درآمد
در این نوشتار به اختصار اندیشه هاى ماتریدیه را با سه مکتب کلامى اعتقادى مهم در جهان اسلام، یعنى اشاعره، معتزله و امامیه مقایسه خواهیم کرد. این مقایسه با هر یک از سه مکتب در سه محور انجام مى شود. نخست، مقایسه اى خواهیم داشت میان ماتریدیه و هر یک از سه مکتب مزبور به لحاظ مبانى و مسائل روش شناختى، و بیشتر رویکرد هر یک از مکاتب فوق را به روش عقلى یا نقلى در باب کلام بر مى رسیم. در محور دوم، مهم ترین موارد توافق ماتریدیه با هریک از مکاتب یاد شده، و سرانجام در محور سوم نیز مهم ترین مسائل مورد اختلاف چهار مکتب را بر مى شماریم. بدیهى است که چنین مقایسه اى به صورت تفصیلى نیازمند تحقیقى مستقل است و در این مقام جانب اختصار را رعایت شده و تنها به ذکر سرنخ هایى بسنده شده است.
ماتریدیه و اشاعره
هرچند تا پیش از ابوالحسن اشعرى و ابومنصور ماتریدى، در جهان اسلام (غیر شیعى)، اندیشه هاى مختلفى رواج داشت، پس از ظهور این دو، و با حمایت و کمک هاى حکومت ها، دیگر مکاتب برچیده شدند و جز مکتب سلفیه که داعیه دار انحصارى اهل سنت و جماعت بود، تنها دو مکتب اشاعره و ماتریدیه در مقام مکاتب کلامى اهل سنت باقى ماندند. این دو مکتب، هم در روش، و هم در عقاید و اندیشه هاى کلامى اشتراکات فراوانى دارند و همین اشتراک ها موجب شده است که هر دو مکتب با نام اهل سنت و جماعت در کنار هم ادامه حیات دهند. با این حال، هم در روش، و هم در بینش و عقاید میان آنان اختلافاتى وجود دارد که به اختصار به آنها نظرى مى افکنیم.
مقایسه ماتریدیه و اشاعره از حیث روش کلامى
روش کلامى ماتریدیه بر دو پایه عقل و نقل استوار است. ماتریدیان براى عقل ارزش بسیار قایل اند ولى با این حال از نقل نیز سود مى برند. ماتریدى، همواره مى کوشید تا راهى میان دو مکتب معتزله و اهل حدیث برگزیند. کتاب التوحید وى پر از نزاع و مجادله با این دو است. او گاه از معتزله جانبدارى مى کند و گاهى از اهل حدیث، و گاه نیز طریق مخصوص خود را در پیش مى گیرد. ماتریدیان در اندیشه خود تنزیهى اند و هر آنچه مستلزم تجسیم و تشبیه خدا یا نقص و امکان در ساحت او باشد، مردود مى شمارند، اما مانند معتزله نیز نیستند که قایل به نفى صفات باشند. ابوالحسن اشعرى نیز در اینکه مى خواهد میان معتزله و اهل حدیث آشتى برقرار سازد، با ماتریدى هم داستان است و او نیز راهى میان دو مکتب بر مى گزیند، اما تفاوت هایى میان این دو وجود دارد. بسیارى از کسانى که در باب مکتب ماتریدى سخن گفته اند، روش اشعرى و ماتریدى را با هم مقایسه کرده اند. در این باب نظرهاى گوناگونى ارائه شده است. برخى معتقدند که میان اشعرى و ماتریدى تفاوت عمده اى وجود ندارد و آن دو در روش و نظر، در مهم ترین مسائل علم کلام هم عقیده اند. اما به نظر مى رسد این دیدگاه چندان درست نباشد، زیرا با ملاحظه کتب اشعرى و ماتریدى در مى یابیم که تفاوت در روش و رأى میان آن دو بسیار اساسى و چشم گیر است. اشعرى هر چند براى عقل ارزشى قایل است و آن را در ابواب مختلف کلامى به کار مى بندد، عقل و نقل را همسنگ نمى داند و در بسیارى موارد تعارض عقل و ظاهر نقل، جانب ظواهر نقل را مى گیرد و بیشتر ظاهر گراست. محض نمونه، وى براى خدا «وجه» و «ید» اثبات مى کند، اما ماتریدى عقل را بیشتر ارج مى نهد و این امور را نمى پذیرد.
دیدگاه دوم از آن احمد امین مصرى است. وى مى گوید: «رنگ اعتزال در مکتب اشعرى آشکارتر است، و این امر بدان جهت است که اشعرى مدتى طولانى در مکتب اعتزال بوده است». وى سپس براى این مدعاى خود چنین شاهد مى آورد که «اشعرى به وجوب عقلى شناخت خدا قایل است، اما ماتریدى این امر را نمى پذیرد». شگفت آنکه شخصى چون احمد امین مصرى چنین اشتباهى مرتکب شده است. گذشته از نادرستى اصل ادعاى وى، استشهاد او دقیقا برعکس است؛ یعنى ماتریدى به وجوب عقلى معرفت خدا عقیده دارد، و اشعرى معتقد به وجوب نقلى آن است. بنابراین استشهاد وى کاملا نادرست است، چنان که اصل ادعاى وى نیز صحیح نیست.
دیدگاه سوم در این باب که بیشتر محققان آن را مى پذیرند، این است که روش و آراى ماتریدى در بسیارى از مسائل اساسى علم کلام با اشعرى اختلاف دارد، چنان که در موارد مهم دیگرى نیز توافق دارند. از این دیدگاه، اختلاف آن دو از این جهت است که ماتریدى عقل را بیشتر ارج مى نهد و به مکتب اعتزال نزدیک تر است. در حقیقت ماتریدى در موضعى میان اشعرى و معتزلیان قرار دارد. محمد ابوزهره مى نویسد: «در روش ماتریدى عقل سلطه عظیمى دارد؛ اما اشاعره به روش نقلى مقیدند و آن را باعقل تأیید مى کنند، به نحوى که براى انسان روشن مى گردد که اشاعره در خط بین اعتزال و اهل فقه و حدیث قرار دارند و ماتریدى در خط میان اشاعره و معتزله است». از جمله کسانى که دیدگاه سوم را پذیرفته است، شیخ محمد زاهد کوثرى است، لیکن وى اختلاف میان اشاعره و ماتریدیه را در عقاید چندان جدى نمى گیرد. لیکن اختلاف میان اشاعره و ماتریدیه، هم در روش و هم در بینش، اساسى و جدى به نظر مى رسد، و همان قدر که ماتریدیان با دو مکتب دیگر اختلاف دارند، با اشاعره نیز به ویژه در مسائل روش شناختى اختلاف دارند. ماتریدى هرچند در کتب خود بر معتزله بسیار ایراد مى گیرد، آرا و روش او به آنان بسیار نزدیک است، و اشاعره به اهل حدیث نزدیک تر از ماتریدیه اند. بنابراین نظریه درست همین دیدگاه سوم است. در حالى که ماتریدیه حسن و قبح افعال را امرى عقلى دانسته، بر پایه آن شناخت خدا و ایمان به او را امرى عقلى مى شمارند و بر پایه همین اصل حسن و قبح عقلى را در باب خلق اعمال و افعال الهى، تکلیف مالایطاق، و امثال آن نمى پذیرند، اشاعره حسن و قبح افعال را شرعى و به امر الهى مى دانند. در باب خداشناسى هرچند ماتریدیه و اشاعره، هر دو، از تنزیه دم مى زنند، ماتریدیه جز در بحث رؤیت، در تمام دیگر ابواب به پیامدهاى این اصل ملتزم اند و بر اساس آن در باب صفات خبرى به تأویل یا دست کم به تفویض قایل مى شوند، در حالى که اشعرى به پیامدهاى این اصل کاملا پاى بند نیست و در باب صفات خبرى اثبات بلاکیف را مطرح مى سازد.
موارد اشتراک اشاعره و ماتریدیه
ماتریدیه و اشاعره در کلیات عقاید و نیز در بسیارى امور اتفاق نظر دارند، و بدین جهت، در این مقام فقط به موارد اختلاف آنان اشاره مى کنیم و از ذکر موارد اتفاق آنان مى پرهیزیم.
موارد اختلاف ماتریدیه و اشاعره
درباره تعداد مسائل اختلافى اشاعره و ماتریدیه نیز اختلاف نظر وجود دارد. در حالى که برخى، همچون سبکى و ابوعذبه کوشیده اند این اختلافات را بسیار اندک جلوه دهند و آنها را در سیزده مسئله محدود سازند، برخى دیگر آنها را به پنجاه تا صد مسئله نیز رسانده اند و ما خواهیم کوشید تا به اختصار به مهم ترین این مسائل اشاره کنیم.
الف) شناخت عقلى یا شرعى خداوند
ماتریدیه شناخت خدا را واجب عقلى مى دانند، یعنى اگر شرعى هم وارد نمى شد، شناخت واجب بود. اما اشاعره شناخت خدا را واجب شرعى مى دانند و معتقدند اگر شرع نبود، شناخت خدا نیز لازم نبود.
ب) ترتب حکمت و اغراض بر افعال الاهى
ماتریدیه معتقدند افعال الهى حکمت و غرض هایى دارند و فعل الهى لزوما حکیمانه است؛ ولى اشاعره بر آن اند که به نحو جواز و عدم لزوم حکمت مترتب بر فعل الهى است و مى شود که حکمتى در کار نبوده، فعل الهى خالى از غرض باشد.
ج) خلق اعمال و جبر و اختیار
ماتریدیه و اشاعره هر دو توحید در خالقیت را پذیرفته و خلق الهى را شامل اعمال اختیارى و غیر اختیارى آدمى مى دانند. آنان همچنین بر آزادى و اختیار و مسئولیت انسان در قبال اعمال اختیارى اش تأکید مى ورزند. اما در جمع میان توحید در خالقیت و آزادى و اختیار انسان هر یک از این دو مکتب راهى جداگانه پیش گرفته اند. در حالى که ماتریدیه و اشاعره، هر دو در این باب به نظریه کسب تمسک جسته اند، تفسیرى که از کسب ارائه مى دهند، به کلى متفاوت با یکدیگر است. به تصریح اشعرى شناسان، کسب اشعرى به درستى نمى تواند مشکل جبر را حل کند، و از این روى، هرچند وى مى کوشد تا به نحوى اختیار انسان را توجیه کند، هرگز به کمک نظریه کسب نمى تواند این مشکل را چاره سازد. اما همان گونه که در مبحث خلق اعمال مطرح شد، ماتریدیان در نهایت تصویر قابل قبولى از کسب مطرح ساخته و سرانجام آن را به نظریه امر بین الامرین پیوند داده اند.
د) تکلیف مالایطاق
ماتریدیه تکلیف مالایطاق را جایز نمى دانند، اما جمهور اشاعره آن را جایز مى شمارند.
هـ) خدا و فعل قبیح
ماتریدیه معتقدند خداوند کار قبیح انجام نمى دهد و اگر هم انجام دهد قبیح است و به قبح متصف مى شود. از این روى، جاودانه ساختن مؤمنان در آتش و کافران در بهشت، قبیح و غیر جایز است. اما اشاعره معتقدند فعل خدا متصف به قبح نمى شود و حتى اگر خداوند کارى انجام دهد که در نظر ما قبیح است، آن کار براى خدا قبیح نخواهد بود؛ زیرا حسن و قبح از امر و عمل مولا انتزاع مى شود و امرى شرعى است.
و) جواز عقلى عفو کفر
همه امت اسلام بر آن اند که عفو کفر و شرک شرعا جایز نیست. اما بحث در جواز عقلى آن است که آیا عقلا جایز است خدا کفر را عفو فرماید یا خیر؟ در این باب جملگى ماتریدیان بر عدم جواز عقلى عفو کفرند، اما اشاعره آن را جایز مى دانند.
ز) جواز عقلى تعذیب عبد مطیع
هر دو فرقه مى پذیرند که تعذیب عبد مطیع شرعا جایز نیست، اما اشاعره آن را عقلا جایز مى دانند، و ماتریدیه مخالف این عقیده اند.
ح) تکوین و صفات فعل
ماتریدیان با تقسیم صفات الاهى به صفات ذات و صفات فعل مخالف اند، و تمام صفات فعل را به صفت دیگرى به نام تکوین باز مى گردانند، و آن را صفت ذاتى دیگرى مى دانند که ازلى و ابدى است. اما اشاعره با این نظر مخالف بوده، تکوین را امرى اعتبارى مى دانند که از نسبت مؤثر به اثر، در عقل حاصل مى شود.
ط) تفسیر کلام نفسى خداوند
ماتریدیان معتقدند قرآن کلام الهى است که به منزله قول بدون کیفیت از خدا ظاهر شده و امرى متکثر است، اما اشعریان معتقدند کلام خدا امرى واحد است. در عین حال، اشعریان در کیفیت وحدت کلام الهى، اختلاف نظر دارند و بعضى به وحدت شخصى و برخى به وحدت نوعى آن، که همان خبر باشد، قایل شده اند. همچنین ماتریدیان و اشاعره در قابل شنیدن بودن کلام نفسى الهى اختلاف عقیده دارند: اشاعره آن را قابل شنیدن و ماتریدیه آن را غیر قابل شنیدن مى دانند.
ى) شرط ذکوریت در نبوت
ماتریدیان مردبودن را شرط نبوت مى شمارند و اشعریان آن را شرط نمى دانند، و از این روى، پیامبرى زنان را نیز مى پذیرند. البته بسیارى از اشاعره در این باره با ماتریدیه موافق اند و هر دو گروه نیز به آیات قرآن استناد مى کنند.
ک) تشکیکى بودن ایمان
ماتریدیان معتقدند ایمان تشکیک بردار و قابل زیاده و نقصان نیست، اما اشعریان معتقدند ایمان قابل زیاده و نقصان است.
ل) استثنا در ایمان
استثنا در ایمان این است که آدمى بگوید: «من مؤمنم، انشاءالله». اشاعره استثنا در ایمان و گفتن «انشاءالله» را جایز مى دانند، اما ماتریدیه معتقدند که استثنا در ایمان نشانه شک و تردید و منافى تصدیق است و آن را جایز نمى شمارند.
ادامه دارد ...
(در قسمت دوم بررسی و مقایسه میان اندیشه هاى ماتریدیه با اشاعره، معتزله و امامیه به مقایسۀ میان ماتریدیان و شیعه از حیث مبانى و روش پرداخته می شود.)