آیین بودا دین و فلسفه سراسر آسیاست که سیدارته گوتمه آن را حوالى قرن پنجم ق م در هند شمال شرق بنیاد نهاد. آیین بودا در جهان شرق نقش محورى داشته است و در طى قرن بیستم در غرب گسترش یافته است.
شوراهاى اولیه دین بودا
شوراهاى بودایى (سنگیتى ها، یا گزارش ها)، را عمدتا با ایمان و عمل خالص انجمن اولیه هم سنگ مى دانند. متاسفانه به این گزارش ها چنان رنگ افسانه و اسطوره زدند که دانشمندان نمى دانند این گزارش ها را کى و کجا یا حتى چه کسانى عرضه کرده اند. اگرچه عده اى از دانشمندان اساسا تشکیل چنین شورایى را رد مى کنند، همه سنت هاى بودایى معتقدند که بلافاصله پس از مرگ بودا، که تاریخ آن نامعلوم است شورایى در راجه گهه (راجگیر کنونى)، برپا شد. بنابر افسانه اى، این شورا (با پانصد ارهنت، یا رهروان کمال یافته)، تدوین دو بخش از کانون پالى کنونى را به عهده گرفت. یکى وینیه (قانون نامه روش انجمن) زیر نظر اوپالى و (دیگرى) دمه (سوتره ها، یا متون دینى بودایى) زیر نظر آننده، گو اینکه در همین شورا، وفادارى آننده را به بودا آزمودند. اگرچه در طى دوره نخستین شوراى بودایى، حافظان سوتره ها، وینیه و شروح مجاز حضور داشتند، متون دینى به معناى واقعى کلمه فقط به شکل شفاهى و خام وجود داشت. اکثر محققان تاریخیت دومین شورا را که حدود یک قرن پس از مرگ بودا حدود 386 ق م در ویسالى (سن، ویشالى) تشکیل شد، قبول دارند. بنابر سنت، میان رهروى به نام یسه و رهروان سرزمین وجى اختلاف پیدا شد. رهروان وجى به ده نکته که یسه آن ها را نادرست و برخلاف قوانین انجمن مى دانست، دست مى یازیدند. این ده نکته این ها را مجاز مى دانست، ذخیره کردن نمک در شاخ، خوردن عصرانه و خوردن شیر پس از غذا. در این شورا آن ده نکته و چند قانون دیگر را به دلیل سستى بیش از حدشان مطرود دانستند. بعضى از دانشمندان معتقدند که اختلاف در دومین شورا چنان بوده است که به جدایى آشکار دو شاخه انجمن اولیه انجامید. یکى مکتب مهاسنگیکه، که نگرش هاى لیبرالى تر داشت، و دیگرى مکتب استویره واده (تیره واده) که موضع سنت گراتر گرفت. بنابر گزارش هاى تیره واده، سومین شورا به فرمان شاه آشوکا در پاتلى پوته (پتنه کنونى) در حدود 250 ق م برپا شد. مى گویند، موگلى پوته تیسه، رئیس شورا، اثر خود را با نام کتاوتو (نکته هاى اختلاف) که یکى از کتاب هاى ابى درمه (رساله هاى مدرسى)، مکتب تیره واده است، در طى این شورا تکمیل کرده است. همچنین نقل است، میان دو فرقه، یکى سرواستى وادین ها و دیگرى ویبجیه وادین ها (که معمولا آنها را با تیره وادین هاى اولیه یکى مى گیرند)، بر سر حقیقت حالات دانستگى (چیته) گذشته و آینده، اختلاف پیدا شد. پس از آنکه نظر سرواستى وادین ها که براى چنین حالاتى هستى واقعى قایل بودند، مطرود دانسته شد، گویا این فرقه از دره گنگاى سفلى به متورا در شمال غرب رفت. آن طور که پیداست این مکتب میان مکتب هاى سنت گراتر و کهن تر و نهضت نوپاى مهایانه «چرخ بزرگ تر»، همچنان به شکل یک مکتب انتقالى رشد و تحول یافته است. بنابر سنت هاى بودایى شمالى، چهارمین شورا به فرمان شاه کنیشکه، احتمالا در قرن اول میلادى، در جالندر یا در کشمیر برپا شد. به نظر مى رسد هدف از تشکیل این شورا فقط نوشتن تفاسیر بوده است. ظاهرا چون در نوشتن این تفاسیر فقط دیدگاه سرواستى وادین ها اعمال شده بود، دانشمندان عموما چنین نتیجه مى گیرند که آن یک شوراى فرقه اى بود تا یک شوراى جامع بودایى واقعى. به هر حال بوداییان جنوبى چهارمین شورا را هرگز معتبر ندانستند.
نحوه گسترش و تحولات آیین بودا در هند
بودا یک رهبر کاریزمایى بود که یک پیام دینى را کشف و اعلام کرد، و انجمن دینى متفاوتى بنیاد نهاد. بعضى از اعضاى آن انجمن، مانند خود بودا، مرتاضان سیار بودند. گروه دیگر پیش نشینان (غیر رهروان) بودند که بودا را محترم مى شمردند، از آن دسته از آموزه هاى او که به آنان مربوط بود پیروى مى کردند و با تأمین نیازهاى مادى رهروان از آنان مراقبت مى کردند. چند قرن پس از مرگ بودا، سرگذشت زندگانى او را به یاد آورده، آن را با شاخ و برگ آراستند. آموزه هاى او محفوظ ماند و تحول یافت، و انجمنى که تأسیس کرده بود به یک نیروى دینى چشمگیر تبدیل شد. بعضى از رهروان سیار، زندگى ثابت در دیر را آغاز کردند و براى اداره دیرهاى بزرگ راهکارهایى اندیشه کردند. همزمان، عده اى از نخبه گان اقتصادى و سیاسى که از اعضاى مهم به شمار مى آمدند به عنوان بودایى پیش نشین به انجمن پیوستند. آیین بودا در طى نخستین قرن حیات خود از خاستگاه اش در مگده و کوسله به سراسر بخش اعظم هند شمالى، از جمله مناطق متورا و اوجینى در غرب، گسترش یافت. بنابر سنت، پیش از برپایى شوراى ویسالى، که درست یک قرن پس از مرگ بودا تشکیل شد، رهروانى را که در مناطق دور در سراسر هند شمالى و مرکزى زندگى مى کردند به آن فرا خواندند. در میانه قرن سوم ق م، شاه مئوریایى (آشوکا) از آیین بودا هوا خواهى کرد. امپراتورى اى که آشوکا تأسیس کرده بود گستره اش از کوه هاى هیمالیا در شمال تا تقریبا سرى لانکاى جنوبى بود. فرمانروایان قلمروهاى شاهى و جمهورى هایى که در هند شمال شرق پیدا مى شدند، اغلب از فرقه هایى که اعمال شان با هندوئیسم ارتدوکس متفاوت بود، هواخواهى مى کردند. چرا که این، سنگ تعادلى بود در برابر قدرت سیاسى عظیمى که بالاترین طبقه هندو (برهمن ها)، در امور دولتى داشتند. نخستین امپراتور مئوریایى، چندره گوپته (حدود 321 تا 297 ق م)، از آیین جین هواخواهى کرد و سرانجام یک رهبان جین شد. پسر بزرگ او، آشوکا، که از حدود 270 تا 230 ق م بر بخش بزرگ تر این شبه قاره فرمان مى راند، شاه اسوه بودایى شد. آشوکا کوشید تا در قلمرو خویش «دمه حقیقى» را بنیاد نهد که بر ارزش هاى خویشتن دارى، بى طرفى، شادى، راستگویى و نیکى استوار بود. اگرچه او انجمن دینى حکومتى تشکیل نداد، کوشید از هندو، جین، آجیویکه (آجیوکه) و نیز بودایى، یک فرهنگ بودایى محور پدید آورد. اگرچه آرمان شاهى جدیدى که آشوکا پدید آورد، در سراسر جهان بودایى بعدى آثار شگرفى به جا گذاشت، پیداست حل مشکلات گسترده گوناگونى که این دولت با آن روبرو بود، از توان آشوکا فراتر بود. بلافاصله پس از مرگ آشوکا، امپراتورى مئوریایى رو به فرو پاشى نهاد. اگرچه به نظر مى رسد که بوداییان بعدها در طى دوره شونگه کانوه (185 تا 28 ق م)، شکنجه و آزار دیده اند، آیین بودا در حفظ خود و حتى توسعه نفوذ خود کامیاب بود. مراکز دیری بودایى و بناهاى تاریخى باشکوه بودایى مانند استوپه هاى بزرگ در بارهوت و سانچى را در سراسر این شبه قاره استوار ساختند و این نهادها اغلب از حمایت شاه برخوردار بود. در قرون اولیه میلادى، آیین بودا به ویژه در هند شمال غرب در حال شکوفایى بود، و از آنجا به تدریج به آسیاى میانه و چین گسترش یافت.
آیین بودا در دوره فرمانروایى گوپته ها و پاله ها
در دوره خاندان گوپته (حدود 320 تا 600 میلادى)، آیین بودا در هند همچنان زیر تأثیر رواج دوباره دین برهمنى و موج فزاینده بکتى (آیین پرستش هندویى)، قرار گرفت. محض نمونه، در طى این دوره، بعضى از هندوها بودا را به منزله یکى از اوتاره هاى ویشنو، خداى هندو، پرستش مى کردند. در طول دوره گوپته بعضى از دیرها به هم پیوستند تا مراکز دیری بزرگ مهاویهاره را که کار دانشگاه ها را مى کردند، شکل دهند. مشهورترین اینها، در نالندا واقع بود. برنامه آموزشى این دیر از مرزهاى آیین بوداى سنتى فراتر بود. طولى نکشید که نالندا به مرکز اصلى مطالعه مهایانه، که به تدریج سنت بودایى برتر در هند شد، تبدیل شد. اگرچه به نظر مى رسد که در دوره فرمانروایى گوپته ها نهادهاى بودایى کامیاب بودند، زائران چینى گوناگونى که در فاصله سال هاى 400 و 700 میلادى از هند دیدار مى کردند، شاهد زوال درونى انجمن بودایى و آغاز جذب دوباره آیین بوداى هندى توسط هندوئیسم بودند. در میان این زائران کسانى بودند مانند فاسیئن، سونگ یون، هوى شنگ، یى جینگ و رهرو قرن هفتم، شوئن زانگ، کاشف «هزاران دیر» که در هند شمال غرب، به دست هونان، قوم صحرانشین آسیاى میانه، ویران شده بود. عده اى از بوداییان باقى مانده، شکل آیین بوداى تنتره را پدید آوردند. آیین بودا از ویرانى دیرها به دست هونان جان به در برد، به ویژه در شمال شرق، و در دوره فرمانروایى شاهان پاله (قرن هشتم تا دوازدهم میلادى)، مدتى شکوفا بود. این شاهان همچنان از نهادهاى دیری بزرگ حمایت مى کردند. مراکز جدیدى برپا کردند مانند اودنته پورى، نزدیک نالندا، و براى همه مهاویهاره ها سیستم نظارتى ایجاد کردند. در دوره فرمانروایى پاله ها آیین بوداى تنترى (یعنى وجره یانه)، فرقه برتر شد. بزرگان این فرقه، مشهور به سیده، نیروانه را با شهوات یکى مى گیرند، مى اندیشند که شخص قادر است «با تن خویش، عنصر بى مرگى را لمس کند». در طى این دوره، دانشگاه نالندا به مرکز مطالعه آیین بوداى تنترى و تمرین جادو و آداب تنترى مبدل شد. در دوره فرمانروایى شاهان پاله، همچنان که توجه هندیان به تبت و آسیاى جنوب شرق معطوفى شد روابط با چین کاهش یافت.
زوال آیین بودا در هند
با فرو پاشى حکومت خاندان پاله در قرن دوازدهم، آیین بودا شکست دیگرى را متحمل شد، و این بار سر بر نیاورد. اگرچه بعضى از کانون هاى نفوذ بودایى باقى ماند، حضور آیین بودا در هند چنان کم رنگ شد که به سختى مى شد آن را دید. آیین بودا تا حدى با ادیان دیگر چنان روادارى داشت، که سنت هندویى احیاشده به سادگى آن را دوباره جذب کرد. وانگهى، آیین بودا در هند که عمدتا به نهضت دیری تبدیل شده بود، احتمالا به غیر رهروان توجه چندانى نداشت و پس از آن که مهاجمان مسلمان دیرهاى هندى را در قرن دوازدهم به غارت بردند، بوداییان امید زیادى به بازگشت نداشتند. پس از ویرانى دیرها بوداییان غیر رهرو به احیاى مجدد «راه» علاقه چندانى نشان ندادند.
تجدید حیات معاصر
در آغاز قرن بیستم، آیین بودا در هند عملا از میان رفت. اما از آغاز دهه 1900، از نو حضور چشمگیرى پیدا کرده است. با الحاق آیین سیک در 1975 به جمهورى هند، در کشور هند جدید یک جامعه هیمالیایى کوچک پیدا شد. این جامعه از یک سنت بودایى نیرومند که با آیین بوداى وجره یانه تبت پیوند مى خورد، برخوردار بود. پس از آنکه چین در اواخر دهه 1950 تبت را فتح کرد، سیل بوداییان تبت به هند سرازیر شد و در هند شمالى انجمن بودایى کاملا آشکارى را بنیاد نهادند. اما به طور عمده تر، اندیشمندان هندى، آیین بودا را بدیل یک سنت هندو مى دانستند که دیگر مورد قبول آنان نبود، از این رو، در دهه هاى آغازین قرن بیستم، شمارى از جوامع بودایى را سازمان دادند. تغییردین گروهى شمار زیادى از مردم از نظام به اصطلاح کاست معمولى (که پیش از این آنان را نجس مى خواندند)، نهضتى که در اصل بیم رائو رمجى امبدکر آن را هدایت و رهبرى مى کرد، در سال 1950 آغاز شد. در اکتبر سال 1956، امبدکر و چند صد هزار از پیروان او به آیین بودا گرویدند، و اگرچه مشکل بتوان آمار دقیقى ارائه کرد، رشد این گروه استمرار یافته است. برخى از برآوردها نشان مى دهد که شمار گرویدگان بالاى چهار میلیون است.
نحوه گسترش و تحولات آیین بودا در سرى لانکا و آسیاى جنوب شرق
نخستین سند روشن از گسترش آیین بودا در بیرون هند به دوره شاه آشوکا (قرن سوم ق م)، باز مى گردد. بنابر سنگ نوشته هاى آشوکا او علاوه بر بسیارى از مناطق مختلف این شبه قاره، به مناطق مرزى خاص نیز سفیرانى فرستاد. شک نیست که فرستادگان آشوکا هم به سرى لانکا رفتند و هم به یک منطقه مشهور به سوورنه بومى، که بسیارى از محققان امروزى آن را با کشور مون در میانمار جنوبى و تایلند مرکزى یکى گرفته اند.
نحوه گسترش و تحولات آیین بودا در سرى لانکا
بنابر سنت سینهلى، با ورود مهینده، پسر آشوکا، و شش نفر از همراهان او به سرى لانکا، آیین بودا در آنجا پا گرفت. این فرستادگان، که مبلغان امپراتور مئوریایى به شمار مى آمدند، دین شاه دیوانمپیه تیسه و تعدادى از نجیب زادگان را تغییر دادند. در دوره فرمانروایى شاه تیسه، دیر مهاویهاره ساخته شد، نهادى که به مرکز ارتدوکسى سینهلى تبدیل شده بود. پس از مرگ تیسه (حدود 207 ق م)، تا دوره دوته گامنى (101 تا 77 ق م)، نواده تیسه، که شاه الاره را شکست داد، سرى لانکا به دست هندیان جنوب افتاد. در طول این دوره، به عنوان واکنشى در قبال تهدید هندیان جنوب، شکل گیرى هاى سیاسى آیین بودا و سرى لانکا شدیدا در هم تنیده شد. دلیل دیگر، شاید به خاطر این خطر بود که کانون پالى را نخستین بار به فرمان شاه وته گامنى ابیه در قرن نخست ق م مکتوب کردند. این شاه، دیر ابیه گیرى، مرکز اصلى نهضت هاى گوناگون مهایانه در سرى لانکا را نیز ساخت. شاه مهاسینه (276 تا 303 میلادى) آشکارا این تحولات را پشتیبانى کرد. به فرمان شرى میگه ونه، پسر مهاسینه، «دندان بودا» را به ابیه گیرى آوردند و آن را نماد ملى خواندند. در طى هزاره نخست میلادى، سنت تیره واده آغازین با گونه هاى مختلف هندوئیسم، آیین بوداى مهایانه و آیین بوداى تنترى، در سرى لانکا هم زیستى داشت. در آغاز قرن دهم، همان گاه که آیین بودا در هند رو به زوال مى رفت، سرى لانکا به کانون اصلى تجدید حیات بودایى تیره واده مبدل مى شد. با این تجدید حیات، سرى لانکا به قلمرو تیره واده مبدل شد. سنگه بودایى در این قلمرو، زیر سایه حمایت هاى تیره واده و یک شاه، که فرمانروایى اش را در چارچوب تیره واده مشروعیت بخشیده بود، یک دست شد. سنت تیره واده جدیدى که بنیاد نهاده شد، از سرى لانکا به آسیاى جنوب شرق گسترش یافت. این سنت در آسیاى جنوب شرق تأثیر عظیمى به جا گذاشت. در دوره هاى جدید، سرى لانکا در چنگال قدرت هاى استعمارى غرب، گرفتار شد. به فرمان شاه کیتى سیرى راجه سیهه (81ـ1747) سلسله پذیرش، این بار با رهروانى که از تایلند فرا خواندند، دوباره از سر گرفته شد.
سه مجموعه اصلى انجمن دیری در سرى لانکا
انجمن دیری در سرى لانکا، امروزه به سه مجموعه اصلى تقسیم مى شود:
1- نیکایه سیام، که در قرن هجدهم تأسیس شد، یک فرقه سنت گرا و ثروتمند است که فقط اعضاى گویى گمه، بالاترین طبقه سینهلى را مى پذیرد.
2- فرقه امره پوره، که در قرن نوزدهم تأسیس شد، جایگاه طبقاتى اش را به روى طبقه هاى پایین گشود.
3- گروه اصلاح شده و انشعابى از نیکایه سیام، مشهور به فرقه رمنیه.
غیر رهروان چندین گروه اصلاحى تأسیس کرده اند. از میان این گروه ها انجمن سروودیه که اى. تى. اریه رتنه آن را هدایت و رهبرى مى کند، به ویژه مهم ترین به شمار مى آید. برنامه هاى دینى، اقتصادى و تحولات اجتماعى این گروه، بر زندگى روستاییان سینهلى تأثیر چشمگیرى داشته است.
نحوه گسترش و تحولات آیین بودا در آسیاى جنوب شرق
آیین بودا به شیوه هایى بسیار متنوع، بر سه منطقه متفاوت در آسیاى جنوب شرق تأثیر نهاده است. در دوتا از این سه منطقه (منطقه مالزى، اندونزى و منطقه گسترده اى از میانمار تا ویتنام جنوبى)، روابط اصلى با هند و سرى لانکا از طریق راه هاى تجارى بوده است. روابط اصلى ویتنام با چین بوده است. بى گمان ورود آیین بودا به این مناطق، در آغاز قرون هزاره نخست میلادى بوده است. درست پیش از قرن پنجم میلادى، آیین بودا با کمک مبلغان هندى مانند رهرو گونه ورمن، در جاوا، جاى پاى استوارى باز کرده است. حوالى همین دوره، آیین بودا را به سومتره نیز آوردند، و در قرن هفتم، شاه شرى ویجیه در جزیره سومتره بودایى شد. هنگامى که ایى جنیگ، زائر چینى قرن هفتم، از این قلمرو دیدار کرد دریافت که آیین بوداى هینه یانه در این منطقه آیین برتر است اما علاوه بر این، تعدادى مهایانى را نیز دیده بود. درمه پاله، داناى بزرگ نالندا، نیز که در قرن هفتم از اندونزى دیدار کرده بود، همین را دریافته بود. خاندان شیلندره که از قرن هفتم تا نهم بر شبه جزیره مالاکا و بخش وسیعى از اندونزى فرمان مى راندند، از گونه هاى مهایانه و تنترى آیین بودا هوا خواهى مى کردند. در این دوره بناهاى مهم بودایى را در جاوا برپا کردند. در این بناها، بوروبودور شگفت انگیز، که شاید با شکوه ترین استوپه (بقعه) بودایى است، دیده مى شود. از قرن هفتم به بعد، آیین بوداى وجره یانه به سرعت در سراسر این منطقه گسترش یافت. کرتنه گره، شاه جاوا (از 1268 تا 92)، به ویژه خود را وقف عمل تنترى کرد. آیین بودا، همان گونه که در هند اتفاق افتاد، در نیمه نخست هزاره دوم میلادى، به تدریج جاى پاى خود را در شبه جزیره مالاکا و اندونزى از کف داد. در برخى از مناطق، آیین بودا در هندوئیسم حل شد و معجون هندو محورى را ساخت که در برخى از مناطق (از جمله در بلى)، تا امروز باقى مانده است. اما در مالزى و اندونزى، اسلام جاى هندوئیسم و بودیسم را گرفت، و به عنوان دین برتر، در این منطقه باقى است. (در اندونزى و مالزى، آیین بودا به عنوان یک دین زنده فقط در میان اقلیت چینى دیده مى شود، اما یک انجمن در حال رشد از نودینان، با بیشترین آمار، در نزدیکى بوروبودور فعالیت دارد.)
(ادامه دارد...).