بیان صفات پیامبر اکرم(ص) در سوره توبه
English 1598 Views |در آیات 128 – 129 سوره مبارکه توبه خداوند متعال فرموده است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
«لقد جاء کم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتــم حریص علیکم بالمومنین روف رحیم* فإن تو لوا فقل حسبی الله لا إله إلا هو علیه تو کلت و هو رب العرش العظیم»، «رسولی از خود شما به سوی شما آمد که رنج های شما بر او دشوار است؛ علاقه ی شدید به هدایت شما دارد و نسبت به مومنان رئوف و رحیم است پس اگر آن ها از تو روی بگردانند؛ بگو خدا مرا کافی است. هیچ معبودی جز او نیست بر او توکل کردم و او پروردگار عرش بزرگ است».
این آیه ی شریفه در مقام بیان موقعیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در میان امت است و قسمتی از صفات فاضله ی آن حضرت را بیان می کند و می فرماید: «لقد جاءکم رسول من أنفسکم». کلمه ی «لقد» در جایی گفته می شود که مطلبی مهم و لازم التحقق هست و شاید حالت انتظاری هم برای تحقق آن در بین باشد و اینجا می توان گفت اشاره به اهمیت مسأله ی قانون است که جامعه ی بشری بر حسب طبع اجتماعی اش انتظار تحقق آن را دارد زیرا نبودن قانون، مستلزم هرج ومرج و فساد عظیم است و تنها قانون است که امور اجتماعی را تنظیم می کند و همه ی افراد را به حقوق حقه شان می رساند. لذا می فرماید: «لقد»، آن مطلب مهم لازم التحقق که در انتظار آن هستید به سوی شما آمد و آورنده اش رسول صلی الله علیه و آله وسلم است نه یک بشر عادی!
صفت رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
در آیه ی مزبور اولین صفت که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نشان داده شده صفت رسالت است. اشاره به این که بشر(بما انـــه بشر) یعنی از آن جهت که بشر است، حق تشریع و جعل قانون ندارد تا رأی خود را به دیگران تحمیل کند و دیگران نیز موظف به تبعیت از بشری مثل خود نمی باشند چرا که هردو بشرند و وجهی ندارد که بشری حق تحمیل رأی خود به بشر دیگری داشته باشد و آن بشر دیگر هم موظف به تبعیت از رأی او باشد. عقل سلیم این حق را به احدی نمی دهد و لذا حرفی که مردم هر عصری به پیامبران زمان خود می گفتند و قرآن نقل می کند، حرف درست و منطقی بوده است که می گفتند: «فقالوا بشرا منا واحدا نتبعه إنا إذا لفی ضلال و سعر» (سوره قمر/آیه 24)، «آیا ما از شما که بشری مانند ما هستید تبعیت کنیم؟ اگر چنین کنیم به گمراهی افتاده ایم و از خود دیوانگی نشان داده ایم».
چون« سعر» به جنون هم معنا شده و این همان حکم عقل است که بشری حق جعل قانون برای بشر دیگری ندارد و همچنین می گفتند: «.....إن أنتم إلا بشر مثلنا تر یدون إن تصدونا عما کان یعبد آباونا...» (سوره ابراهیم/ آیه10)، «شما هم بشری مثل ما هستید و می خواهید ما را از راهی که پدران ما رفته اند برگردانید و به راه خودتان بیفکنید»؟!
حال اگر رفتن به راه پدرانمان چون بشرند، بد است آمدن به راه شما هم چون بشرید، بد است و اگر آمدن به راه شما چون بشرید خوب است، رفتن به راه پدرانمان نیز چون بشرند خوب است. شما چه امتیازی بر سایر افراد بشر دارید که سایر افراد بشر موظف به تبعیت از شما باشند؟ البته این سخن، سخن منطقی و صحیحی است اما آن چه که باید دقیقا به آن توجه داشت این است که هیچگاه انبیا علیهم السلام نمی گفتند: ما از آن نظر که بشر هستیم می خواهیم رأی خود را بر شما تحمیل کنیم و برای شما جعل قانون بنماییم بلکه می گفتند: ما رسول و پیام آور از جانب خالق و آفریدگار شما هستیم و قانون او را به شما ابلاغ می کنیم. پس اینجا صفت رسالت منظور است نه عنوان بشریت.
هرگز انبیاء علیهم السلام نمی گویند: چون ما بشری آگاهتر و خوش فکرتر و باهوش تر از شما هستیم؛ پس شما باید قانون زندگی تان را از ما بگیرید و طبق دستور ما عمل کنید. اگر چنین می گفتند، جوابشان همان بود که قرآن از زبان مردم نقل می کند: «فقالواأ بشرا منا واحدا نتبعه إنا إذا لفی ضلال و سعر»، «اگر ما از شما که بشری مانند ما هستید تبعیت کنیم به گمراهی افتاده ایم و نشان از جنون خود داده ایم»! بلکه انبیا علیهم السلام می گویند: ما رسولان خالق شما هستیم و رسالت خود را هم با ارائه ی آیات بینات اثبات می کنیم. آری، رسول از آن جهت که رسول است در امر دین و شریعت نه رأیی از خود اظهار می کند و نه حرفی از پیش خود می گوید. همان را که طریق نزول فرشته ی وحی با قلب مطهر و معصوم خود تلقی کرده است بدون کوچکترین تغییر و کم و زیاد به بندگان خدا ابلاغ می کند. لذا می بینیم چه قدر در قرآن کلمه ی «قل» تکرار شده است: «قل هو الله أحد»، «قل أعوذ برب الفلق»، «قل أعوذ برب الناس».
«قل» یعنی بگو. خدا به پیامبرش امر می کند که به مردم بگو «...... قل هو الله أحد»، خدا یگانه ی بی همتاست. برحسب اعتبار عادی، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هم باید بگوید: "هو الله أحد" نه «قل هو الله أحد». این کلمه ی «قل» نمایانگر این مطلب است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هر چه از خدا می شنود همان را به مردم می گوید نه حرفی از گفتار خدا کم می کند و نه حرفی بر گفتار خدا می افزاید. خدا هم تهدیدش کرده است که حق زیاد و کم کردن بر گفتار من ندارد. «و لو تقول علینا بعض الا قاویلا* لاخذنا منه بالیمین* ثم لقطعنا منه الوتین» (سوره حاقه/آیات 44-46)، اگر آن چه ما نگفته ایم به ما نسبت دهد و بگوید، رگ دلش را قطع می کنیم!
این نشان می دهد که پیامبر، رسول است نه یک بشر نابغه و روشنفکر. در درجه ی اعلاء هوسبازانی این طمع خام در دلشان پیدا می شود که ما هم با نبوغ فکری خود در قرن بیست و یک می توانیم مطالبی بفهمیم و به ساده لوحانی القا کنیم و جمعیتی را دنبال خود راه بیاندازیم. پیامبر، رسول است و دارای منصب رسالت از جانب خدا است نه دانشمندی متفکر و نه نابغه ای از نوابغ عالم! البته رسول چنان که بیان شد باید دارای آیات و نشانه ای باشد تا مورد تصدیق مردم قرار گیرد. آیت پیامبر، نه به میل خودش است و نه به میل مردم! بلکه به اذن الله است. مردم ابتدا حق دارند بگویند: ما از بشری مانند خود تبعیت نمی کنیم. بعد وقتی او ادعای رسالت کرد و گفت: «إنما أنا بشر مثلکم یوحی إلی....»(سوره کهف/ آیه 110)، درست است که من مثل شما بشرم اما بشر موحی الیه ام و جنبه ی رسالت از سوی خدا دارم، در این موقع مردم حق دارند بگویند: «فأت بآیه إن کنت من الصادقین» (سوره شعرا/ آیه 154)، «اگر راست می گویی و از جانب خدا رسالت داری، آیتی و نشانه ای ارائه کن». اما حق ندارند آن آیت را مردم به میل خود تعیین کنند و پیامبر را بازیچه ی امیال و اهواء نفسانی خود قرار دهند بلکه به اذن خدا آیتی ارائه می کند که عقل های منصف را خاضع می سازد.
صفت بشریت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
صفت دوم پیامبر در آیه ی مزبور این که باید از جنس بشر باشد نه از جنس ملک که می فرماید: «.....من أنفسکم...»، بعضی بهانه گیری می کردند و می گفتند: «......لو لا انزل علیه ملک...»(سوره انعام/ آیه 8)، «قل لو کان فی الارض ملائکه یمشون مطمئـنین لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولا» (سوره اسرا/ آیه 95)، «اگر روی زمین ملائکه زندگی می کردند، ما هم برای آن ها رسولی از جنس ملک می فرستادیم». ولی رسول بشر باید از جنس بشر باشد تا بتواند برای آدمیان الگو باشد و عملا به آن ها بفهماند که بشر با داشتن تمام غرایز بشری می تواند تقوا پیشه کند و از گناهان بپرهیزد، و گرنه ملک که دارای شهوت و غضب و دیگر غرایز نیست، چگونه می تواند درس تقوا و پرهیزگاری به بشر بدهد؟ در امر تعلیم و تربیت الگوی عملی بودن، عامل بسیار قوی و موثری است و این از عهده ی ملک بر نمی آید. به ما هم گفته اند: شما هم مبلغ عملی باشید بیش از آن مقدار که مبلغ گفتاری هستید.
«کونوا دعاه للناس بغیر ألسنتکم»، «مردم را با غیر زبانتان دعوت به دین کنید، خیلی حرف نزنید، عمل نشان بدهید».
«لیـروا منکم الورع و الاجتهاد و الصلاد و الخیر فإن ذلک داعیـه»، «تا مردم از شما تقوا و ورع و کوشش در انجام وظایف را ببینند و دعوت واقعی همین است وگرنه زاهدانه حرف زدن و راغبانه عمل کردن سبب تناقض در فهم دینی مردم می شود». حتی فرموده اند: «کونوا دعاه صامتین»، «دعوت کننده ی ساکت باشید». نه این که فقط «دعاه ناطقین» باشید و مردم همه اش از شما حرف بشنوند و عمل نبینند! داعی صامت یعنی عمل شما مردم را دعوت به دین کند در حالی که زبانتان ساکت است و حرفی نمی زنید. حاصل آن که چون رسول باید تبلیغ عملی کند و ملک از عهده ی این کار بر نمی آید، پس رسول بشر باید از جنس بشر باشد و لذا فرموده است: «و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا...»(سوره انعام/ آیه 9)، «اگر فرضا می خواستیم ملک را رسول قرار بدهیم باز لازم می شد که به صورت انسان بفرستیم».
صفت خیرخواهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
اما صفت سوم پیامبر: «عز یز علیه ما عنتم»، «بر او دشوار است که شما به رنج بیفتید». او نسبت به شما مهربان است. از این که می بیند شما رو به هلاک و بدبختی می روید شدیدا رنج می برد و نمی تواند شما را به حال خودتان رها کند که سر از بدبختی دائم و جهنم خالد در آورید. پدری مهربان و عاقل که گرفتار فرزندی منحرف گشته که دوستان بد دارد و به راه های بد می رود، از طرفی او را دوست دارد و از کجروی اش رنج می برد و از طرفی هم او اعتنایی به حرف پدر نمی کند و چه بسا شب، مست باده ی هرزگی هایش خوابیده و صدای بینی اش فضا را پر کرده است اما پدر بیچاره در گوشه ی دیگر خانه بر سر خود می زند و فریاد می کشد، گریبان چاک می کند، ناله سر داده و اشک می ریزد چون به او محبت دارد و از بدبختی او رنج می برد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نیز چنین است و محبتش به تمام افراد بشر از محبت پدر به فرزند بیشتر است و فرموده است: «انا و علی ابوا هذه الامه»، «من و علی دو پدر برای این امتیم».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رحمة للعالمین است. او به خاطر ابوجهل ها و ابوسفیان ها هم گریه می کرد که چرا خود را جهنمی می کنند و از سعادت ابدی محروم می شوند. اگر دستور قتل آن ها را هم می دهد با روی محبت است که هم آن ها درکات جهنمشان کمتر بشود و هم جامعه از مفاسدشان مصونیت پیدا کنند. آنچنان غصه ی کافران را می خورد که خدا دلداری اش می دهد و می فرماید: «فلعلک با خع نفسک علی آثارهم إن لم یومنو بهذا الحدیث أسفا»(سوره کهف/ آیه 6)، «گویی که می خواهی از غصه خود را هلاک کنی از این که مردم به راه نمی آیند و ایمان به قرآن نمی آورند»!
در جنگ احد دندان مبارکش شکسته و صورتش شکاف برداشته، حلقه های کلاه خود به پیشانی اش فرو رفته و خون به صورت و سینه اش ریخته است. جمعی از اصحاب گفتند: یا رسول الله! حضرت نوح پیامبر، پس از آن که مردم به راه نیامدند نفرینشان کرد و گفت: «..... رب لا تذر علی الارض من الکافرین د یارا» (سوره نوح/ آیه 26)، «خدایا! احدی از این کافران را باقی نگذار». طوفان آمد و همه را از بین برد. شما هم نفرین کنید. فرمود: «انی لم ابعث لعانا و لکنی بعثت داعیا و رحمه»، «من نیامده ام که نفرین کنم و مردم را از بین ببرم. من آمده ام دعوت به توحید کنم و بر مردم رحمت باشم». در همان حال دست به آسمان برداشت و گفت: «اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون»، «خدایا! هدایتشان کن. این ها به هر حال قوم من و از آن منند و عذرشان این است که نادانند»! راستی این چه رحمت عجیبی است که نه تنها نفرینشان نمی کند بلکه دعایشان نیز کرده و از طرف آن ها در نزد خدا عذر خواهی هم می کند که نادانند.
حرص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به هدایت مردم
صفت چهارم: «حریص علیکم»، «پیامبر نسبت به شما حریص است». حرص یعنی: شدت علاقه به چیزی. یکی حرص به پول دارد و از آن سیر نمی شود و دیگری حرص به جاه و مقام و.... پیامبر هم حریص است اما حرص به چه دارد؟ حرص به هدایت مردم. می کوشد تا از طریق مختلف مردم را به راه توحید آورده به سعادت ابدی برساند. با هر قوم و هر فردی از راه مناسب با فکر و خلق او وارد می شود.
صفت رأفت و رحمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
صفت پنجم: «بالمومنین روف رحیم»، «نسبت به مومنین رأفت و رحمت دارد». درباره ی توده ی مردم از کافر و مومن، حریص بر هدایت است، اما درباره ی اهل ایمان لطف و عنایت خاصی دارد و آن رأفت و رحمت است آن هم در مراتب عالیه اش، چون او رحمة للعالمین است. رئوف و رحیم دو صفت از صفات خداست که فرموده است: «.....إن ربکم لروف رحیم»(سوره نحل/ آیه 7). همین دو صفت را برای پیامبرش نیز اثبات کرده است. حالا فرق بین رأفت و رحمت چیست؟ بنا به فرموده ی مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان، رأفت درباره ی اطاعتکاران از مومنان است و رحمت درباره ی گنهکارانشان. از مظاهر رأفت و رحمتش این که به پیروانش دستور اعتدال و میانه روی در دینداری داده و فرموده است: «الا إن هذا الدین متین فاوغلوا فیه برفق و لا تکرهو عباده الله إلی عباد الله فتکو نوا کالراکب المنبت الذی لا سفر قطع و لاظهرا أبقی»، «این دین، دین حکیمانه است. در دینداری خود را به فشار و رنج و تعب میفکنید. کاری نکنید که عبادت خدا در نظر بندگان خدا دست و پاگیر و فشارانگیز گردد و به جای اینکه محبوب واقع شود. مبغوض و منفور جلوه کند.»
Sources
سیدمحمد ضیاء آبادی- خاتم انبیاء (ص)، رحمت بی انتها – از صفحه 162 - 164 و صفحه 166 -173 و صفحه 176 -177
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites