جهات معنوی اسلام و بوسیدن حجرالاسود

English 1835 Views |

سنگ سیاهی که در زاویه ی شرقی کعبه، نصب است و مبدأ و نقطه ی شروع طواف می باشد، در شرافت و جلالت فوق العاده عظیمش همین بس است که در لسان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، تعبیر به «دست خدا» شده و زیارتگاه تمام انبیاء و اولیاء و مقربین درگاه حضرت ذوالجلال در تمام قرون و اعصار بوده است.

«عن ابی عبدالله علیه السلام قال: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: طوفوا بالبیت و استلموا الــرکن فانه یمین الله فی ارضه (یضافح بها خلقه مصافحه العبد او الدخیل و یشهد لمن استلمه بالموافاه»، «از امام صادق علیه السلام است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند: طواف بیت کرده و استلام رکن نمائید، ز یرا آن، دست راست خداست در زمین. خدا به واسطه ی آن، با بندگانش «مصافحه» می کند مانند مصافحه ی بنده یا تابع (یعنی: مصافحه ی مولا با بنده. یا زیر دستی که التجاء به آقا و مولای خود برده است)، و آن شهادت می دهد برای کسی که آن را استلام کرده به این که وفا به پیمان نموده است».

از صدر اسلام و زمان امامان علیهم السلام از ناحیه ی مردم سوالاتی راجع به حقایق و خصوصیات مقدسات دینی، مطرح می شده و جواب هایی هم، در حد استعداد فهم سائلین، از طرف پیشوایان و ائمه ی هدی علیهم السلام عنایت می گردیده است. از آن جمله، سوالاتی است مربوط به حقیقت حجرالاسود و علت نصب آن در رکن شرقی، و حکمت بوسیدن و استلام و سایر خصایص مربوط به آن که در محضر مقدس امام صادق علیه السلام مطرح شده و آن حضرت، ضمن بیان مفصلی، جواب های وافی، عنایت فرموده اند. ما قسمت هایی از آن حد شریف را ( به طور منتخب) در اینجا نقل کرده و ترجمه می نمائیم و نسبت به قسمت های دیگر، به ترجمه ی تنها اکتفا می کنیم. حدیث منظور را هم شیخ صدوق علیه الرحمه، در کتاب علل الشرایع، جلد 2 صفحه 114، باب 164 آورده است و هم مرحوم فیض، در کتاب وافی، جلد2، کتاب الحج، باب 5، نقل از کافی کرده است. و ما از وافی نقل می کنیم:

«عن بکیر، قال سألت ابا عبدالله علیه السلام، لای عله وضع  الله الحجر فی الــرکن الذی هو فیه و لم یوضع فی غیره و لای عله یقبل و...»، «بکیر بن اعین می گوید: از امام صادق علیه السلام  پرسیدم: حجر الاسود، به چه علت، در همین رکنی که هست، نصب شده و در غیر آن نصب نشده؟ و برای چه بوسیده می شود؟ و.....؟».

«فقال سألت و اعضلت فی المسأله و استقصیت. فافهم الجواب و فرغ  قلبک و اصغ بسمعک اخبرک ان شاء الله تعالی»، «پس امام علیه السلام فرمود: سوال از مطالب مشکله ای کردی و کنجکاوی را به نهایت رسانیدی. حال، دل فارغ ساز و گوش فرا ده  تا خوب از عهده ی فهم آنچه به خواست خدا می گویم، برآیی». آنگاه بعد از بیان مطالبی، فرمود: فهل تدری ما کان الحجر؟ آیا می دانی حجرالاسود چه بوده است؟ راوی می گوید، عرض کردم نه! فرمود:

«کان ملکا عظیما من عظماء الملائکه فلما اخذ الله من الملائکه المیثاق کان اول من آمن به و اقـــر ذلک الملک فاتخذه الله امینا علی جمیع خلقه و القمه المیثاق و اودعه عنده و استعبد الخلق ان یجددوا عنده فی کل سنه الاقرار بالمیثاق و العهد الذی اخذ الله علیهم»، حجرالاسود، فرشته ای از فرشتگان عظیم خدا بود. وقتی خدا از ملائکه پیمان گرفت (مقصود از پیمان، اقرار به ربوبیت خدا و نبوت و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و وصایت و ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام است، چنانکه در جملات بعدی حدیث، تصریح به آن شده است)، اولین فرشته ای که ایمان آورده و اقرار نمود، همین فرشته بود و لذا، خدا او را «امین» بر تمام خلقش گردانید و پیمانی را که از دیگر مخلوقات گرفت، نزد او به «امانت» سپرد و بندگان را موظف فرمود همه ساله نزد او حاضر گشته و نسبت به میثاق و پیمانی که خدا از آنان گرفته است، اقرار مجدد کرده و تجدید عهد نمایند. سپس خدا آن فرشته را، در بهشت، انیس آدم علیه السلام قرار داد تا او را پیوسته، متذکر میثاق ساخته و به اقرار مجدد وادارد. تا آن که حادثه ی «ترک اولی» برای آدم علیه السلام پیش آمد و از بهشت اخراج شد و در زمین حیران و سرگردان و بی مونس بود. آنگاه که توبه اش پذیرفته گردید، خدا آن فرشته را که انیس آدم علیه السلام در بهشت بود، بصورت «دری سفید» بر آن حضرت فرود آورد. آدم علیه السلام از دیدن آن خوشحال شد اما بیش از آن که آن گوهر سفیدی است، بعنوان دیگری، آن را نمی شناخت. پس به امر خدا، به صورت اولیه اش برگشت و خود را به آدم علیه السلام معرفی کرد و او را به یاد میثاق معهود افکند. آدم علیه السلام بعد از این که او را شناخت، گریه کنان به سوی او رفت و او را بوسید و تجدید عهد نمود. بار دگر، خدا او را بصورت دری سفید و جوهری درخشان، متحول ساخت و از این پس، آدم علیه السلام او را تعظیما بر دوش خود حمل می کرد و با او انس می گرفت و هر سال نزد آن گوهر آسمانی اقرار به پیمان معهود می نمود و آن را می بوسید تا وقتیکه «کعبه» بنا شد، به امر خدا آن «دره ی بیضاء» در همان مکان که اکنون هست (رکن رقی کعبه)، نصب گردید، زیرا آن محلی که خدا از اولاد آدم علیه السلام پیمان گرفته، همین محل بوده است، و در همین مکان بوده که میثاق متخذ از آدمیان به آن فرشته و امین خدا، سپرده شده است، و از همین رکن است که جبرئیل علیه السلام بر حضرت قائم ( ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرود می آید و با آن حضرت بیعت می کند، و همین مقام است که قائم علیه السلام (هنگام ظهور) تکیه به آن می دهد (و سخن می گوید).

«فان الله اودعه المیثاق و العهد دون غیر من الملائکه لان الله عزوجل لما اخذ المیثاق له بالــربوبیه و لمحمد صلی الله علیه و آله وسلم بالــرساله و النبوه و لعلی علیه السلام بالوصیه اصطکت فرائص الملائکه فاول من اسرع الی الاقرار  ذلک الملک و لم یکن فیهم اشد حبا لمحمد و آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم منه فلذ لک اختاره من بینـهم و القمه المیثاق و هو یجیء یوم القیامه و له لسان ناطق و عین ناظره یشهد لکل من وافاه الی ذلک المکان و حفظ  المیثاق»، «پس، این که خدا میثاق و عهد را از میان فرشتگان، به آن فرشته سپرده است، برای این است که وقتی خدا از ملائکه خواست اقرار به ربوبیت او و رسالت محمد صلی الله علیه و آله وسلم و وصایت علی علیه السلام بنمایند، اضطرابی (از سنگینی تکلیف) در آنان پیدا شد. پس اول ملکی که مبادرت به اقرار نمود، همین ملک بود. و در میان تمام فرشتگان، هیچ  فرشته ای در شدت محبت به محمد صلی الله علیه و آله وسلم  و آل محمد علیهم السلام به حد این فرشته نمی رسید، پس خدا به همین جهت او را از میان ملائکه برگزید و پیمان خلایق را به او سپرد. او روز قیامت خواهد آمد در حالی که زبانی گویا و چشمی بینا دارد و شهادت می دهد برای هر کسی که در این مکان (محل نصب حجر الاسود) حاضر شده و تجدیدعهد نموده و وفادار به پیمان بوده است».

«و اما القبله و الالتماس فلعله العهد تجدیدا لذلک العهد و المیثاق و تجدیدا للبیعه و لیودوا الیه العهد الذی اخذ الله  علیهم فی المیثاق فیأ توه فی کل سنه و یو دوا  الیه ذلک العهد و الا مانه الذین اخذا علیهم الاتری انک تقول امانتی ادیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاه. و و الله ما یودی ذلک احد غیر شیعتنا و لا حفظ ذلک العهد و المیثاق احد غیر شیعتنا و انهم لیاتوه فیعرفهم و یصدقهم و یأتیه غیرهم فینکرهم و یکذبهم و ذلک انه لم یحفظ ذلک غیر کم فلکم و الله یشهد و علیهم و الله یشهد بالخفر و الجحود و الکفر و هو الحجه البالغه من الله علیهم یوم القیمه یجیء و له لسان ناطق و عینان فی صورته الاولی یعرفه الخلق و لاینکره یشهد لمن وافاه و جدد العهد و المیثاق عنده بحفظ العهد و المیثاق و اداء الامانه و یشهد علی کل من جحده و انکره و نسی المیثاق بالکفر و الانکار»، «و اما بوسیدن حجرالاسود و اظهار در پیش آن، برای تجدید عهد و بیعت مجدد نمودن با خداست که هر سال بیایند و نزد حجر (که همان فرشته ی امین و نماینده ی خدا در زمین است) پیمانی را که با خدا بسته اند و امانتی را که پذیرفته اند (از اقرار به ربوبیت و رسالت و ولایت)، ادا کرده و اظهار نمایند. آیا نمی بینی که (هنگام تقبل و استلام حجر، طبق دستور) می گو یی: «امانتی ادیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاه»، یعنی امانتم را ادا کرده ام و پیمانم را محافظت نمودم  تا درباره ی من، شهادت به وفاداری بدهی. و به خدا قسم، احدی از عهده ی ادای پیمان برنمی آید جز شیعه ی ما، و کسی حافظ و نگهدار این عهد و میثاق نمی باشد مگر شیعه ی ما. شیعیان ما هستند که وقتی نزد حجرالاسود آمدند، او، آن ها را (به وفاداری) می شناسد و تصدیقشان می نماید و دیگران را که بیایند، ناشناس دیده و (در وفای به پیمان) تکذیبشان می کند. چه آن که آنان (منحرفین از خاندان عصمت علیهم السلام)، حفظ میثاق ننموده اند. پس به خدا قسم، حجر الاسود، برای شما و به نفع شما شهادت خواهد داد و به خدا قسم علیه آن ها و به زیان آن ها، گواه بوده و درباره ی آن ها به نقض پیمان و کفر و انکار، شهادت خواهد داد. و اوست حجت بالغه ای از جانب خدا بر آنان در روز قیامت که می آید در حالی که به صورت اولیه اش (که فرشته ی عظیمی است) متصور گشته، زبان گویا و دو چشم بینا دارد و خلایق او را می شناسند و سپس قیام به شهادت می نماید و در حق کسی که وفا به پیمان نموده و نزد او تجدید عهد کرده است، شهادت به حفظ میثاق و ادای امانت می دهد، و در باره ی کسی که منکر او بوده و پیمان شکنی کرده است، شهادت به کفر و انکار می دهد.»

«عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: مر عمر بن الخطاب علی الحجرالاسود فقال و الله یا حجر انا لنعلم انک حجر لا تضر و لا تنفع الا راینا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم  یحبک فنحن نحبک فقال له امیر المومنین علیه السلام: (و) کیف یا بن الخطاب فو الله لیبعثنه یوم القیمه و له لسان و شفتان فیشهد لمن وافاه و هو یمین الله فی ارضه یبایع بها فقال عمر: لا ابقانا الله فی بلد لا یکون فیه علی بن ابی طالب»، «از امام صادق علیه السلام منقول است که فرمودند: عمر بن خطاب (در حین طواف) مرورش بر حجرالاسود افتاد، گفت: ای حجر، به خدا قسم ما می دانیم که تو سنگی بیش نیستی. نه ضرر می زنی و نه نفع می رسانی جز اینکه دیده ایم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تو را دوست می داشت لذا ما هم تو را دوست داریم. در این موقع امیرالمومنین علیه السلام فرمود: ای پسر خطاب چگونه چنین باشد؟! (یعنی این سخن، سخنی ناروا و این اعتقاد، اعتقادی نابجاست) بلکه به خدا قسم، در روز قیامت، خدا حجرالاسود را برانگیخته و مبعوثش می سازد در حالی که او دارای زبان و دو لب می باشد و شهادت می دهد برای کسی که در نزد او (در دنیا) وفا به عهد خود نموده است. حجر الاسود، دست خداست در زمینش که وسیله ی بیعت بندگان خدا، با خداست. عمر گفت: خدا ما را در شهری که علی بن ابی ابیطالب در آن نباشد، باقی نگذارد».

بوسیدن و استلام حجرالاسود، با تهاجم و ایذای دیگران، مطلوب نیست

البته استلام حجر، یعنی دست یا بدن خود را به آن رساندن در هر شروطی، از مستحبات  طواف است ولی با این شرط که محل حجر، خلوت باشد و نزدیک شدن به آن، موجب ایذا و آزار رساندن به مردم نگردد و احیانا با خطرات جانی مواجه نشود. همچنان که در این سال ها، کثرت ازدحام و تهاجم در آن مکان مبارک، به حدی است که نزدیک حجر رفتن بدون ایذا و تأذی و احساس خطر، غیرممکن به نظر می رسد. و لذا باید خودداری کرد و از دور با اشاره ی دست، انجام وظیفه نمود.

«عن سیف التمار قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: اتیت الحجر الاسود فوجدت علیه الــزحام فلم الق الا رجلا من اصحابنا فسالته فقال: لابد من استلامه فقال: ان وجدته و الا فسلم من بعید»، «سیف تمار می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم من نزد حجرالاسود رفتم و ازدحام جمعیت را دیدم. به مردی از شیعیان برخورده و راجع به وظیفه ام سوال نمودم. گفت: چاره ای جز استلام حجر نداری. امام علیه السلام فرمود: اگر حجر را خالی یافتی (استلام کن)، اگر نه به سلام از دور، اکتفا نما».

«سئل الــذضا علیه السلام عن الحجر الاسود و هل یقاتل علیه الناس اذا کثروا؟ قال: اذا کان کذلک فأوم الیه ایماء بیدک»، «از امام رضا علیه السلام سوال شد راجع به حجرالاسود که آیا مردم وقتی زیاد شدند، بر سر استلام حجر باید با هم بجنگند؟ (یعنی تقید به استلام حجر با کثرت جمعیت، مستلزم خصام و قتال خواهد بود؟) امام فرمود: وقتی چنین شد، با دست خود به سوی حجر اشاره کن (و همین کافی است).

Sources

سیدمحمد ضیاء آبادی- حج، برنامه تکامل – از صفحه 290 تا 294 و صفحه 302 تا 303

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites