بودا در منطقه «کاپیلاواستو» در جنوب «نپال» به سال 560 یا 563 قبل از میلاد متولد شد. نام قبیله و خاندان او «ساکیا» بود، لذا وی را ملقب به سکیا نوسی یعنی دانای قبیله «ساکیا» کردند و چون بعدا به ارشاد و هدایت مردم جامعه خویش پرداخت، او را «بودا» یعنی نور و درخشان گفتند و تعالیم او تحت عنوان «بودیسم»، «بودائی» در میان جوامع بشری معروف گردیده است. بعد از مرگ بودا دین او در مشرق و جنوب آسیا انتشار یافت، ولی پیروان بودا در تفسیر دستورهای او اختلاف کردند. در نتیجه بوداییان، اندک اندک به دو فرقه یا دو مکتب بزرگ و یک مکتب کوچک منقسم شدند. از دو مکتب بزرگ یکی را فرقه هینه یانه Hinayana یا بودای جنوبی گویند. زیرا در نزد مردمان جنوب آسیا یعنی در کشورهای سیام و برمه و ویتنام و غیره رواج دارد. دومی را فرقه مهایانه Mahayana بودایی شمالی نام داده اند که در نواحی شمالی مانند کره، چین و ژاپن معمول است. مکتب کوچک تر وجرهیانه Vajrayana نام دارد که در تبت و مغولستان شایع است و نسبت به دو فرقه دیگر، بسیار خرافاتی و جامد است. دو مکتب هینه یانه (به معنی گردونه کوچک یا راه کوچک) و مهایانه (به معنی گردونه بزرگ یا راه بزرگ) بعد از پنج قرن که از وفات معلم بزرگ بودا سپری شد، از یکدیگر جدا و متمایز گشتند.
بنابراین در جهان بودائی سه شاخة اصلی و عمده وجود دارد که عبارتند از:
1. شاخة «تراوادا» (هینیانه) یا «عقیده و نظریه بزرگترها».
2. «ماهایانا» یا «گردونه بزرگ»
3. شاخه وجرهیانه و در تبت به نام «لاما»
طریقت ترهواده «تراوادا» (هینه یانه) یا چرخ کوچک
Theravaba به معنی تعلیم پیران است و نامی است برای کهن ترین شکل تعلیمات بودا که به زبان پالی است که به ما رسیده است. این نام از انجمنی مرکب از پانصد تن از رهروان که اندکی پس از مرگ استاد (بودا) تشکیل شده بود، گرفته شده است. برخی معتقدند که مقام «تراوادا» از «ماهایانا» از لحاظ هدف و تعلیمات پائین تر است و از همین جهت «تراوادا» را «هی نایانا» یعنی چرخ کوچک نام گذارده اند. ترهواده فقط یکی از مکتب های کهن بوداست که از سوی فرقه مهایانه، (آیین گردونه بزرگ) به نام هینه یانه (آیین گردونه کوچک ) خوانده می شود. ترهواده را گاهی آیین بودای جنوب یا آیین بودای پالی نیز نامیده اند.
تاریخ و جغرافیای ترهواده
بودیسم ترهواده در حال حاضر در سریلانکا، برمه، تایلند و کامبوج پیرو دارد. این سرزمین ها، کانون بودایی موسوم به تری پیتکه (سه سبد) را به زبان پالی زنده نگه داشته اند. در دوران توسعه ترهواده (که از قرن پنج پیش از میلاد تا قرن اول بعد از میلاد در حال گسترش بود)، این شاخه بودایی، در افغانستان (بلخ، قندهار و بامیان)، آسیای مرکزی و اندونزی نیز رواج داشت، لکن این سرزمین ها به دنبال ظهور اسلام، ترهواده را کنار نهادند. یکی از مراکز مهم بودیسم هینه یانه شهر بخارا بوده است که نام خود را مدیون ضبط ایغوری «ویهاره» به معنی صومعه بودایی است و کیش بودایی تا عصر فتوحات اسلامی، در آنجا رایج بوده است. یکی دیگر از مراکز بودایی، بامیان بوده است که در عصر اسلامی اصلی غور شرقی در جنوب بلخ شمرده می شده است. شهر بامیان که بر سر راه چین به هند قرار داشته است در بعضی مقاطع تاریخی به حدی معروف و معتبر بوده است که حتی شهر بزرگ بلخ را در بعضی منابع صدر اسلام به آن نسبت داده اند و آن را «بلخ بامیان» یا «بلخ بامی» خوانده اند. آثار کیش بودایی در بامیان که اکنون نزدیک شهر جلال آباد (افغانستان) در سر حد شرقی افغانستان و پاکستان واقع است به ویژه در محل معروف به «هدا»، ناحیه «کز» (آخرین قسمت شرقی افغانستان)، ناحیه «کوهپایه» (در مغرب کابل که حد شرقی کوهستان غور و غرجستان پیشین است) و نیز در محل معروف به «بگرام» قابل ملاحظه است. در بلخ که شهر مزارشریف کنونی در افغانستان به حقیقت بازمانده آن است، بوداییان در سینه کوهها، آشیانه ها و مغاره هایی برای خود کنده بودند که از راهها و معبرهای باریک (مثل آنچه در کوههای بومیان قدیمی اردن دیده می شود)، به آن مغاره ها می رفته اند و در حقیقت شهرکی برای خود در دل کوه بنا نهاده بودند که آنها را سمج می خوانده اند. و در درون این اتاقک ها و پستوها مجسمه ها، و تصویرهای زیادی از بودا موجود است. یاقوت حموی در معجم البلدان از دو مجسمه بزرگ بودا که یکی سرخ بت (مجسمه سرخ بودا) و دیگری خنگ بت (مجسمه خاکستری بودا) بوده، سخن گفته است و همین دو مجسمه است که عنصری و ابوریحان بیرونی نیز به آن اشاره کرده اند. این دو مجسمه بزرگ بودا که به ترتیب 55 و 35 متر ارتفاع داشته در داخل یک صخره آهکی، کنده کاری شده بودند و در سال 2001 میلادی از سوی حکومت طالبان در افغانستان، منفجر و سرنگون گردید. خلاصه کلام اینکه بخارا، قندهار و بامیان از مراکز مهم کیش بودایی بوده است. در این مناطق، بقایای بودا همچون استخوان، مو، ناخن و دندان او را زیارت می کرده اند. بلکه طشتی را که بودا با آن تطهیر می کرده یا جارویی که به وسیله آن محل زندگانی خود را می روفته و حتی تفدانی را که مورد استفاده قرار می داده، نیز زیارت می کرده اند. یکی از دندانهای منسوب به بودا در شهر پیشاور و دیگری در ناگره (نزدیک جلال آباد افغانستان) نگاهداری می شد و یا دو دندان دیگر منسوب به او، دست به دست می گشت تا آنکه عاقبت به سرندیب (سیلان / سری لانکا) رسید و امروز در معبد دندان بودا در شهر کندی در سری لانکا همه ساله محل زیارت صدها هزار نفر است. هم اکنون پیروان این شاخه بیشتر در کشورهای سریلانکا، برمه، کامبوج و تایلند حضور دارند.
کتابهای طریقت ترهواده
از میان کتب تری پیتکه، دمه پده بیشتر مورد توجه طرفداران طریقت هینه یانه است. کتاب دمه پده دارای 26 فصل و 423 شعر است. 26 فصل مذکور شامل اینهاست: شعرهای دوتای، آگاهی، اندیشه، گلها، مرد دانا، ارهت، هزاران، رفتار بد، کیفر، پیری، خود، جهان، بودا (بیدار)، نیکبختی، کامرانی، خشم، ناپاکی، درستکاران، راه، شعرهای گوناگون، راه سرازیر، پیل، تشنگی، رهرو، و برهمن. در این کتاب از همه تعلیمات بودا سخن رفته است. گفتنی است که متن های چینی و تبتی دمه پده اندکی با متن پالی متفاوت اند، گرچه همگی در جوهر آیین هماهنگ اند، متن چینی 39 دفتر و متن پالی 26 دفتر است. متن چینی 8 دفتر در آغاز و 4 دفتر در پایان افزوده دارد و دفتر 33 نیز علاوه بر دفترهایی است که در متن پالی هست. متن چینی در همان دفترهایی هم که میان آن و متن پالی مشترک است، 79 شعر بیشتر دارد. گفتنی است که در طریقت ترهواده از میان کتابهای بودایی کانون پالی ،دمه پده از همه مهم تر است. این کتاب معروف ترین مجموعه شاعرانه فلسفی بوداست. دمه پده از دو کلمه دمه یعنی آیین، حقیقت، دین. پده یعنی راه، پا، پایه، و بنیاد، درست شده است و بنابراین می توان آن را بنیاد آیین یا راه آیین ترجمه کرد. طرفداران طریقت ترهواده (هینه یانه) معتقدند که دمه پده سخن خود بودا بوده و در این هیچ تردیدی نیست. هینه یانه ها معتقد است که جانمایه همه اندیشه های فلسفی و اخلاقی بودا و راه و روش زندگی او، در دمه پده مندرج است. همان طور که گذشت طرفداران هینه یانا می گویند: در کنار سوتره یا «گفتارهای» کمابیش بلند بودا، او گاه سخنان آهنگین و شعرگونه می سروده که پیران رهرو، پس از مرگ استاد آنها را گردآورده و عنوان دمه پده بر آن نهادند.
انجمن های بودایی
وقتی بودا درگذشت، نخستین شورا از انجمن رهروان بودایی تشکیل گردید. تشکیل این انجمن به سال 483 ق. م در راجگهه بوده است. هدف از تشکیل این شورا (مانند 3 شورای بعد از آن )، گردآوری گفته های بودا بوده است. در نخستین شورا، رهروان حاضر تصمیم بر آن گرفتند که از آموزه های بودایی، آیین و روش را معتبر بدانند. دومین شورا یک قرن پس از مرگ بودا در ویسالی (یا ویشالی ) تشکیل شد. سومین شورا همزمان با پادشاهی آشوکا در پاتلی پوته برپا شد. در این شورا صد رهرو در 236 سال پس از مرگ بودا گرد آمده کانونی از متنهایی را که پیران، معتبر می دانستند گرد آوردند. این شورا نه ماه به درازا کشید. یکی از نتایج برجسته این شورا همانا روانه کردن گروهی به سیلان بود تا «آیین » را بشارت دهند. در میان این گروه، مهنده پسر یا برادر آشوکا و سنگه متا، دخترش نیز بودند. محل تشکیل چهارمین شورا را برخی جالندر و برخی کشمیر دانسته اند. بنابر نظر یوآن جوانگ زائر معروف چینی هر روز رهروی برای تعلیم آیین بودا به نزد کنشکه می رفت. گویا کنشکه پس از چندی دریافت که در این آیین تناقض هایی هست و همین خود سبب تشکیل چهارمین شورا شد، و هم در این شورا بود که میان راه بزرگ (مهایانه) و راه کوچک (هینه یانه) فرق گذاشته شد. در این شورا سه سبد را معتبر شناختند، و به فرمان کانیشتا پانصد رهرو دانا بر آنها تفسیر نوشتند. آیین «مهایانه» که کیش کهن بودایی را به طرز خاصی تعبیر می کرد و تغییراتی چند در آن پدید آورده بود، رفته رفته پیشرفت کرد، نضج گرفت و توسعه یافت و آیین «بودا» را به صورت مذهبی عالمگیر درآورد و کیش کهن بودایی که مبنی بر نوشته های پالی بود، محدود به سیلان و تایلند و غیره شد و نفوذ خود را در هند به تدریج از دست داد.
طریقت مهایانه یا گردونه بزرگ:
پیروان این مکتب در مناطق کره، ژاپن، چین می باشند، که این مکتب خود به دو مکتب فکری دیگر به نام مکتب «خلاء» و مکتب آگاهی تنها تقسیم می شود. مکتب خلاء را افرادی به نام «نگارجونا» در قرن دوم میلادی بنا گذاشت و معتقد به نسبی بودن هستی و وجود بود و به عقیدة او همه چیز در خلاء و تهی می باشد و مکتب «آگاهی تنها» واقعیت أشیای خارجی در جهان تجربه را انکار می کند و معتقد است که تنها از طریق آگاهی و هوشیاری است که «أشیا» واقعی هستند. بنابراین تنها «آگاهی» و یا «ذهن متعالی» است که واقعیت دارد. مکتب «مهایانه» در کشورهای چین و ژاپن به فرقه های متعددی منشعب شد که برخی از آنها در هر دو کشور هم وجود داشتند.
تاریخ و جغرافیای مهایانه
در حدود پانصد سال پس از درگذشت بودا شکل تازه ای از آیین بودا در هند پیدا شد که نام مهایانه را بر خود نهاد، که به معنای ارابه بزرگ است (برای گذشتن از بیابان رنج). این آیین راه های نویی برای رهایی نشان می دهد و بدین سان این مقصد عالی را در دسترس انسانهای بیشتری قرار می دهد تا آیین کهن تر بودایی، و نام تحقیرآمیز هینه یانه یا ارابه کوچک برای آن از اینجاست. آن طور که مهایانی ها می گویند هینه یانه صرفا یک بخش مقدماتی تعلیم بوداست. شنوندگان پیشین او پیروانی بودند که به تمرکز دست نیافته فقط توانایی دریافت بخشی از تعلیم او را داشتند برعکس، هینه یانی ها، مهایانه را کجروی از تعلیم بودا می دانند.
آموزه های مهایانه
الف - بودا، نرفته است و سالکان او نیز به حال خود رها نشده اند. در عوض، بودا اندیشید که درمه دور از شفقت است و شفقت بودا نیز باید مانع این باشد که پیروان او به او دسترسی نداشته باشند. در واقع برای پیروی از شفقت بودا، رهروان باید بودی ستوه شوند، یعنی پیمان ببندند که تمام موجودات را با خودشان به رستگاری برسانند. بودی ستوه ها، در دسترس هستند (درست مثل بودا)، تا اینکه به مردم برای رسیدن به رستگاری کمک کنند. از نظر مهایانه، بودای موعود هینه یانه، همان بودی ستوه می باشد، اما احتمالا مهم ترین بودی ستوه، اولوکیتشوره می باشد که توسط خدای رحمت چینی موسوم به گوان یین (که در ژاپن به آن کانون می گویند) معرفی شده است.
ب - بودا یگانه نیست و سالکان بودایی که بودی ستوه می شوند، می توانند بودا گردند.
ج - نیروانه و سنساره دیگر فرقی با یکدیگر ندارند. سنساره و نیروانه در واقع نه یکی هستند و نه متفاوت اند. نه هر دو یکی هستند و نه هر دو متفاوت می باشند. این نگرش باعث شده است که بودیسم در سرزمین چین، بیشتر به ذائقه ها خوش بیاید؛ جایی که به خاطر نفوذ اندیشه کنفوسیوسی، هرگز نفی متافیزیک و رهبانیت بودایی را برنتابید. در واقع مکتبهای بودیسم چینی در این زمینه به طور کاملا متمایز رشد کرد. مکتب تیان تای (که در ژاپن تندایی خوانده می شود) و مکتب چان (که سئون در کره، تی ین در ویتنام و ذن در ژاپن خوانده می شوند) پا گرفتند. برای این مکاتب، سنساره و نیروانه عملا یکسان اند؛ به گونه ای که روشن بینی و نیروانه جهان را به جای آنکه حذفش نمایند دگرگون ساختند. در اینجا پارادوکس متافیزیک بودیسم چینی می تواند مشابه پارادوکس آموزه های بومی مکتب فلسفی دائوئیزم چینی، به خوبی فهمیده شود.
کتابهای مقدس مهایانه (سوتره ها)
کتابهای مقدس مهایانه را «سوتره» می خوانند یعنی «رشته های راهنما». به خلاف «سوتره» های پالی هینه یانی «گفتارهایی» که به ندرت بیش از بیست صفحه چاپی می شوند بسیاری از سوتره های مهایانه به صدها صفحه می رسد. معلوم نیست که چه کسانی این سوتره ها را نوشته اند. با معیارهای درونی می توان دو گروه اصلی در ادبیات سوتره ای تشخیص داد. یک گروه متنهای نیایشی اند که بوداشناسی و تعلیم بدی ستوه، مرکز معنوی آنهاست. این متنها از خواننده صمیمیت و ایمان به بودایان را می طلبد و خاستگاه شان بخش شمالی هند است. سوتره های فلسفی به گروه دوم تعلق دارند. پرگیاپارمیتا (یا پرگیاپارمیتا) یکی از سوتره های معروف مهایانه است که مرکب از چهل کتاب یا چهل سوره است. درباره ی مقام این سوره ها همین اندازه کافی است بگوییم که مکتب مادیمیکه شکل منظم شده ی نظریه ی «تهیت» سوره های پرگیاپارمیتا است. درباره ی ناگارجونه، بنیادگذار مکتب مادیمیکه، گفته می شود که او پرگیاپارمیتاشاستره ی بزرگ را که شرحی بر پرگیاپارمیتا است، نوشته است. در آثار چینی آمده است که ناگارجونه پرگیاپارمیتاست. با سوره های پرگیاپارمیتادوره ی نوی در آیین بودا آغاز می شود، که غالبا در کتابهای غربی از آن به «فراشناخت نو» یاد می کنند. این سوره ها با مفهوم «تهیت» خود تحول شگرفی در فلسفه و دین بودایی پدید آوردند. در آیین کهن تر بودایی واقعیت جوهر یا روان انکار شده بود، اما واقعیت درمه ها، یعنی درمه های مستقل و تک، به طور جزمی اثبات شده بود. در دوره ی جدید، این واقعیت درمه نیز انکار شد. سوره های پرگیاپارمیتا مدعی است که تعلیمات عمیق تر بودا را روشن شدگی می کند و در شمار نوآوری و بدعت نیست. در اینجا چهارده نگفتنی بودا تعبیری پرمعنا پیدا می کند. مایه ی اصلی این سوره ها همان گفت و گوی بودا است. ساخته و پرداخته شدن سوره های پرگیاپارمیتا در حدود هزار سال به درازا کشید، که می توان آن را به چهار دوره تقسیم کرد. دوره نخست مربوط است به 100 قبل از میلاد که ساخت و پرداخت یک متن بنیادی (تا 100 میلادی )، به انجام رسید. در دوره نخست، کهن ترین متن فراهم آمده است. کهن ترین متن پرگیاپارمیتا در 8000 قطعه شعر، و سی و دو دفتر ساخته شده و بیش تر سوره های این دوره اگرچه به نثراند، اما به شماره ی شعرهایی که در آنها آمده نامگذاری شده اند. تاریخ برخی از قسمتهای این پرگیاپارمیتای اصلی احتمالا به 100 ق م می رسد. بخشهای دیگری بعدها به آن افزوده شده اند. در حدود آغاز عصر مسیحی، پرگیاپارمیتای بنیادی به یک پرگیاپارمیتای بزرگ تر تحول یافت. امروزه این پرگیاپارمیتای بزرگ به شکل سه متن متفاوت درآمده است، یعنی پرگیاپارمیتا در 000/100 قطعه (شته - ساهسریکا)، پرگیاپارمیتا در 18000 قطعه (اشته دشه ساهسریکا)، و پرگیاپارمیتادر 25000 قطعه.
مهایانه در چین
بودیسم مهایانه در چین توسط مبلغان بودایی که از هند می آمدند،رواج پیدا کرد. یکی از مشهورترین این مبلغان کوماره جیوه (مرگ 413-تولد 344) بود که در سال 401 میلادی به چین وارد شد. دیگری بودا بدره (تولد 359 - مرگ 429) بود که در سال 408 میلادی به این سرزمین وارد گردید. البته راهبان چینی هم بودند که به هند سفر کردند تا آیین مهایانه را در آنجا تبلیغ کنند؛ از قبیل فاسیان یا فاشیان که در فاصله سالهای 399 تا 414 میلادی به هند سفر کرد و همچنین هیوان تسانگ یا سیوان زانگ که در فاصله سالهای 629 تا 645 به هندوستان رفته و به تبلیغ مهایانه همت گماشت. این سفرها به خاطر دزدان دریایی که در اطراف مالی به کشتی ها حمله می کردند یا به خاطر طوفان که کشتی ها را غرق می ساخت، بسیار سخت و پر دردسر بودند. البته راه دیگری نیز وجود داشت که موسوم به راه ابریشم بود و از آسیا می گذشت. این راه از میان بیابانها و مرتفع ترین کوه ها عبور می کرد. بلندترین قله از فلات پامیر و سلسله جبال مرتبط به آن «بام دنیا» خوانده می شد که واژگانی فارسی است و به معنای سقف جهان بوده و ارتفاع آن 24000 پا می باشد. کوماره جیوه، فاشیان و سیوان زانگ تمام متون دینی بودایی را با خود از هند به چین آورده و ترجمه نمودند. کانون بودایی که وارد چین شد به زبان سنسکریت بود و مشتمل بر سوره های مخصوص مهایانه بود و نه سوره های کانون پالی (دکتر بوئری می گوید: گمان برده می شود که تحریفات چینیان در آن مقطع وجود داشته است! و تغییرات ماهایانی را از جنس تحریف می داند). به هر حال داستان های سفر فاسیان و هوسان، در زمره ادبیات مهم چین دانسته می شود. فاسیان با سفر تاریخی خود در ایام حکومت چاندرا گوپتای دوم (415 پ م- 375 پ م) یک سند مهم برای تاریخ هندوستان فراهم آورد. (ادامه دارد...).