قداست و برکت وادی طور
خدای سبحان وادی طور را سرزمین مقدس و مبارک معرفی کرد. وادی طور از آن جهت که منزه از شرک است، مظهر قداست و جلال حق است و از آن جهت که مجلای توحید است، مظهر جمال و برکت حق است. "طور" مظهر جلال و جمال حق است، هم برکت الهی که جزو اوصاف جمال است و هم قداست الهی که جزو اوصاف جلالیه است در آن جلوه کرد. کسی که به این جا آمده هم برکت نصیبش می شود، هم نزاهت و قداست. هم نزاهت فرشته ها را دارد که مظهر اسمای جلالیه و تنزیهیه اند و هم کمال موجودهای دیگر که مجلای اسمای جمالیه و تشبیهیه اند؛ زیرا انسان کامل "کون جامع" است.
خدای سبحان درباره آفرینش آدم فرمود: «خلقت بیدی؛ من آدم را با هر دو دستم خلق کردم.» (ص/ 75) انسان مظهر جلال و جمال من است. نزاهتی دارد که او را از من دور نمی کند و تشبیهی دارد که او را در بین موجودات دیگر به صورت مظهر کمال متجلی می سازد. سر مبارک بودن آن سرزمین این است که از آن جا دعوت إلی الله به عالمیان رسیده و می رسد و تا قیامت از آن جا خیر عاید جوامع بشری خواهد شد، زیرا حقایق دین موسای کلیم امروز نیز زنده است و پیامبر خاتم، ائمه ما و اولیای الهی همه وارثان موسای کلیمند. حقیقت وحی موسی برای همیشه محفوظ است. از این رو پیامبر اسلام (ص) مانند عیسی (ع) سخنان موسای کلیم را تأیید کرد و مصدق انبیای پیشین بود.
آتش وادی مقدس
در سوره مبارکه نمل چنین آمده است: «فلما جاءها نودی أن بورک من فی النار و من حولها؛ آن کسی که در آتش و در کنار آتش است مبارک است.» (نمل/ 8) آن که در آن شجره ی افروخته ظهور کرده است همان خدایی است که درباره او گفته شد: «الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه» (نهج البلاغه/ خطبه 108) و او مبارک است: «تبارک الذی بیده الملک؛ پر خیر و پاینده است آن که فرمانروایى به دست اوست و او بر هر چیزى تواناست.» (ملک/ 1)
کسی که اطراف این آتش است یا فرشتگانند یا انبیا یا خود موسای کلیم اینها نیز مبارکند، چنانکه عیسای مسیح فرمود: «و جعلنی مبارکا أینما کنت؛ و هر جا که باشم مرا وجودى مبارک ساخته، و تا زنده ام مرا به نماز و زکات سفارش کرده است.» (مریم/ 31) البته برکت "من حول النار" ذاتی نیست و تنها برکت "من فی النار" که همان ظهور حق است ذاتی است. پس قداست آن سرزمین، به خاطر آتشی است که در آن سرزمین افروخته شد و مقدس و مبارک بودن آن آتش به خاطر ظهور ربوبیت در آن و دریافت نبوت و وحی است و نبوت و وحی که داری برکت است منشأ این برکت رب العالمین است: «تبارک الذی بیده الملک؛ بزرگوار [و خجسته] است آنكه فرمانروايى به دست اوست.» (ملک/ 1) بنابراین اگر سرزمینی از شرک پاک بود و توحید در آن جلوه کرد، هم مقدس و هم مبارک خواهد بود، لیکن:
موسیی نیست که تا صوت أنا الحق شنود *** ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست
نزاهت خدای سبحان از حلول و اتحاد تجلی خداوند در آتش، به این معنا نیست که او در آتش است، بلکه او همان طور که در آسمان و زمین "اله" است: «هو الذی فی السماء إله و فی الأرض إله؛ و اوست که در آسمان معبود و در زمین معبود است، و هموست که حکیم داناست.» (زخرف/ 84) همچنین در آتش نیز "اله" است و می توان گفت: "هو الذی فی النار اله". خدای سبحان نه در آتش وادی مقدس حلول کرد و نه با آن متحد شد. از این رو فرمود: «و سبحان الله» او منزه از هر گونه حلول و اتحاد است. او هم رب العالمین است هم سبحان، هم جلال است و هم جمال. جمع جمال و جلال گاهی با تعبیر "سبوح قدوس" یاد می شود و گاهی با تعبیر «سبحان الله رب العالمین؛ و منزه است خدا پروردگار جهانیان.» (نمل/ 8) حلول و اتحاد از این جهت محال است که ممکن نیست یک موجود واقعی اصیل با صورت مرآتی خود متحد شود یا در او حلول کند. آنچه در جهان امکان وجود دارد نقش آیینه است. نه ممکن است که آن صاحب صورت، یعنی خداوند سبحان، با صورت آیینه یکی شود و نه ممکن است که صاحب صورت در صورت آیینه حلول کند، هر دو محال است، نقش آیینه گرچه سراب نیست تا باطل باشد، ولی چیزی را نشان می دهد بدون آن که خود وجودی داشته باشد.
هنگامی که کسی در برابر آیینه قرار گرفت نمی توان گفت: دو چیز، وجود واقعی دارد: یکی صاحب صورت و دیگری خود صورت، آنگاه صاحب صورت در صورت حلول کرد یا با صورت متحد شد. چون آیینه فقط صاحب صورت را نشان می دهد. اقسام وحی خدای سبحان از سه راه با انسان سخن می گوید: «و ما کان لبشر أن یکلمه الله إلا وحیا أو من وراء حجاب أو یرسل رسولا فیوحی بإذنه ما یشاء إنه علی حکیم؛ و هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن بگوید جز [از راه] وحى یا از فراسوى حجابى، یا رسولى بفرستد که به اذن او هر چه بخواهد وحى کند. همانا او والا مقام حکیم است.» (شوری/ 51) یا با وحی که در آن واسطه ای نیست، یا با واسطه، نظیر آنچه موسای کلیم از درخت شنید، یا به وسیله ی فرشته ای که خدای سبحان اعزام می کند، تا پیک وحی بوده و وحی را به اذن او به رسولش برساند. در همه این مراحل گوینده خداست و شنونده انسان کامل.
وحی بی واسطه باشد یا با واسطه و از ورای حجاب، تا به قلب مطهر پیامبر برسد، مصون است. چون همه مراحل آن، مراحل اخلاص و مخلصین است. گرچه این حجابهای نوری از نظر شدت و ضعف فرق دارد، ولی هر یک از علل ضلال و عوامل غوایت بخواهند به آن مقام راه پیدا کنند، عقل آنها را از بالا سرکوب می کند، زیرا آن منطقه، منطقه عقل است و در قلمرو عقل، شیطنت، خیال و وهم راه ندارد تا باطل را در کسوت حق در آورد، و چون باطل راه ندارد، شک هم راه ندارد. شیطان اگر بخواهد در مقام فرشتگان نفوذ کند، از بالا سرکوب می شود: «یجد له شهابا رصدا؛ تیر شهابى در کمین خود مى یابد.» (جن/ 9) اگر شیطان به مقام مخلصین و در حجاب نوری راه نداشت، همه اینها بدون تردید کلام خداوند خواهد بود.
بنابر این، سخن خداوند که فرمود: "ما از ورای شجر یا از جانب طور با موسی سخن گفتیم"، ظاهرش این است که از ورای حجاب بوده و مراد از این حجاب، حجاب نوری است، زیرا در امور معنوی گذشته از حجاب ظلمانی حجاب نوری هم وجود دارد، چنانکه در مناجات شعبانیه آمده است: «و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور؛ خدایا چشم جان ما را چنان روشن کن که همه حجابهای نورانی را خرق کند.» غرض آن که چنین درخواست می شود که خداوند همه حجابهای نوری را برای انسان سالک تحت الشعاع قرار دهد. وقتی اینها تحت الشعاع قرار گرفتند، سالک از اینها می گذرد و بعد اینها خدمه او خواهند بود چنانکه فرشته ای که خود، از حجابهای نوری است، خدمتگزار انسان کاملی است که این حجابها را پشت سر گذاشته است. پس اگر موسای کلیم، با واسطه کلام حق را یافته باشد، باز جایی برای شک نیست نکته دیگر این که همه مراحل دریافت کلام حق، یکسان نیست. اگر انسان به اوج بندگی رسیده باشد، در آن مقام بی واسطه حق را مشاهده می کند، نظیر «ثم دنا فتدلی* فکان قاب قوسین أو أدنی؛ سپس نزدیک آمد و نزدیک تر شد. تا به اندازه ى دو کمان یا نزدیک تر گردید.» (نجم/ 8- 9) و اگر در مرحله مادون باشد تنها واسطه را می نگرد، ولی انسان جامع این مراحل، هم "وحی"، هم "از ورای حجاب"، هم "ارسال رسول" (شوری/ 51) برای وی حاصل می شود.