تفکر فارابی در پیچیدگی روش شناختیش، مهارت مابعدالطبیعی و رهیافت مشخص و اختصاصیش به مسأله دین وحیانی، نه تنها پیشرفتی نسبت به فکر کندی است بلکه بریدن و گسستن از آن است. پیشرفت های جمعی مترجمان بغداد، و به خصوص انضباط عقلانی حوزه فلسفی بغداد با رهبری متی بن یونس استاد فارابی، به نظر می رسد که کندی را در نقش یک آغازگر ابتدایی که از اهمیتی تاریخی برخوردار است لیکن از لحاظ تأثیر فلسفی ثابت و پایدار چندان اهمیتی ندارد وا می گذارد. اما اینکه بر خلاف این باشد از آثار برجسته ترین پیرو او، فیلسوف خراسانی ابوالحسن محمدبن یوسف عامری (متوفی 381/992)، روشن و آشکار است.
درباره شاگردان مستقیم کندی بالنسبه کم می دانیم، و تنها در خصوص دو تن از آنان می توان چیزی بیش از اشاره گفت. احمدبن طیب سرخسی (متوفی 381- 889) مؤلف برومند و پربار آثار فلسفی، علمی و ادبی بوده و از حمایت و تشویق خلیفه المعتضد برخوردار بود ولی بعدا زندانی و سپس به جرم لغزش ها و تخلفات سیاسی اعدام شد؛ ظاهرا هیچ یک از آثار وی باقی نمانده و ما هیچ مدرک مستقیمی درباره شاگردان وی در دست نداریم. شاگرد تا اندازه ای بهتر شناخته شده او ابوزید خراسانی بلخی (متوفی 322/934) است که، پس از چند سالی تحصیل و مطالعه با کندی در عراق، به زادبوم خود بلخ بازگشت، جایی که کتاب های زیادی در بسیاری از زمینه ها و رشته ها از جمله مطالب فلسفی، علمی و ادبی، علاوه بر دین و علم کلام، نوشت. محققان جدید به ویژه از کتاب بانفوذ و مؤثر جغرافیایی بلخی آگاه شدند، اما رساله ای درباره پزشکی و علم اخلاق، با عنوان نگهداری بدن و نفس، نیز از وی باقی مانده است. میراث کندی توسط دو شاگرد معروف بلخی، ابن فریقون ناشناخته و گمنام، مؤلف خلاصه ای از علوم، و عامری، به نسل بعد منتقل شد.
عامری، مانند بلخی، بومی ایران شرقی بود و بیشتر عمر خود را در آنجا گذرانید. چون وی در 381/992 درگذشته است، وقتی با استاد سالخورده خود به تحصیل و مطالعه مشغول بود باید مردی خیلی جوان بوده باشد و فقط دو دهه پس از مرگ استاد بود که به غرب عزیمت کرد و پنج سالی را در ری، در دربار آل بویه نزد وزیر ابن عمید (متوفی 360/970) مشوق و حامی فلاسفه که ابن مسکویه (متوفی 421/1030) را نیز به سمت کتابدار خود استخدام کرد، گذرانید. عامری از ری به بغداد دست کم دو دیدار کرد، جایی که با فلاسفه حوزه آنجا که یحیی بن عدی مسیحی (متوفی 364/974) آن را رهبری می کرد در تماس و ارتباط بود. لیکن بنابر نظر توحیدی (متوفی 414/1023) طنزنویس و وقایع نگار برجسته حیات عقلانی در بغداد آن زمان، عامری مورد استقبال و اعتنای همقطاران بغدادیش، که با وی همچون یک شخص ساده محلی رفتار می کردند، قرار نگرفت و به زودی به سوی جامعه شرق که بیشتر با آن همخو و هم مشرب بود بازگشت. در سال های سپس تر، عامری از التفات و مساعدت شخصیت های برجسته قلمرو سامانیان خراسان و ماوراء النهر برخوردار شد، و در مرکز دودمان آن سلسله، یعنی بخارا، و هم در شهر مهم آن، یعنی نیشابور، اقامت گزید و در آنجا در 381/992 درگذشت.
عنوان های حدود بیست و پنج اثر عامری شناخته شده است، و از این میان شش (یا، با اعتماد بر سندی مشکوک، هفت) تای آنها موجود بوده و منتشر شده اند. پس عامری، به استثناء احتمالا ابن مسکویه، در نیم قرن بین فارابی و ابن سینا فیلسوف مسلمانی است که دارای اسناد و مدارک بیشتری است. اینکه وی خود را به عنوان ادامه دهنده «حوزه» کندی می دانست نه تنها از اظهارات صریح خود او روشن است، وی کندی و بلخی را می ستاید، و فکر آنان را در مقابل «یاوه گویی ها»ی ابوبکر رازی (متوفی 313/925) قرار می دهد، و از ذکر فارابی یا دیگر فلاسفه بغداد خودداری می کند. بلکه هم از رشته و حوزه و هم از محتوای مجموعه آثار او آشکار است. لااقل پاره های غیر کامل شروح او را درباره اجزاء ارغنون ارسطویی و برخی عناوینی که حاکی از بحث مستقیم درباره مباحث فیزیک و متافیزیک ارسطویی و نوافلاطونی است، علاوه بر دیگر عناوینی (مانند بسیاری از آثار کندی و بلخی) که با موضوعاتی غیر فلسفی مثل طب، باغبانی علمی و روش ها و طریقه های نیکو سر و کار دارند، در دست داریم.
قابل توجه و شگفت آور است که عامری از آثار باقی مانده خود بیش از همه علاقه مند است ثابت کند که چگونه فلسفه می تواند برای مسائل کلام و الهیات کارا باشد، و چگونه فلسفه و اسلام نه تنها می توانند سازگار باشند بلکه راه هایی مکمل هم برای رسیدن به حقیقت اند. عامری، در این رویکرد، و در رفتار و سلوک بالنسبه محافظه کارانه اش با خود اسلام، است که خویشتن را طرفدار کندی نشان می دهد.
شاید رساترین گواه و شاهد نظریات عامری درباره عقل و وحی مشهورترین اثر او الأعلام بمناقب الاسلام (بیان و عرضه مزایای اسلام) است. وی در این اثر، با مخاطب ساختن عامه مردم، پژوهش و تحقیق عقلی عقیده و عمل دینی را به نمایش می گذارد و بر پایه ادعای خود که قصد و غرض نهایی از معرفت عمل با فضیلت است، در مقایسه برنامه ریزی شده اسلام با دیگر ادیان می کوشد نشان دهد که چگونه اسلام در رسیدن به این هدف از رقبای خود موفق تر است. عامری، در فصول مقدماتی خود، فایده هم علوم غیر دینی، که به وسیله علوم چهارگانه (حساب و هندسه و موسیقی و هیئت) نمایش داده شده است، و هم علوم دینی، سنت، قانون (شریعت) و کلام (الهیات)، را مورد بازنگری قرار می دهد، و از ارزش هر یک از این دو گونه معرفت بر ضد حملات طرفداران و پیروان گونه دیگر دفاع می کند؛ وی، به علاوه، بر ارزش مساوی هر یک از علوم دینی اصرار می ورزد، و از مطالعه قانون (شریعت) علیه سنت گرایان محافظه کار، از مطالعه کلام (الهیات بر ضد فقهای محافظه کار، و از مطالعه سنت در مقابل فقها و متکلمین عقل گرا حمایت می کند. او بعضی فلاسفه، اهل تصنع و تکلف کاذب، و «باطنیان» (که منظور او برخی حلقه ها و انجمن های اسماعیلی است) را که ادعا می کنند کسی که به قدر کافی روشن شده باشد می تواند از رعایت و انجام تکالیف دینی صرف نظر کند، به ویژه مورد انتقاد قرار می دهد.
به طور کلی، عامری به برتری و تفوق دین بر علوم غیر دینی معتقد است، در حالی که عقل می تواند به ارزش و اعتبار معرفت وحیانی گواهی دهد، پیامبران فوق حکما هستند. او سپس چند فصل ویژه این کتاب را وقف نشان دادن برتری و توفق اسلام نسبت مسیحیت، یهودیت، کیش مجوس و مانویت در خصوص عقاید، شعائر و مراسم عبادات، سازمان سیاسی، ساختار اجتماعی و تلاش عقلانی می کند؛ و در یک ضمیمه، از اسلام در مقابل حملات راجع به تصویب ضمنی تجاوز و شدت عمل، فرقه گرایی و تعصب گروهی، ابهام کتاب مقدس آن و ادعای دشوار و مشکوک آن که در کتاب مقدس یهودی و مسیحی از پیش نشان و بشارت آن داده شده است، دفاع می کند.
فلسفه اسلامی مکاتب ابوالحسن عامری نیشابوری زندگینامه اندیشه دین فلسفه جهان بینی