بر خلاف آنچه بعضی خیال می کنند که هر چه تمدن پیش برود نیاز به دین کمتر می شود، عکس قضیه است، هر چه تمدن جلوتر می رود به دلیل آنکه آن چیزهایی که افراد را به حکم یک روح خانوادگی، روح قبیله ای، روح قومی و امثال اینها پیوند می داد ضعیف می شود بشر به سوی فردیت می رود یعنی پیوند طبیعی و عاطفی او با افراد دیگر کاهش پیدا می کند، و این یک امر محسوسی است. این است که می گویند بشر به یک ایمان و به یک آرمان و به یک فلسفه آرمان ساز نیازمند است و همین جاست که به اصطلاح امروز نقش عظیم دین روشن می شود. و نیاز امروز افراد بشر به چیزی که حکم یک روح را داشته باشد که افراد را به یکدیگر پیوند بدهد و حب و دوستی و علاقه به سرنوشت یکدیگر و وحدت (در بین آنها ایجاد کند) معلوم می گردد. آن پیوندی که مربوط به دوران قبیله ای بود گسسته شد ولی بشر امروز پیوند جدیدی می طلبد. به همین دلیل نیازی که در گذشته افراد بشر به دین داشته اند، امروز آن نیاز را به مرتبه اشد و اعلی دارند. انسان نمی تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان، زندگی سالم داشته باشد و یا کاری مفید و ثمربخش برای بشریت و تمدن بشری انجام دهد. انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان، یا به صورت موجودی غرق در خودخواهی در می آید که هیچوقت از لاک منافع فردی خارج نمی شود، و یا به صورت موجودی مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگی در مسائل اخلاقی و اجتماعی نمی داند.
انسان دائما با مسائل اخلاقی و اجتماعی برخورد می نماید و ناچار باید عکس العمل خاصی در برابر اینگونه مسائل نشان بدهد، انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانی پیوسته باشد تکلیفش روشن است، و اما اگر مکتب و آئینی تکلیفش را روشن نکرده باشد همواره مردد به سر می برد، گاهی به این سو کشیده شود و گاهی به آن سو، موجودی می گردد ناهماهنگ. آری، در اصل ضرورت پیوستن به یک مکتب و یک ایده تردیدی نیست. دین و جامعه بشرى در حقیقت ناگسستنى هستند هیچ جامعه اى نمى تواند بدون مذهب و ایمان به خدا و رستاخیز زندگى صحیحى داشته باشد. قوانین بشرى، علاوه بر اینکه غالبا مایه اختلاف و پراکندگى ملتهاست، چون ضامن اجرائى از درون، یعنى ایمان به خدا، سرچشمه نمى گیرد، تنها یک مسئولیت برون ذاتى ایجاد مى کند و نمى تواند بطور کامل به اختلافات و تضادها پایان دهد، آزمایشهاى انسانى در این چند قرن اخیر این حقیقت را به خوبى ثابت کرده است و دنیاى به اصطلاح متمدن اما فاقد ایمان، مرتکب فجایع و گناهانى مى شود که هیچ گاه در جامعه عقب افتاده دیده نشده است. ضمنا منطق اسلام در عدم جدایى دین از سیاست، یعنى تدبیر جامعه اسلامى نیز روشن مى شود. آغاز پیدایش دین و مذهب به معنى واقعى کلمه، همان زمان پیدایش جامعه انسانى به معنى حقیقى بوده است، بنابراین جاى تعجب نیست که نخستین پیامبر اولواالعزم و صاحب کتاب و قانون و شریعت، حضرت نوح (ع) بوده است نه حضرت آدم. آیینهاى الهى اهداف زیادى را، از جمله تهذیب نفوس انسانى و رسانیدن او به مقام قرب الهى، تعقیب مى کند، ولى مسلما یکى از مهمترین اهداف، رفع اختلافات بوده است.
زیرا همیشه نژادها، قومیتها، و زبان و مناطق جغرافیائى عامل جدائى جوامع انسانى بوده، چیزى که مى تواند به عنوان یک حلقه اتصال همه فرزندان آدم را از هر نژاد و زبان و قومیت و منطقه جغرافیائى به هم پیوند دهد، آیینهاى الهى است، که تمام این مرزها را در هم مى شکند، و همه انسانها را زیر یک پرچم جمع مى کند که نمونه آن را در مراسم عبادى سیاسى حج مى توان مشاهده کرد. و اگر مى بینیم پاره اى از مذاهب، عامل اختلاف و درگیرى شده اند، به خاطر آمیخته شدن آنها با خرافات و تعصبهاى کورکورانه است، وگرنه مذاهب دست نخورده آسمانى، همه جا عامل وحدت به شمار مى آید. رکن اساسی در اجتماعات بشری اخلاق است و قانون. اجتماع قانون و اخلاق می خواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است. اینکه می گویند اخلاق بدون پایه دینی هم استحکامی خواهد داشت، هرگز باور نکنید، درست مثل اسکناس بدون پشتوانه است که اعتباری ندارد، مثل اعلامیه حقوق بشر است که فرنگیان منتشر کردند و می کنند و خودشان هم قبل از دیگران علیه آن قیام کرده و می کنند، چرا؟ چون متکی به ایمانی که از عمق وجدان بشر برخاسته باشد نیست. تمام مقدساتی که اجتماع بشر دارد: عدالت، مساوات، آزادی، انسانیت و همدردی، و همه.....، تا پای دین در میان نباشد حقیقت پیدا نمی کند.
آلکسیس کارل می گوید: مغزها خیلی پیشرفته اما افسوس که دلها هنوز ضعیف است، دل را فقط ایمان قوی می کند، تمام مفاسد بشریت از اینست که مغزها نیرومند شده و دلها ضعیف و ناتوان باقی مانده اند، آیا تمدن چه می کند، تمدن برای انسان ابزار می سازد، ابزارهای خوب، انصافا ابزارهای خوب اختراع می کند، اما آدمها را چطور؟ چه چیز می تواند آدم ها را عوض کند؟ چه چیز می تواند به آدمها هدف های مقدس و عالی بدهد؟ چه چیز است که می تواند ارزش های بشری را عوض کند! کاری کند که همدردی و صاحبدلی تا بدان حد ارزش داشته باشد که از صمیم قلب بگوید: انسانیت مساوی است با دین و ایمان، و اگر دین و ایمان نباشد، انسانیتی نیست. کاربرد مهم دین اینست که مایه سعادت آدمی می باشد دین در تمام افراد و در همه ازمنه بیش از هر چیز دیگری مؤثر است و تنها راه سعادت بشر می باشد و صلح و آرامش تنها در سایه دین به وجود می آید و دین است که باعث فداکاری افراد می شود. و تنها دین است که باعث پیشرفت نهضتها می گردد به همین خاطر و از این جهت پیشوایان نهضت های جهان و زمامداران مقتدر عالم برای پیشرفت خود همواره به دین و امور مذهبی متوسل گشته اند. دین برنامه زندگی اخلاقی و اجتماعی است، خواه مستند به وحی باشد یا نباشد. و دین باعث یک سری اعمال و مناسک و آداب ویژه میگردد که با عبادت و پرستش همراه است، خواه معبود، خدا یا خدایان و یا ارواح و یا برخی مظاهر طبیعی باشد. تنها ایمان مذهبی قادر است که انسان را به صورت یک مؤمن واقعی در آورد، هم خودخواهی و خودپرستی را تحت الشعاع ایمان و عقیده و مسلک قرار دهد، و هم نوعی تعبد و تسلیم در فرد ایجاد کند به طوری که انسان در کوچکترین مسئله ای که مکتب عرضه می دارد به خود تردید راه ندهد، و هم آن را به صورت یک شیء عزیز و محبوب و گرانبها در آورد در حدی که زندگی بدون آن برایش هیچ و پوچ و بی معنی باشد، و با نوعی غیرت و تعصب از آن حمایت کند. گرایشهای ایمانی مذهبی موجب آن است که انسان تلاشهائی علی رغم گرایشهای طبیعی فردی انجام دهد و احیانا هستی و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فدا سازد این در صورتی میسر است که ایده انسان جنبه تقدس پیدا کند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد. تنها نیروی مذهبی است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان جاری سازد.