صبر و استقامت در تهذیب (پاک کردن خود از بیمارى هاى روحى) یکى از برجسته ترین صفات است. هر کسى به حسب محبت فطرى که به خود دارد خواهان آن است که مهذب، یعنى پیراسته از صفات ناپسند و آراسته به صفات نیکو باشد، ولى در این فکر، استقامت ندارد؛ به این معنا که هیچ وقت این فکر را به مرحله عمل نمى آورد، یا اگر آن را به عمل نزدیک نمود، به کوچک ترین مانع که برخورد کند، از آن دست برداشته و به همان حالت اولیه یا دو قدم عقب تر برمى گردد. فقط اشخاص معدودى هستند که مى توانند زنجیرهاى موانع را بشکنند و خود را مهذب کنند.
هنگامی در یک سخن از قسم استفاده می شود، که نیاز به بیان اهمیت آن موضوع باشد. سوره والشمس با 11 قسم به مهمترین مظاهر آفرینش آغاز می شود. ترتیب این قسمها در این سوره، این معنی را القا می کند که نظام عظیم آفرینش، از خورشید و تابشش، و ماه و زمین و تحولات آن، و شب و روز، همه مقدمه اند برای تحقق نفس انسانی: «و نفس و ما سویها؛ قسم به جان آدمى و آن کس که آن را آفریده و منظم ساخته» (شمس/ 7) تعبیر تسویه در مورد نفس به این معنی اشاره دارد که خلقت آن، دفعی و آنی نیست، چنین نیست که نفس از اول به همین صورت آفریده شده باشد و تا آخر هم به حال اول بماند، بلکه آفرینش نفس در مرحله ای احتیاج به تسویه دارد؛ یعنی پس از اصل خلقت، نیازمند به تکمیل است. میوه درخت آفرینش، موجودی است که از همه موجودات عظیمتر است و خداوند آن را به دست خود آفریده و تربیت کرده است. بعد از همه این قسمها با این آب تاب می فرماید: «قد افلح من زکیها* و قد خاب من دسها؛ به تحقیق رستگار شد آنکه آنرا پاک کرد و رشد داد* و زیانکار شد آنکه آنرا آلوده ساخت» (شمس/ 10-9)، در اهمیت تزکیه نفس تعبیر از این رساتر نمی شود. اگر آدمیزادگان بخواهند با فکر و تدبیر اهمیت تزکیه نفس را بیان کنند هرگز به تعبیری به این رسایی دست نخواهند یافت. از این آیات استفاده می شود که ای انسان تو موجودی هستی بسیار باعظمت، مقصود از آفرینش کاینات تویی، تو گل سرسبد آفرینشی، تو میوه درخت خلقتی، تو اول باید خودت را بشناسی و سپس به اهمیت وجودت پی ببری. بدان! با این عظمت که تو داری و با آن حکمت که خدای متعال در وجود تو، به کار برده، در عین حال، کار با آفرینش و به وجود آمدن تو و حتی با تسویه نفس، به پایان نرسیده است. طبق آیات دیگر، که بیانگر کیفیت آفرینش انسان است، همه اینها راه تکوینی است که خدا برای همه آدمیان قرار داده، تا نوبت به روح انسان برسد.. و پس از آن دو مسیر در پیش روی انسان است: می تواند اوج بگیرد و از مایه هایی که خداوند در وجودش نهاده بهره ببرد تا اشرف مخلوقات شود و می تواند مایه ها و استعدادهای خویش را از بین ببرد. انتخاب به دست اوست.
ریشه تمام مشکلات و بدبختی های فرد و اجتماع به عدم تربیت و آراستگی افراد بر می گردد. در جامعه ای که افراد آن خود را تربیت کرده و بر بیماری های روحی خود فائق آمده اند، فضائل و نیکی ها حاکم است و در نتیجه کسی بر دیگران ظلم نمی کند، دشمنی نمی کندد، حسد نمی ورزد، بر دیگران تکبر نمی کند و همه برای بندگی و نزدیکی به خداوند تلاش می کنند.
تهذیب، بزرگ ترین قدم اصلاحى است؛ زیرا اصلاح فرد، مقدمه اصلاح جامعه خواهد بود؛ چون جامعه از افراد تشکیل مى شود، فرد که مهذب و پیراسته از هر عیب و نقصى شد، جامعه نیز مهذب مى گردد. افراد هر جامعه قبل از همه چیز باید بکوشند که خود را اصلاح و تهذیب کنند که هر کس باید بار خود را خود به دوش بکشد و به منزل برساند. هیچ کس نباید اصلاح خود را به گردن دیگرى بیاندازد، آن وقت جامعه اى آراسته و صالح پیدا خواهد شد، چون جامعه صالح آن است که پزشکش وظیفه خود را به خوبى انجام دهد، کشاورز و پیشه ورش درست کار باشند، اربابش ستم کار نباشد و با رعایا به عدالت رفتار کند، ماموران دولتش رشوه گیر نباشند و هم چنین سایر گروههاى آن هر یک در رشته خود خیانت نورزند. آن گاه است که تمام افراد جامعه، همه شیرین کام و خوش بخت خواهند بود و یک تن ناراضى و تلخ کام در آنان یافت نخواهد شد. گاهى اصلاح یک فرد موجب اصلاح جامعه مى شود، همان طورى که گاهى فساد فردى موجب فساد و بدبختى جامعه مى شود. حکومت افاضل که افلاطون آن را فرض کرده و اسلام پایه تشکیلات خود را بر آن قرار داده، آن است که پاک ترین و درست کارترین و بافضیلت ترین افراد هر جامعه زمامداران آن باشند؛ اگر زمامدار توانست خود را از حسد، تکبر و ریاکارى بشوید، مى تواند جامعه را نیز پاک و پاکیزه گرداند. تا روح فداکارى و از خودگذشتگى در او نباشد نخواهد توانست روح فداکارى و از خودگذشتگى را در دیگران ایجاد نماید.
قدم نخست
قدم نخست در اصلاح جامعه هاى فاسد کنونى آن است که هریک از افراد فهمیده و آگاه آن -یا لااقل زمامداران آن- بکوشند تا خود را مهذب و پاکیزه کنند، زیرا اگر زمامداران هر جامعه غیرمهذب باشند، آن جامعه را به نابودى خواهند کشانید. هنوز تاریخ، جنایات نرون امپراطور احمق و ستمکار روم را فراموش نکرده است، نرون در مدت زمامدارى خود از هیچ گونه ظلم و ستمى فروگذار نکرد و آن قدر بیداد کرد تا ملت روم را به خاک سیاه نشانید. شکست هاى بزرگى که نصیب ملل بزرگ عالم شده در اثر خیانت و شهوترانى زمامداران آن ها بوده است. گاه مى شود که خیانت زمامداران، سال ها پس از مرگ آن ها موجب بدبختى آن جامعه مى گردد، آن ها مى روند، ولى سالیان دراز، ملتى در آن آتشى که آنان روشن کرده اند مى سوزد. آرى آنان که پایه حکومت خود را بر ظلم و تعدى و خودخواهى نهاده اند پس از مرگ آن ها نیز حکومت بر همان پایه قرار دارد، بلکه فشار بیش تر و سنگین تر خواهد شد. خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا مى رود دیوار کج.
مدت ها باید بگذرد تا قدرت دیگرى یافت شود و آن بنا را از اساس ویران کند و اساس دیگرى برپا دارد و شاید همین اساس دوم نیز بر ظلم و تعدى نهاده شود، زیرا اگر دستگاه سابق، اخلاق اجتماعى را فاسد کرد و ایمان و پاکى و درستى، از قلب افراد رخت بربست، هر بنایى را که بنا کنند جز ستم و تعدى ثمرى نخواهد داد، مگر آنکه پایبند خانه را که ایمان و درستى است، محکم کنند. به عبارت دیگر: هریک از افراد بکوشد که خود را تهذیب نماید و بیمارى هاى روحى خود را درمان کند، زنگ هایى که بر قلب او نشسته بزداید. در این وقت است که هر بنایى را که بنا کنند و هر نهالى که بنشانند، آسایش و راحتى، عدالت و انصاف، عمران و آبادى، صحت و تندرستى، ترقى و تعالى و خوشى و خرمى، ثمر خواهد داد.
دشوارى تهذیب
استقامت در تهذیب و پایدارى در پیراستن دل از بیمارى هاى روحى، کارى بس دشوار است، مشکلى است که کم تر کسى قادر بر حل آن است مگر کسانى که داراى اراده اى قوى و عزمى ثابت و تصمیمى خلل ناپذیر باشند. زیرا از داخل، نفس انسانی که تربیت نشده است در مقابل اراده تهذیب مقاومت می کند و پیوسته انسان را به سوی شهوات و امیال دنیوی سوق می دهد و از خارج نیز شیطان که دشمن قسم خورده انسان است، پیوسته برای گمراهی و انحراف انسان تلاش می کند. ایندو دست به دست هم داده و در راه بندگی خداوند سنگ انداخته و با فریب های گوناگون، حق و حقیقت را بر انسان مخفی می کننند و باطل را در لباس حق می نمایانند. کسانى هستند که مى پندارند خود را پیراسته و پاکیزه کرده اند و دل را از هر آلودگى شسته اند، ولى چون نیک بنگرند خواهند دریافت که پندارشان از خودخواهى سرچشمه گرفته و از آن چه ادعاى گریختن مى کنند به همان دچارند.
فرض مى کنیم کسى را لخت و عریان در محوطه اى قرار دهیم که در آن جا چندین قسم حیوان درنده و گرسنه یافت شوند که از هر سو بر او بتازند و او بدون سلاح بخواهد دست به دفاع زند و خود را نجات دهد؛ چنین دفاعى بسیار سخت و ناگوار خواهد بود، بلکه جان به در بردن از چنین مهلکه اى دشوار به نظر مى رسد، پایدارى در برابر امراض روحى نیز، مانند آن بسیار سخت است، زیرا کسى که به بیمارى هاى روحى گرفتار است، درندگى و گزندگى، سرتاسر وجود او را فرا گرفته است. نخوت و تکبر و غرور شیر، طمع گرگ، حیله گرى و نفاق روباه، گزندگى مار و عقرب، هارى سگ، و دزدى شغال، به طورى عمیق بر او مستولى است که روح او جایگاه درندگان و گزندگان مى باشد. باید این درندگان خون خوار بلکه این دشمنان خطرناک داخلى را سرکوب کرده از درون خویش براند.
خودخواهى و خودپسندى در بعضى به اندازه اى نیرومند است که نمى گذارد به خیانت و پلیدى نفس خود آگاه شوند، زیرا این گونه افراد اغلب خود را طیب و طاهر و پاکیزه و مبراى از هر گونه عیب و نقصى مى دانند. خودخواهى در هر کس به گونه اى جلوه گر است، نقاب ها و ماسک هاى متعددى دارد، چه بسا در کسانى به صورت تهذیب و تزکیه جلوه مى کند و اینان دیگران را نیز به زبان یا قلم، دعوت به پاکى و درستى مى کنند، باید از چنین کسان آن چه مربوط به اصل تهذیب و پاکى است پذیرفت، ولى آن چه راجع به پاکى و تعریف و توصیف از خودشان باشد، به دور انداخت.
بیداری از خواب غفلت
قدم اول در استقامت در تهذیب، بیدارى از خواب نادانى و آگاه شدن بر عیوب خویشتن است. اگر این گونه بیدارى و آگاهى در کسى یافت شود همانا درهاى سعادت و نیک بختى بر او گشوده خواهد شد و رسیدن به مقام قدس ربوبى در انتظار اوست، ولى بسیار بعید است که کسى به خودى خود بر نقایص اخلاقى خویش آگاه شود، زیرا خودخواهى هر صفت زشتى را که انسان آراست خوب جلوه مى دهد و آن را از محاسن اخلاقى مى شمارد، چنان چه کم تر کسى است که خود را مقصر و گناهکار بداند؛ هر تقصیر و گناهى از او سرزند، آن را گناه و جرمى نمى شمارد، بلکه آن را فضیلت مى خواند. اگر خودپسندى اش کم تر باشد، گناه را تشخیص داده و به جرم اعتراف مى کند، ولى در مقابل، دفاع بسیار وسیعى از آن در مغز خویش ترتیب مى دهد و خود را قانع مى کند که حق داشته جرمى را مرتکب شود، گاهى آن دفاع را انتقام شخصى یا اجتماعى مى نامد، گاه دفاع از مظلوم نامگذارى مى کند. به هر حال، به هر یک از این نام هاى فریبنده، خود را دل خوش مى کند. دیل کارنگى مى گوید: «خطرناک ترین جنایت کاران، هنگام کیفر خود را بى تقصیر مى دانست و با خون خود نوشت: مردم من بى گناهم». اگر براى مجرمى، جرمش را ثابت کنید دلایلى مى آورد تا جرم خود را عدل جلوه دهد، یا آن که مى گوید: مجبور بودم و از ترس بدین کار مبادرت ورزیدم یا مى گوید: من در هنگام جنایت، مراعات رحم و انصاف را نمودم و اگر دیگرى بود این گونه مراعات انصاف نمى کرد در نتیجه، تقاضاى جایزه و تقدیر هم مى نماید، نظیر این سخنان را هرکس بارها در روز مى شنود، به طورى که عادى به نظر مى آید و شاید این دفاع ها در نظر بعضى از ساده لوحان، پسندیده آید.
حب نفس، مانع تهذیب
هر عاشقى معشوق خود را نمونه زیبایى و بى عیبى مى داند، همه زشتى هاى او را زیبایى مى پندارد و اگر به عیبى در معشوق آگاه شود مى گوید: آنان که نظر بدبینى دارند این را عیب مى پندارند وگرنه هیچ گونه عیبى در معشوق من راه نیافته است.
اگر بر دیده مجنون نشینى *** به جز از خوبى لیلى نبینى
محبوب ترین موجودات نزد هرکس خود اوست، چنانچه اگر انسان کسى را دوست بدارد، یا چیزى بخواهد، براى خود مى خواهد؛ پس همان طور که در معشوق خارجى خود نمى تواند عیبى را ببیند در معشوق داخلى که صدها مرتبه عشقش به او از معشوق خارجى قوى تر است، نقصى را نمى تواند ببیند. پس اگر در حقیقت بخواهد در این راه قدم بردارد و از عیب هاى پنهانى خود آگاه شود جز به درگاه خدا رفتن و در پیشگاه مقدسش تضرع و زارى نمودن، راه دیگرى ندارد تا از طرف آن ذات مقدس راهنمایى شود و توانایى به او عنایت شود تا بتواند حقیقتا چشم خود را باز کرده و عیب هاى نهانى خود را از صمیم قلب باور کند، سپس در مقام شمارش آن ها برآید و وسایلى براى دفاع آماده کند و این دشمنان داخلى را که صمیمانه ترین دوستان مى پنداشته است از ریشه برکند. بهترین وسایل و موثرترین درمان ها، تضرع و التماس به درگاه خداوند متعال و جلب نظر رافت و رحمت آن وجود مقدس است که نیروى عزم و صبر را تقویت کند، تا انسان بتواند بر این مشکلات چیره شود و باید هر قدمى که جلو مى رود به خدا بیش تر متوجه شود و از خودخواهى بیش تر دست کشد، وگرنه بالا رفتن زیاد خطر سرنگونى اش بسیار است، چه بسا کسانى که در این راه قدم نهادند ولى نتوانستند به آخر برسانند، همان که چند پله از نردبان ترقى بالا رفتند ناگهان سرنگون شدند، زیرا هنوز از خودخواهى دست نکشیده بودند، ولى در برابر کسانى دست از غیرخدا شستند و به جایى رسیدند که فکر بشر هنوز اقتضاى درک آن مقام را ندارد. آرى، باید از همه چیز دست شست و غیرخدا را به دور ریخت تا به مقصد رسید، همه کس توانایى چشم پوشیدن از همه چیز را ندارد و نقطه ضعفى، در پایدارى و استقامت دارد، یکى نمى تواند از مال صرف نظر کند، یکى در برابر تمایلات جنسى خود ناتوان است، سومى از فرزندان خود نمى تواند دست بکشد، دیگرى جان خود را خیلى دوست مى دارد، یکى دست از آسایش خود نمى تواند بکشد، ولى اگر کسى بتواند از همه این ها حتى از عنوان و خوش نامى یا به عبارت دیگر: جاه طلبى چشم بپوشد، خوش بختى و سعادت در انتظار اوست.
در راه تهذیب نفس و از بین بردن بیماری های اخلاقی نباید از مقابله با دسیسه های شیطان و نفس اماره مایوس شد. بلکه باید بر مخالفت این وسوسه ها و انجام فرامین الهی مداومت داشت زیرا هر بار که انسان با امیال و غرائض شهوانی و غیرشرعی مخالفت کند، اراده و توان او برای مقابله با آنها قوی تر شده و انجام این کار برای وی ساده تر می شود. درست مانند وزنه برداری که هرچه بیشتر برای برداشتن وزنه ها تلاش و تمرین می کند، نیروی او افزایش می یابد. البته آگاهی از وسوسه ها و کمین گاههای شیطان و راههای مقابله با آن و راههای از بین بردن امراض روحی لازمه قدن نهادن در این مسیر است.
یکى از علل عقب ماندگی مسلمانان، انحطاط اخلاقى است (پاکیزه نبودن از امراض روحى) نفاق، تکبر، عجب، خودخواهى، تظاهر، عوام فریبى، ریاکارى، رشک و حسد در ما مسلمانان رسوخ کرده است. در کم تر کسى روح فداکارى و از خودگذشتگى یافت مى شود و اگر دیگران از ما مسلمانان پیشى گرفته اند فقط براى آن است که آلودگى هاى آن ها به امراض روحى نسبت به ما کم تر است، فداکارى و از خودگذشتگى آن ها در برابر منافع عمومى بسیار است، خودخواهى آن ها بدین مقدار نیست که حاضر شوند براى آن که خود سود ببرند برادرانشان و کشورشان را نابود کنند، روح تملق و چاپلوسى درمیان آن ها کم است، حس بدبینى به یک دیگر که از حسد و خودخواهى سرچشمه مى گیرد در آن ها کم تر یافت مى شود، اگر ببینند که دیگرى در راه مصلحت کشور قدمى برمى دارد با او به مخالفت برنمى خیزند و خار راهش نمى شوند و خراب کارى آغاز نمى کنند، بلکه از او پشتیبانى کرده و یارى اش مى نمایند.