر در جامعه ای قضاء و رسیدگی بر دعاوی مردم مورد توجه قرار نگیرد، عدالت از آن رخت برمی بندد و هرج و مرج و فساد آن جامعه را فرا می گیرد و در نتیجه موقعیت دولت از بین می رود. آری «قضا» در کم کردن فاصله ها و تبدیل اختلاف به اتفاق، و نزاع به توافق که هر اجتماعی به آن نیاز دارد، نقش مهمی دارد و به یقین باعث سعادت و آرامش و امنیت در جامعه می گردد.

عوامل و اسباب نزاع
از آغاز پیدایش جامعه در روی زمین، پیوسته در میان افراد بشر، نزاع و اختلاف و کشمکش وجود داشته است و تاریخ بر این مطلب گواه است و وقایع محسوس تاریخی  نیز آن را روشن می سازد. علت اختلاف ها غالبا دو چیز است:

1- حرص و آز: طبع بشر بر این است که پیوسته می خواهد همه چیز را از آن خود سازد و در هر کاری «خود محور» گردد و این روحیه، او را از معنویات و فضائل عالی انسانی دور می سازد.

2- اختلاف در تشخیص حق: اختلاف دو نفر ممکن است مربوط به حرص و طمع آنان به حقوق یکدیگر نباشد، بلکه به خاطر عدم تشخیص حق، به نزاع و مشاجره بپردازند و هر یکی معتقد گردد که حق آن است که او می گوید نه دیگری، چه بسا این دو که با هم اختلاف دارند، از لحاظ تقوی و حسن نیت و فضائل انسانی در بالاترین درجه کمال باشند، ولی ناآگاهی آنها نسبت به حق، سبب اختلاف و نزاع میان آنها گردد. شکی نیست وجود اختلاف خطر بزرگی بر امنیت و استقرار و سلامت جامعه است، زیرا اختلاف باعث دشمنی و شعله ورگردیدن آتش عداوت و کینه میان دو خصم می باشد و چه بسا ممکن است به خاطر یک موضوع جزئی، خونهای زیادی ریخته شود و اموال فراوانی هدر رود و ناموس افراد شریفی ضایع گردد. به خاطر همین جهت قرآن مجید، تأکید بر این دارد که باید به اختلاف ها رسیدگی شود و ریشه های آنها از بیخ کنده گردد و مسلمانان را بر اصلاح ذات البین تحریک و تشویق می نماید و می فرماید: "و اصلحو ذات بینکم" (سوره انفال/ آیه1«در میان خود صلح برقرار کنید.» "صلاح ذات البین افضل من عامه الصلاه و الصیام"، «ایجاد صلح و سازش و تحکیم رشته الفت میان مردم از هر نماز و روزه ای برتر و بهتر است.» 

ولی حل اختلاف، به چند صورت امکان پذیر است:

1- به کار بردن سلاح قدرت و منطق زور یعنی: «الحق  لمن غلب»( حق از آن کسی است که غلبه کند). در این صورت شخص غالب، در هر صورت حق است ولی این منطق را وجدان سلیم قبول نمی کند و عقل و دین به آن راضی نمی شود.

2- به کار انداختن تبلیغات کاذب و وارونه نشان دادن حقایق تا آن حد که حق، باطل و باطل به صورت حق، جلوه کند و این هم منطقی است که دین آن را نمی پذیرد.

3- واگذار کردن موضوع به زمان که تا در اثر مرور زمان و گذشت روزها، و ماهها و سالها مسئله خود به خود حل  شود و این هم امری است که اجتماع بشری که در اسرع وقت احتیاج به حل مشکلات و معالجه سریع دردهای خود دارد، نمی تواند آن را تحمل کند.

4- طرفین نزاع به حال خود واگذاشته شوند، یا از نزاع و اختلاف دست بردارند و یا یکی از حق خود صرف نظر کند و در نتیجه حق باطل، و باطل حق گردد و این را هم اسلام نمی پذیرد چنان که علی (ع) می فرماید: "الحق القدیم لایبطله شیئ"، «حق دیرینه را چیزی باطلنمی سازد».

اسلام برای حل و فصل دعاوی راه پنجمی را برگزیده است و آن چیزی است که شرایع آسمانی گذشته نیز به آن دعوت کرده است و آن را سنت حیات است و ضروریات جامعه نیز اقتضاء می کند اسلام از نزاع کنندگان، دعوت می کند برای حل اختلاف خود به افراد خوب و شایسته مراجعه کنند و به هر حکمی که از ناحیه آنها صادر می شود، راضی باشند و این سبب می شود که اختلاف برطرف شود، و دو فرد متخاصم غالبا برادر و علاقمند همدیگر گردند و بدین ترتیب اجتماع از خطر اختلاف و تنازع نجات می یابد.

نظر به اهمیت حیاتی و فوق العاده ای که قوه قضائی دارد، این قوه یکی از ارکان حکومت های قدیم و جدید محسوب می شود و اهمیت و موقعیتی که این رکن دارد،  ارکان دیگر ندارند. قوه قضائی در نظام اسلامی از چنان اهمیت و موقعیتی برخوردار است که هرگز در نظام های سابق و لاحق، سابقه ای ندارد و نسبت به دیگر ارکان حکومت و شئون دولتی، خیلی بیشتر مورد توجه قرار گرفته و دارای قوانین و برنامه های ویژه ای است. آری، قرآن کریم، اساس قضا را وضع کرده و ارکان آن را پیامبر گرامی تحکیم نموده و نفصیل و جزئیات و حدود و احکام آن را نیز ائمه اطهار (ع) بیان داشته اند و نظام اجتماعی و نحوه تشکیلات آن مربوط به مقتضیات زمان است.

Sources

آیت الله جعفر سبحانی- مبانی حکومت اسلامی- از صفحه 331 تا 334

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites