مشکلات، ناملایمات و اختلالات روانی همزاد بشر و بخشی از زندگی روزمره او بوده اند و همزمان با این مسائل، تلاش برای رفع این مشکلات و درمان آن ها جزء دیگر زندگی بشر بوده است. از این رو، بشر از ابتدا، به دنبال راه حل هایی بوده است تا خود را از مشکلات برهاند. یکی از راه هایی که بشر از ابتدای حیات خود بر روی کره خاک برای حل مشکلات، کشف کرده، مراجعه به عالمان و اندیشمندان و مشاوره با آنان بوده است. در دوران باستان، یکی از شیوه هایی که، دست کم، برخی مشاوران برای درمان ارائه می کردند، سوراخ کردن کاسه سر بیمار برای بیرون راندن شیطان از جسم فرد بود. خواندن ورد، شلاق زدن، و به غل و زنجیر کشیدن افرادی که دارای مشکلات روانی بودند، شیوه هایی بودند که افراد مدعی ارائه مشاوره و درمان به کار می گرفتند. در عصر طلایی یونان، با رشد و پیشرفت علم و درک حقیقت مشکلات اجتماعی، اخلاقی و روانی، شیوه های ارائه مشاوره دگرگون شدند. با ظهور اسلام روش های علمی- انسانی درمانی توسط دانشمندان مسلمان شکل نوی به خود گرفتند؛ آنان با مصاحبه و بررسی تاریخچه زندگی بیماران روانی، به ارائه مشاوره و درمان می پرداختند.
زمانی که روان شناسی به عنوان یک علم در غرب مطرح شد، نزاع با مذهب به اوج خود رسیده بود؛ مکتب های مادی نگر مذهب (ماتریالیسم) را نفی و از آن به عنوان «افیون ملت ها» یاد می کردند. فروید به عنوان مهم ترین نظریه پرداز و روان شناس دهه های اول قرن حاضر، مذهب را دارای مؤلفه های بیماری زا می دانست. در خلال دهه های بعد هم روان شناسی راهی جدا از مذهب پیمود و تلاش در جهت انکار و نفی مذهب، به ویژه نفی نقش آن در سلامت روان و اصلاح فکر و رفتار، همچنان ادامه یافت. اما این حقیقت هیچ گاه قابل انکار نبوده که وجود خداوند در همه جا قابل لمس است، بخصوص در اطاق مشاوره و درمانگری و به ویژه اگر مراجع شما فردی معتقد به مذهب باشد. بنابراین، توجه به مذهب در زمینه مشاوره و درمانگری، پرتوی خود را بر وجدان دانشمندان این علم افکند. یونگ 1973، «خود» را در نظام روان شناختی انسان، جلوه ای از خداوند می دانست. امروزه علاقه زیادی نسبت به مذهب در میان روان شناسان، به ویژه در حوزه روان درمانگری و مشاوره به چشم می خورد. توجه فزاینده متخصصان بالینی به مذهب و تأکید آن ها بر روان درمانگری و مشاوره مذهبی، گفت وگوهای متعددی در زمینه نقش مذهب در زندگی مراجعان فراهم کرده است.
اکنون درمانگری و مشاوره مذهبی با توجه به عقاید یهودیت و مسیحیت و بودایی، در جهان در حال رشد و توسعه می باشد. اما درمانگری و مشاوره بر اساس آموزه های متعالی مکتب متعالی اسلام کمتر مورد توجه قرار گرفته و کار و تحقیق جدی در این زمینه انجام نشده است. این در حالی است که در اسلام روش های متعدد درمانگری از جمله شناخت ـ درمانگری و رفتار ـ درمانگری وجود دارند که با استفاده از آن ها، می توان بسیاری از مسائلی را که فنون و روش های مشاوره قبلی درباره آن ها غیر مؤثرند، حل کرد.
در مورد اینکه آیا نظام مشاوره در اسلام وجود دارد یا خیر، دو دیدگاه اساسی وجود دارد:
الف. یک نظر آن است که نظام مشاوره اسلامی وجود دارد که باید آن را از متون دینی استخراج کرد.
ب. نظر دیگر این است که اسلام خود متکفل مبنای علمی مشاوره نیست، ولی می توان نظام مشاوره اسلامی با توجه به پیش فرض های دین تأسیس کرد.
به دلیل آنکه اسلام مکتب هدایت است و هدایت محور اصلی کار مشاوره، باید گفت: برای آن نظامی وجود دارد که باید کشف شود، چرا که دین برای حل مشکلات و رفع موانع و شکوفایی استعدادهای آدمی، راه هایی پیشنهاد می کند که مشاوره هم غیر از این نیست. از این رو، می توان از یک نظام روان درمانگری اسلامی سخن گفت که در آن، آموزه های مکتب انسان گرایی و اسلام تلفیق شده اند و البته مکتب اسلام اصل و محور آن به حساب می آید. تعالیم بلند اسلام، چه از جنبه نظری و چه از جنبه عملی، دارای اصول و روش هایی هستند که در بعضی موارد، مختص خود آن است و در سایر نظریه ها ردپایی از آن ها دیده نمی شود و در بعضی موارد، این روش ها قابل انطباق با نظریه های مشاوره می باشند و یافته های علمی را، که منطبق با عقل باشند، می پذیرد
شناخت درمانی
برای ایجاد تعدیل یا تغییر شخصیت و رفتار افراد، ضروری است ابتدا در تعدیل یا تغییر افکار و گرایش های فکری آن ها اقدام شود؛ چرا که رفتار انسان تا حد زیادی تحت تأثیر افکار و گرایش های او قرار دارد. به همین دلیل، هدف اساسی روان درمانی تغییر نوع تفکرات بیماران روانی و مراجعان درباره خودشان و مشکلاتی است که از مقابله با آن ها عاجزند و همین امر موجب اضطرابشان شده است. با تغییر افکار بیمار روانی در اثر مشاوره و درمان، وی در برابر مشکلات و حل آن ها توانا می گردد و غالبا پس از درمان متوجه می شود مشکلاتی که در گذشته سبب اضطراب و بیماری اش می شدند، به گونه ای که او تصور می کرد، حایز اهمیت نبوده و در واقع، دلیل موجهی برای اضطراب شدید او وجود نداشته است. اساسا «یادگیری» عملی است که در جریان آن، افکار، گرایش ها، عادت ها و رفتارهای انسان تعدیل می شوند و تغییر می یابند. کار مشاور در اصل، تصحیح یادگیری نادرست گذشته است که بیمار در جریان آن، با افکار اضطراب انگیز مواجه بوده است. مراجع روش های مشخصی از رفتار دفاعی را، که به واسطه آن ها از روبه رو شدن با مشکلات فرار کرده است، می آموزد و از شدت اضطرابش کم می شود. مشاور می کوشد افکار مراجع را تصحیح کند و او را وا دارد که به خود و مردم و مشکلات خویش با دیدی واقع بینانه و درست بنگرد و به جای فرار از مشکلات، با آن ها مقابله کند و همچنین به جای ادامه دادن حالت درگیری روانی که ناشی از عجز در حل مشکلات است در جهت حل آن ها بکوشد. این تغییر نگرش نسبت به خود، مردم و زندگی، مراجع را در مقابله با مشکلات و حل آن ها توانا می سازد و به این صورت، از درگیری روانی و اضطراب، رهایی می یابد و این موضوع معمولا باعث نشاط و طراوت زندگی بیمار می گردد.
نقش های شناخت
«شناخت عقلانی» از مختصات انسان است (بر خلاف احساس) و به نیروی فکر و تعقل او بستگی دارد. برتری انسان بر سایر جانداران در شناخت خود و شناخت جهان پیرامون است؛ یعنی نوعی بینش عمیق درباره جهان. حیوان فقط جهان را احساس می کند، اما انسان علاوه بر آن، جهان را تفسیر هم می کند.شناخت های اساسی ما درباره جهان، انسان و همه پدیده های عالم بر نحوه تفکر، جهت گیری، انتخاب ها و رفتارهای ما تأثیر دارند. شناخت های ما در واقع، بازخوردهای اساسی ما را نسبت به خود، دیگران و هستی شکل می دهند.
شناخت در برانگیختن انسان و در عمل او، یکی از سه نقش را دارد:
الف. تشخیص مصداق:
فرض کنید شما عشق و علاقه ای به نقاشی های طبیعی دارید. دوست دارید این نقاشی ها را یاد بگیرید، ولی معلم و استاد ارزنده ای که آن را به خوبی به شما یاد بدهد، نمی شناسید. در این جا، شناخت به شما مصداق این معلم ارزنده را نشان می دهد. این جا شناخت می گوید: از من بپرس تا تو را به استاد و مربی ارزنده ای که به بهترین وجه تدریس کند، راهنمایی نمایم. چنین شناختی تا همین مقدار مؤثر است. اما نقش این شناخت در اینجا فقط نشان دادن مصداق است، و گرنه خود شناخت نمی تواند در شما ایجاد حرکت کند.
ب. نشان دادن بهترین روش:
گاه انسان مصداق را می شناسد، اما راه صحیح استفاده از این مصداق را نمی داند. در این حالت، شناخت نقش دومی را پیدا می کند که عبارت است از: نشان دادن بهترین روش و بهترین راه برای استفاده از یک مصداق یا یک وسیله شناخته شده در مثال قبل؛ فرض کنید استاد مورد نظر را پیدا کردید، ولی قلق این استاد دست شما نیست. فرض کنید شخص دیگری هم پیش این استاد آموزش می بیند. شما، هر دو شاگرد این استاد بوده اید، اما او قلق استاد را می داند و شما نمی دانید. در نتیجه، آن شخص می تواند از استاد خیلی خوب استفاده کند، ولی شما نمی توانید از استاد خوب استفاده کنید.
ج. کمک به رشد تمایلات نهفته در انسان:
انسان با قسمتی از تمایلاتی که دارد به خوبی آشناست؛ مانند میل به غذا، میل جنسی، میل به احترام و جاه طلبی. شناسایی این تمایلات در انسان کار دشواری نیست. اما یک سلسله تمایلات در انسان هست که چندان دم دست نیست. این ها به شرطی می توانند در انسان برانگیختگی به وجود آورند که خوب شناخته شوند و شناختشان نیز کمکی به رشدشان باشد (محمدحسین بهشتی، شناخت از دیدگاه فطرت، تهران، بقعه، 1378، ص16) بنابراین، برای ایجاد حرکت در انسان ها، باید انگشت روی تمایلات انسان نهاد. آگاهی ها و شناخت هایی که در قالب یکی از سه نقش یاد شده، به یک گروه یا یک نمونه از تمایلات انسان مربوط نشوند، در پیمودن زندگی انسان ها تأثیری نخواهند داشت.
تأثیر شناخت اصول و قواعد عملیه در درمان شناختی
در اسلام اصول و قواعدی وجود دارند که در طول تاریخ، فقهای اسلام در جهت تبیین تکلیف خود و مقلدانشان از آن ها بهره جسته اند و در بعضی موارد، مردم عادی هم با تمسک به این اصول و قواعد، تکلیف شرعی خود را مشخص کرده اند. اما آنچه کمتر به آن توجه شده، جنبه پیش گیری و درمان و جنبه تربیتی این اصول و قواعد در نظام مشاوره اسلام است. توجه به این جنبه از قواعد از اهمیت خاصی برخوردار است که تاکنون کمتر با این دید به آن ها نگریسته شده است.
این اصول و قواعد از دید اصلاح رفتار، به خصوص رفتار وسواس گونه فکری و عملی و سوءظن عبارتند از:
الف. اصل برائت:
این اصل از آن نظر مهم است که مکلف خود را به چیزی جز آنچه به دست او رسیده و حجت را بر وی تمام کرده است، موظف نمی داند و نگرانی و دغدغه خاطری ندارد که مبادا او را به آنچه ممکن است در واقع وجود داشته باشد و به دست او نرسیده، مجازات کنند. و این تأثیر بسیار مهمی در شناخت و رفتار او دارد. بر اساس این اصل، مجتهدی که می خواهد فتوا بدهد و مقلدی که می خواهد به گفته مجتهد خویش عمل کند، هر دو خود را آسوده خاطر می دانند که غیر از آنچه درباره آن حجت بر آن ها تمام شده است، تکلیفی ندارند و بنابراین، احساس گناه نمی کنند، بلکه با یک اصل روشن، ذهن خویش را صاف و پالوده می دارند. (احمد احمدی، مقدمه ای بر مشاوره و روان درمانی، ص 50) بر اساس آیات و روایاتی که مستند اصل برائت می باشند، می توان افرادی را که مبتلای به وسواس هستند ابتدا با تغییر شناخت آن ها درباره مسئله وسواس، زمینه شناخت تازه ای در آن ها به وجود آورد.
ب. اصل حلیت:
معنای اصل مزبور آن است که اصل در اشیا و افعال مکلفان، حلیت است، مگر اینکه دلیلی قطعی بر حرمت آن ها اقامه شود. دلیل این اصل روایاتی است که از معصومان: نقل شده اند. عبدالله بن سنان به سند معتبر، از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود: «کل شیء فیه حلال و حرام فهو لک حلال ابدا حتی تعرف الحرام منه بعینه فتدعه؛ هر چیز که دارای حلال و حرام است، آن چیز برای تو حلال است تا زمانی که حرام آن را به عینه بشناسی، پس باید آن را ترک کنی.» (شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ص59) هم چنین مسعدة بن صدقه از امام صادق (ع) نقل می کند که فرمود: «کل شیء هو لک حلال حتی تعلم انه حرام بعینه فتدعه من نفسک و الاشیاء کلها علی هذا حتی یتبین لک غیر ذلک او تقوم به البینة» (همان، ص 60) افرادی که مبتلا به وسواس هستند همه یا بسیاری چیزها را حرام می دانند؛ همان گونه که در روایت عبدالله بن سنان آمده است که سؤال کردم از پنیر که آیا حلال است یا نه. طبق این اصل، می توان شناخت مراجع را تغییر داد که تمام اشیا برای انسان ها حلال هستند و افراد می توانند با اطمینان خاطر از آن ها استفاده کنند مگر اشیایی که حرام بودن آن ها محرز گردیده است.
ج. قاعده فراغ و تجاوز:
از قواعد مهمی که در میان متأخران از فقها شهرت پیدا کرده (تا جایی که از مسلمات شمرده می شود) قاعده «فراغ و تجاوز» است. (ناصر مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، قم، دارالعلم، 1382، ص9)
از جمله روایات مرتبط با این قاعده عبارتند از:
1. زراره از امام صادق (ع) سؤال کرد: «مردی پس از تکبیرة الاحرام در اذان و اقامه شک می کند. حضرت فرمود: به آن توجه نکند. گفت: مردی در تکبیر شک می کند، در حالی که حمد را خوانده است. فرمود توجه نکند. عرض کرد در قرائت شک می کند، در حالی که رکوع کرده است. فرمود: به شک توجه نکند. پرسید: در رکوع شک می کند، در حالی که سجده کرده است. فرمود: به شک توجه نکند. سپس فرمود: ای زراره، هر وقت از یک عمل فارغ شدی (خارج شدی) و سپس مشغول عمل دیگری گشتی و درباره (عمل قبلی) شک کردی به شکت توجه نکن (آن شک اعتبار ندارد.)» (شیخ حر عاملی، پیشین، ج 5، ص 336)
2. محمد بن مسلم از امام باقر (ع) نقل می کند که فرمود: «هر چیزی که شک کردی در آن از آنچه که گذشته است، همان گونه که آن را انجام داده ای، امضا کن.» (کنایه از اینکه به شکت توجه نکن) (همان)
3. بکیر بن اعین از امام باقر (ع) سؤال کرد: «مردی پس از وضو، در انجام وضو شک می کند؟ حضرت فرمود: آن مرد هنگامی که وضو می گیرد آگاه تر است (به علمش) از هنگامی که درباره آن شک می کند.» (یعنی به شکش توجه نکند.) اگرچه این حدیث در خصوص شک در وضو است، ولی جواب حضرت از قبیل ذکر علت در مقام بیان معلول است و از این رو، از روایات عامی به شمار می آید که دلالت بر قاعده می کند. روایات متعدد دیگری نیز در این باب وارد شده اند.
د. برداشت مشاوره ای و درمانی:
اگر در این قاعده خوب دقت کنیم، می بینیم یا چه اندازه با دیدی روان شناسانه یک واقعیت روانی را بیان کرده است و یک ضابطه کلی به دست هر مکلف می دهد و او را از تردید و تزلزل و وسواس و واپس نگری خارج می کند و تکلیف او را روشن می نماید و به فکر و عمل او جهت می دهد. یکی از جنبه های با اهمیت این قاعده جنبه پیش گیرانه آن است. کسانی که به این قاعده عمل می کنند هیچ گاه دچار وسواس در افکار و اعمال خود نمی شوند؛ زیرا بسیاری از افراد در اثر وسواس بی اختیار به دلیل شک های پی در پی و عمل کردن به شک خود، حس اعتماد به عمل و فکر خویش را از دست می دهند، تا جایی که افکار و اعمالشان جنبه وسواسی به خود می گیرد. از این رو، حضرت در حدیث قبل فرمودند: فرد حین عمل «آگاه تر» (اذکر) است. بنابراین، نباید به شک خود ترتیب اثر بدهد.
ه. اصل استصحاب:
مفاد اصل استصحاب این است که اگر کسی دارای یقین بود و در همان چیزی که یقین داشت شک کرد مثلا، به وضو یقین داشت، شک کرد که آیا وضوی او باطل شده است یا نه و یا اینکه یقین داشت لباسش پاک است، شک کرد که آیا لباسش نجس شده است یا نه طبق این اصل باید به یقین سابق خود عمل کند و با شک، دست از یقین خود بر ندارد؛ چنانکه در روایت صحیحه زراره درباره شک در رکعات نماز از امام (ع) نقل شده است: «... و لا تنقض الیقین بالشک و لا یدخل الشک فی الیقین، و لا یخلط احدهما بالآخر، و لکنه ینقض الشک بالیقین یتم علی الیقین فیبنی علیه، و لا یعتد بالشک فی حال من الحالات.» شک و تردید حالتی است روحی که در برخی موارد، به حد بیماری و اختلال روانی می رسد.(محمدتقی مصباح، اخلاق در قرآن، ج3، ص400). ذهن آلوده به شک دچار رخوت، و اماندگی و احساس یأس می شود و در نتیجه، آدمی به خودش بی اعتماد و در کارهای دیگر هم ناتوان می گردد. از این رو، اسلام برای پیش گیری و درمان این مشکل روانی، طبق اصل «استصحاب» از شک جلوگیری می کند و دستور می دهد که به این شکوک توجه نکند و اجازه ندهد روحیه او را متزلزل نمایند.