جستجو

رابطه عقل و ایمان از دیدگاه فلسفه دین

عقل

یکی از مهمترین مسائل در فلسفه دین، رابطه ایمان با عقل است. در این مساله، پرسش های مهمی مطرح است:
آیا اعتقاد دینی عقلانی است یا این که اساسا ایمان، فعالیت ضد عقلانی یا دست کم غیر عقلانی است؟ اگر به فرض ما نمی توانیم ادعاهای اعتقاد دینی را با عقل اثبات کنیم، آیا پذیرش آن ها معقول است، برای مثال، اگر نتوانیم هیچ دلیل عقلانی بر وجود خدا اقامه کنیم، آیا با وجود این، باور وجود خدا معقول است؟ در جهان مسیحیت در بحث رابطه ایمان با عقل، دو دیدگاه متضاد و مخالف وجود دارد.

عقل گرایی
نخستین دیدگاه بر آن است که ایمان یا به تعبیری باورهای ایمانی با عقل سازگار است، برای مثال ایمان به خدا با عقل هماهنگی دارد که به آن عقل گرایی می گویند. در جهان غرب، بسیاری از متفکران، متکلمان و فیلسوفان از جمله توماس آکوئیناس (1224- 1274)، فیلسوفان حوزه کارتزین، جان لاک (1632-1704)، ایمانوئل کانت (1724-1804)، کلیفورد (1845-1879)، ریچارد سویین برن (1934) برآنند که ایمان و عقل با هم سازگاری دارند؛ البته آن ها در حیطه این هماهنگی با هم اختلاف دارند. بعضی برآنند که باید به اصول اساسی مسیحیت ایمان آورد؛ ولی بقیه آموزه های دینی با دین هماهنگی دارد. بعضی دیگر بر آنند که تمام آموزه های دینی با عقل هماهنگی دارد.

توماس آکوئیناس
توماس آکوئیناس، یکی از بزرگترین متکلمان و فیلسوفان مسیحی به شمار می رود که بر آن است عقل با دین و ایمان، هماهنگی تقریبا کاملی دارد. برای انسان قرن سیزدهمی در اروپای غربی، یکی از معانی فیلسوف، بی دین بود؛ یعنی فیلسوف کسی بود که چون قبل از عیسی (ع) متولد شده، نمی توانسته از حقیقت مسیحی، اطلاع داشته باشد وضعیت افلاطون و ارسطو نیز چنین بود؛ بنابراین، ارسطو، بی دین، به شمار می آمد؛ البته استثنائاتی هم وجود داشت؛ از این رو، هنگامی که متکلمی، در آن زمان کلمه فیلسوف را بر زبان جاری می کرد به طور معمول شخصی غیر مسیحی را مد نظر داشت که خود را وقف مطالعه در زمینه فلسفه کرده است. همچنین به ذهن آن ها نمی رسید که یک نفر در عین حال که فلیسوف است، قدیس هم باشد؛ اما آکوئیناس، آرا و افکار فلسفی ارسطو را با مسیحیت هماهنگ دانست و به تعبیری ارسطو را غسل تعمید داد. او هرگز تصور نمی کرد که کسی بتواند تعارضی میان اهداف تحقیقات فلسفی و اهداف تحقیقات کلامی بیابد. به گمان وی، هدف نهایی آن ها یک چیز است. اگر شناخت خدا، بالاترین قله ای است که تحقیق انسانی می تواند به آن برسد، توافق اساسی میان آموزه های معلم حقیقت مسیحی و تعالیم فیلسوف وجود دارد. در سطح شناخت طبیعی، فیلسوف نیز یک متکلم است.

ایمانوئل کانت
ایمانوئل کانت، یکی دیگر از فیلسوفان بزرگ مغرب زمین است که برخی از متفکران او را در زمره کسانی قرار داده اند که اعتقاد به هماهنگی کامل عقل و دین دارند. کانت با تقسیم عقل به نظری و عملی، بر آن است که در حوزه عقل نظری، با توجه به این که عقل نظری، دارای مقولات و مفاهیمی است که فقط در حوزه تجربه کارایی دارند، از اثبات و نفی امور ماورای طبیعی، به کلی ناتوان است؛ بنابراین، کانت در حوزه عقل نظری، لاادری است. او بر آن است که آدمی از اثبات و نفی وجود و صفات خدا و نفس و هر امر غیر تجربی ناتوان است. انسان نه می تواند بر وجود و نه بر عدم آن ها مطلبی اقامه کند؛ زیرا وجود و عدم از جمله مقولات فاهمه است که فقط در حوزه تجربه کارآیی دارند. اگر عقل نظری مفاهیم خود را نظیر وجود و عدم بر امور غیر تجربی اطلاق کند، گرفتار مغالطه می شود؛ اما در حوزه عقل عملی بر آن است عقل عملی، توانایی آن را دارد که وجود خدا و نفس و جاودانگی آن را اثبات کند و همچنین در حوزه دین کتابی به نام دین در محدوده عقل تنها نگاشته است. وی در این کتاب بر آن است که هماهنگی کامل بین عقل عملی و دین وجود دارد.

ایمان گرایی

دومین دیدگاه بر آن است که ایمان یا به تعبیری باورهای ایمانی با عقل ناسازگار است که به آن ایمان گرایی می گویند. ایمان گرایی، موضعی است که اعتقاد دارد: عقل عینی، برای باور دینی نامناسب است و به تعبیری، آن دیدگاه، نظام های اعتقادی دینی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمی داند. ایمان برای توجیه خود به عقل نیازی ندارد و تلاش برای اعمال و کاربرد مقولات عقلی برای دین، به طور کامل بیهوده است. ایمان، توجیه و معیار خاص خود را در باب ارزیابی درونی می آفریند. دو قرائت از ایمان گرایی وجود دارد.
1. مضحک به نظر می رسد هنگامی که دین با معیارهای عقل داوری شود؛ یعنی دین و ایمان، ضد عقل است.
2. دین، فعالیتی است که در آن، عقل به حق ناکارآمد و نامعتبر است. ایمان ضد عقل نیست؛ بلکه فراتر از عقل است. متکلم قرن سوم ترتولیان می گوید: «آتن را با اورشلیم چه کار؟» (مقصود او از آتن، فلسفه یونان بود و از اورشلیم کلیسای مسیحی) جواب مقدور، این است که هیچ، ایمان و فلسفه هیچ ربطی به هم ندارند، آن دو کاملا ضد یکدیگرند. گویا که او بر آن است که ایمان دینی، هم ضد و هم ماورای عقل آدمی است. احتمالا قدیس پولس در Corinthians همین نظر را دارد؛ اما بسیاری از ایمان گراها، نظیر کالون، مدافع موضع دوم هستند. شاید بتوان پاسکال (1623-1662) را نیز جزو مدافعان قرائت دوم از ایمان گرایی دانست؛ زیرا می گوید: «دل ادله خاص خود را دارد که عقل، آن ها را نمی شناسد و همچنین بعضی از افراد ممکن است، قوای استدلال گر را تعطیل کنند تا بتوانند ایمان بیاورند.»

کی یر کگارد
گویا فیلسوف دانمارکی سورن کی یر کگارد، پدر اگزیستانسیالیسم با هر دو قرائت ایمان گرایی موافق است. به نظر او، ایمان و نه عقل، بزرگترین فضیلتی است که آدمی می تواند به آن برسد. ایمان برای عمیق ترین ارضای خواسته انسان، ضرورت دارد. اگر کانت عقلی گرا از شعار «دین در محدوده عقل تنها» حمایت کرد، کی یر کگارد از شعار «عقل در محدوده دین تنها» حمایت می کند. او بی پروا ادعا دارد که ایمان از عقل بالاتر و برتر است. در تکامل انسان، فقط ایمان، سعادت جاودانه را به ارمغان می آورد. کی یر کگارد گمان می کرد در زندگی روزمره به ندرت اتفاق می افتد که عقل راهنمای اساسی ما باشد. به تعبیر هیوم، شاید بتوان این عقیده را به کی یر کگارد نسبت داد که عقل تابع و بنده ایمان است و باید باشد؛ زیرا ما همگی، ابتدا به چیزی ایمان اساسی داریم؛ سپس عقل برای عقلی کردن شهودها و تعهدات به کار می افتد. به نظر کی یر کگارد، معرفت در باب مسائل مابعدالطبیعی به واقع مطلوب نیست؛ بلکه حتی از تلاش نوع انسان که برای کامل ترین تحول و تکامل او اساسی است، جلوگیری می کند. به نظر او، ایمان، بالاترین فضیلت است؛ زیرا ایمان به نحو عینی، بی یقینی است.
رشد شخصی در خود و نفس به تردید، خطر، جرأت ورزیدن در ژرفای آب در عمقی ژرف تر از هفتاد هزار فاتوم بستگی دارد. ایمان، وفاداری عاشقی به معشوق به شمار می رود که همه ادله ضد معشوق است. ایمان، عمیق ترین اشتیاق و امید نفس است که بخش عقلانی ما نمی تواند به عمق آن پی ببرد. حتی اگر ما برای خداگرایی یا مسیحیت برهان مستقیم داشته باشیم، آن را نمی خواهیم؛ زیرا قطعیت عینی، جرأت و جسارت را از سالک دینی می گیرد و آن را به مجموعه ای از قطعیات ریاضی ملال آور تنزل می دهد. مطابق نظر کی یر کگارد، ایمان دینی اصیل هنگامی ظاهر می شود که عقل به پایان خود برسد. در آن هنگام فرد می بیند که بدون خدا، هیچ هدفی برای زندگی وجود ندارد. در این شیوه، خدا، اصل موضوع می شود؛ اما نه به شیوه بیهوده ای که از این واژه به طور عام فهمیده می شود. در آن شیوه، فرد با خدا ارتباط می یابد و آن هنگامی است که تعارض دیالیکتیکی سبب می شود شور و اشتیاق به نقطه نومیدی برسد و کمک می کند او خدا را با یأس و نومیدی بپذیرد. در آن صورت بعید است که اصل موضوع، امر گزافی باشد؛ بلکه دقیقا ضرورت زندگی است.

ایمان گرایی ویتگنشتاین
لودویگ ویتگنشتاین (1889- 1951) یکی از فیلسوفان بزرگ قرن بیستم در مغرب زمین است. او در کتاب گفتارهایی در باب اعتقاد دینی استدلال می کند که امری منحصر به فرد و خاص در همان چارچوب زبانی معتقدان وجود دارد؛ آن گونه که مفاهیمی که آنان به کار می گیرند، نمی تواند به درستی به وسیله بیگانگان و افرادی که خارج از چارچوب زندگی می کنند، مورد فهم واقع شود. آدمی باید در شکلی از زندگی (form of life) مشارکت داشته باشد تا شیوه کارکرد مفاهیم متنوع در آن بازی زبانی را بفهمد. ویتگنشتاین پدر اهارا (O'Hara) را مورد تمسخر قرار می دهد که می گوید: «یک شیوه منصفانه و بی طرفانه برای ارزیابی ارزش حقیقی اظهارات دینی وجود دارد.» ویتگنشتاین چنین نگرشی را مضحک و بی معنا می داند. به طور خلاصه، ویتگنشتاین، بر آن است که برای فهم مفاهیم دینی، باید وارد بازی زبانی دینی شویم؛ یعنی در اعمال و مناسک آن دین نوعی مشارکت یابیم و این بازی زبانی بردلیل مبتنی نیست؛ یعنی آن را می پذیریم و با آن زندگی می کنیم و به این معنا دین، بی دلیل است؛ بنابراین، پذیرش اصل چارچوب دینی، یا ورود به آن بازی زبانی بدون توجیه عقلی است.
مفسر و مدافع ایمان گرایی ویتگنشتاین، نورمن مالکولم، معتقد است که باور و اعتقاد دینی، به هیچ وجه فرضیه نیست؛ زیرا نه می تواند و نه باید، به لحاظ عقلانی توجیه شود. اصولا باور دینی، همانند باورهای بی مبنای دیگر باور بی مبنایی است که دیگر به پشتوانه و تکیه گاه نیاز ندارد؛ مانند اعتقاد به اصل یکنواختی طبیعت و آگاهی ما از مقاصد و نیات خودمان. باورهای دینی مانند مفروضات بنیادی دیگر از باورهای دیگر اخذ نشده اند؛ بلکه خود پشتوانه و تکیه گاه باورهای دیگر هستند. آن ها چارچوب تحقیق ما را شکل می دهند که بر اساس آن ها، همان روند توجیه مبتنی است؛ از این رو پرسش از توجیه دعاوی دینی یا انکار آن ها از منظری خارج از چارچوب دینی، بی معنا است. علم و دین، دو بازی زبانی گوناگون هستند که هیچ کدام آن ها نیازمند توجیه نیست.

ایمان گرایی الوین پلانتینگا
الوین پلانتینگا (1932) یکی از متفکران معاصر مغرب زمین است. او یکی از بنیانگذاران نوع خاصی از معرفت شناسی اصلاح شده (reformed epistemology) است. فیلسوفان قائل به معرفت شناسی اصلاح شده در پی آنند نشان دهند که تجربه های دینی، بنیانی استوار برای باورهای دینی فراهم می آورند و آن ها را معقول و موجه می سازند. آنان معتقدند که حتی اگر ما هیچ دلیل منطقی و مستدل بر اعتقادات دینی نداشته باشیم، باز آن ها معقول و موجه هستند؛ برای مثال، او معتقد است که وجود خدا یکی از اعتقادات پایه است و برای هر اعتقاد پایه ای از جمله خدا، لازم نیست برهان اقامه شود.الوین پلانتینگا بر آن است که در گذشته اگر کسی می خواست به وجود خدا اعتقاد یابد، باید به براهین عقلانی اثبات وجود خدا متوسل می شد؛ ولی اکنون او می گوید: «می توان این بینه گرایی را در مورد خدا انکار کرد و با وجود این، به خدا اعتقاد داشت و این اعتقاد هم به طور کامل عقلانی و به جا باشد؛ حتی اگر هیچ برهانی برای آن نداشته باشیم؛ همان طور که شما می توانید به نحو کاملا عقلانی وجود افراد دیگر یا وجود میز و صندلی در مقابل خود را باور داشته باشید، بدون این که برهان و استدلال قاطعی برای آن در اختیارتان باشد؛ البته این بدین معنا نیست که استدلال، کارگر و مؤثر نیست. ممکن است براهین خیلی قوی هم در مورد آن ها داشته باشیم؛ ولی به آن ها نیازی نیست؛ بنابراین مقصود این نیست که نمی توان وجود خدا را اثبات کرد؛ بلکه منظور آن است که به استدلال و برهان نیازی نیست.»
الوین پلانتینگا می گوید: «من شخصا معتقدم که براهین اقامه شده برای اثبات وجود خدا، دارای ارزش و قوت هستند؛ ولی بر خلاف براهین ریاضی به حد برهان و اثبات الزام آور نمی رسند. به هر حال، پایه بودن اعتقاد خدا به این معنا است که بدون ابتنا بر قضایای دیگر پذیرفته شده باشد؛ البته غیر عقلانی نیز نباشد.» وی درباره این سئوال که ممکن است پیروان ادیان گوناگون ادعا کنند که عقیده آنان در باب خدا اعتقاد پایه است حال آن که آن ها با هم ناسازگارند، چگونه می توان این مساله را توجیه کرد؟ پاسخ می دهد: «به گمان من باورهای پایه مختلف می توانند عقلانی باشند؛ ولی همه آن ها درست نیستند؛ البته امر مشترکی درباره خدا نظیر خالقیت و خیر محض بودن خدا میان ادیان مثل اسلام و مسیحیت و یهودیت وجود دارد؛ ولی اختلافات به باورهای بعدی مربوط می شود که به گونه دیگر تحصیل می شوند. ما باورهای بعدی را از طریق وحی و کشف به دست می آوریم؛ به طور مثال اگر مسیحیت به تثلیث اعتقاد دارد، دلیلش این است که خدا خود را این گونه در کتاب مقدس معرفی کرده است و همین طور مسلمانان و یهودیان، عقیده خاص خود را دارند.» بنابراین به نظر او برای اعتقاد مسیحیت دو منبع وجود دارد: یکی گرایش فطری برای اعتقاد به خدا و برخی صفات او، و دیگری وحی. اختلافات ادیان توحیدی به منبع وحی بر می گردد.

دیدگاه قرآن و روایات در باب رابطه عقل و ایمان

اسلام در باب رابطه عقل و دین بر آن است که عقل و دین دو موهبت الاهی است که خداوند به بشر ارزانی داشته است آدمی با عقل و دین می تواند به سعادت جاودانه برسد. عقل، دین را و دین، عقل را تأیید می کند؛ برای نمونه به برخی از آیات و روایات در باب عقل اشاره می کنیم.
قرآن مجید اصولا نزول قرآن را برای تعقل می داند: «انا انزلناه عربیا لعلکم تعقلون؛ همانا ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم؛ شاید تعقل کنند.» (یوسف/ 2) همچنین در آیه ای دیگر می فرماید: بدترین جانواران کسانی هستند که تعقل نمی ورزند. «ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لا یعقلون؛ بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کر و لالند و اصلا تعقل نمی کنند.» (انفال/ 22) در آیه ای دیگر می فرماید: اگر مردم سخن انبیای الاهی را می شنیدند یا تعقل می ورزیدند، هرگز گرفتار دوزخ نمی شدند. «قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر؛ آن گاه گویند که اگر ما سخن انبیا را شنیده بودیم یا به دستور عقل رفتار می کردیم، امروز از دوزخیان نبودیم.» (ملک/ 10)
در آیه دیگر، افرادی را که بدون تعقل از پدران خود پیروی می کردند، نکوهش می کند. «و إذا قیل لهم أتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا او لوکان آبائهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون؛ و چون به آنها گفته شود: از چیزى که خدا نازل کرده پیروى کنید، مى گویند: [نه] بلکه از آنچه پدران خویش را بر آن یافته ایم پیروى مى کنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى فهمیدند و هدایت نیافته بودند [باز پیروى مى کنند]؟» (بقره/ 170)
امام کاظم به هشام می فرماید: «یا هشام، إن لله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه علیهم السلام و اما الباطنه فالعقول؛ خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و ظاهری و حجت باطنی. حجت آشکار، رسولان و انبیا و امامان هستند و اما حجت باطنی، عقول مردمند.» (کلینی، اصول کافی ج 1، ص 16) رسول خدا نیز در روایتی می فرماید: «اول ما خلق الله العقل؛ عقل نخستین آفریده خداوند است.» امام صادق (ع) می فرماید: «العقل دلیل المؤمن؛ عقل راهنمای مؤمن است.» (کلینی، اصول کافی ج 1، ص25) همچنین در روایتی دیگر می فرماید: «هرکس عاقل است، دین دارد و کسی که دین دارد به بهشت می رود.»
از این آیات و روایات به خوبی بر می آید که در اسلام اهمیت بسیاری به مسأله عقلانیت داده شده است. همچنین گزینش و پیروی از دین نیز به وسیله عقل صورت می گیرد. با عقل و استدلال عقلانی است که آدمی پیروی از دین را سعادت بخش می داند به نظر نمی رسد که هیچ فرقه اسلامی عقلانیت را به کلی انکار کرده باشد. اختلاف فقط در قلمرو و حیطه کارکرد عقل است؛ بنابراین، متدینان از هر مسلک و مرامی به درجات گوناگون از عقل بهره می برند منتها بعضی از آن ها بیشتر و بعضی کمتر.

آراء برخی از مکتب های فکری در جهان اسلام

رویکرد اهل حدیث به دین
با این که بحث و چون و چرا و استدلال عقلی را در مسائل ایمانی حرام می شمرند، با عقل خود به دین مراجعه کرده اند؛ یعنی عقل آن ها از میان راه های گوناگون نیل به سعادت، پیروی از دین و دستورهای انبیای الاهی را به بقیه راه ها ترجیح داده است و همچنین دین اسلام را در مقایسه با ادیان دیگر، بر تر و کامل تر می دانستند. اکثر آن ها براهین عقلی اثبات وجود خدا را به درجات مختلف قبول دارند؛ ولی هنگامی که وارد حریم دین می شوند، به کارگیری عقل را در کشف احکام و معارف الاهی انکار می کنند؛ البته پیروان اهل حدیث برخلاف عقیده خود، به ظاهر قرآن هم پایبند نیستند؛ زیرا میان آنان گرایش های تجسیمی و تشبیهی درباره خدا، فراوان است؛ حال آن که قرآن در آیه ای مثلیث خدا را با هر شیء به طور کلی انکار می کند: «لیس کمثله شی؛ خدا به هیچ چیزی همانند نیست.» (شوری/ 11) و همچنین آنان هرگونه سؤال و تامل در آیات الاهی را بدعت می دانند؛ در حالی که قرآن، مردم را به تأمل و تفکر می خواند.

فرقه معتزله
در جهان اسلام، فرقه معتزله به عقل گرایی افراطی معروف هستند و روش آنان در حقیقت به کار بردن نوعی منطق و استدلال در فهم و درک اصول دین بود. بدیهی است که در چنین روشی نخستین شرط اعتقاد، حجیت و حرمت دادن به استدلال عقلی است.آنان در حجیت عقل تا آن جا پیش رفتند که عقل را بروحی ترجیح می دادند و به سهولت به تأویل آیات می پرداختند.

طرفداران مسلک اشعری
طرفداران مسلک اشعری با این که می کوشیدند دست کم در روش بین نقل گرایی افراطی اهل حدیث که هرگونه به کارگیری عقل را در فهم و تبیبن عقاید دینی و دفاع عقلانی از آن ها بدعت انگاشته، محکوم می کردند و عقل گرایی افراطی معتزله که عقل را بر وحی ترجیح داده، آن را یگانه ملاک حقیقت و واقعیت قرار می دادند و از این رو آهسته آهسته به صورت بدعت گذار در آمده بودند، موضعی میان و معتدل آغاز کنند؛ ولی سرانجام به جمود گرایی کشیده شدند.

مکتب تشیع
مکتب تشیع در عین حال که حجیت استدلال عقلی را باور دارد، به وحی نیز ارزش می دهد و بر اثر اعتقاد به تعامل این دو منبع به حقایق گرانبهایی نائل شده است. استاد شهید مطهری در باب تفکر شیعی می گوید: «مورخان اهل تسنن اعتراف دارند که عقل شیعی از قدیم الایام عقل فلسفی بوده است؛ یعنی طرز تفکر شیعی از قدیم استدلالی و تعقلی بوده است. تعقل و تفکر شیعی نه تنها با تفکر حنبلی که از اساس منکر به کار بردن استدلال در عقاید مذهبی بود و یا تفکر اشعری که اصالت را از عقل می گرفت و آن را تابع ظواهر الفاظ می کرد مخالف و مغایر است، با تفکر معتزلی نیز با همه عقل گرایی آن مخالف است؛ زیرا تفکر معتزلی هر چند عقلی است، ولی جدلی است، نه برهانی؛ به همین جهت است که اکثریت قریب به اتفاق فلاسفه اسلامی شیعه بوده اند. طرفداران مکتب تشیع بر آنند که هم در رجوع به دین و هم در کشف احکام دینی نیازمند عقل هستیم، و احکام دینی یا به طور مستقیم یا به طور غیر مستقیم بر عقل مبتنی است.
همچنین عقل حجت الاهی در نهاد آدمی است و احکام الهی به دو طریق در دسترس آدمی قرار داده شده است: یکی از طریق وحی و متون مقدس و دیگری از طریق عقل؛ بنابراین همان طور که احکام صریح در متون مقدس دارای حجیت و اعتبارند، احکام بدیهی عقلی (اعم از نظری و عملی ) نیز اعتبار دارند؛ به همین دلیل، عقل یکی از منابع احکام دین، لحاظ شده است؛ از این رو در اسلام هیچ گاه تعارض بین عقل و دین وجود ندارد؛ بلکه اگر تعارض هم هست، بین احکام عقلی و احکام نقلی است که آن هم با روش و شیوه خاص حل می شود؛ یعنی همان گونه که دو خبر متعارض را بر اساس ترجیحات باب تعارض حل می کنیم، همین طور هم تعارض حکم عقلی با حکم نقلی را مرتفع می سازیم؛ نتیجه آن که در حوزه اسلام، به عقل هم در جهت رجوع به دین و هم در مورد کشف احکام دینی، اهمیت بسیاری داده شده است و اصول دین اسلامی را می توان از طریق استدلال عقلانی مبرهن کرد. و همچنین احکام جزئی هم یا هماهنگ با عقل و یا مبتنی بر عقل هستند؛ یعنی چون از طریق استدلال عقلی، حجیت قول معصوم (ع) به اثبات رسیده است، اگر سخنی و حکمی از معصوم صادر شد که عقل مستقیم توانایی درک آن را نداشت، چون با پشتوانه و تکیه گاه آن حکم عقلی است، قابل پذیرش است.
در جهان مسیحیت، چون اصول اساسی مسیحیت رازوار و غیر عقلانی است و نمی توان از طریق عقل، آن ها را مستدل کرد، بسیاری از متفکران چاره ای جز آن ندیدند که بگویند ایمان بیاورید تا بفهمیم نه این که ابتدا بفهمید و سپس ایمان بیاورید. به نظر می رسد که دلیل عمده ایمان گرایی در مسیحیت همین رازوار بودن و غیر عقلانی بودن اصول مسیحیت باشد و حتی عقل گرایان مسیحی از فهم عقلانی اصول اساسی مسیحیت از جمله تثلیث و... در مانده اند و در این موارد چاره ای جز ایمان گرایی نیافته اند؛ بنابراین ایمان گرایی در حوزه مسیحیت در اسلام وجود ندارد، و آن هم به جهت اهتمام اسلام به تعقل و خردورزی است.»

منابع

  • نينيان اسمارت- تجربه ديني بشر- ترجمه محمد محمد رضايي و ابوالفضل محمودي- تهران- انتشارات سمت- 1382 ش
  • مايكل پترسون- عقل و اعتقاد ديني- تهران- طرح نو- 1376 ش
  • اتين ژيلسون- مباني فلسفه مسيحيت- ترجمه محمد محمد رضايي و سيد محمود موسوي- قم- بوستان كتاب- 1375ش
  • محمدباقر صدر- قواعد كلي استنباط- ترجمه و شرح رضا اسلامي- قم- بوستان كتاب- 1378ش
  • محمد محمد رضايي- تبيين و نقد فلسفه اخلاق كانت- قم- بوستان كتاب- 1379ش
  • مرتضی مطهري- آشنايي با علوم اسلامي- تهران- قم- انتشارات صدرا- 1379ش

کلید واژه ها

فلسفه دین عقل ایمان مذهبی فلاسفه غرب باورها قرآن جهان بینی

مطالب مرتبط

رابطه‏ ایمان و علم از منظر دانشمندان غربی رابطه عقل و دین روشهاى مقابله با تعارض علم و دین دیدگاههای مختلف در مورد رابطه علم و دین دیدگاههای مختلف در مورد رابطه دین و اخلاق راه دل یا راه فطرت تفاوت بین انسان مادی با انسان الهی در نگاه به هستی

اطلاعات بیشتر

رابطه دین و فلسفه در تاریخ فلسفه غرب تاریخچه تفکیک خرد از دین در دنیای اسلام جایگاه عقل در دین در فلسفه اسلامی رابطه دین و فلسفه از دیدگاه ابن رشد

ابزار ها