در این نوشتار، به اختصار روابط ماتریدیان را با چهار فرقه مهم جهان اسلام: معتزله، اشاعره، شیعه و وهابیت، را بررسی می نماییم. هرچند روابط ماتریدیان به رابطه با این چهار فرقه محدود نیست و آنان طى تاریخ هزار ساله حیات خود با فرقه هاى مهم دیگرى همچون کرامیه و کلابیه در جهان اسلام، و با فرقه هایى از دیگر ادیان نیز مواجهه داشته اند، رابطه آنان با این چهار فرقه اهمیت بیشترى دارد و این اهمیت درباره اشاعره، شیعه و وهابیت آشکارتر است؛ زیرا ماتریدیه و این سه فرقه هم اکنون در جهان اسلام حضور دارند و درک روابط گذشته آنان و نیز برقرارى و تنظیم روابط درست در دنیاى کنونى بسیار با اهمیت است. همچنین روابط آنان با معتزلیان، به دلیل اهمیت معتزله در تاریخ اندیشه اسلامى و نیز برخوردهاى زیاد میان ماتریدیه و معتزله مهم است.
ماتریدیان و معتزله
ماتریدیان معتزله را سرسخت ترین دشمن خود مى دانستند و آنان را پیوسته به کفر و الحاد و تحریف دین متهم مى کردند. ابومنصور از همان آغاز تأسیس مکتب خود بر مخالفت و رد و انکار معتزله کمر بست، و به رغم اشتراک فراوان در مسائل اعتقادى، تمام هم خود را مصروف رد روش صرفا عقلى و اندیشه خشک معتزله ساخت. بیشترین ردیه هاى ابومنصور به رد معتزله و اندیشه هاى آنان اختصاص دارد. همین نگاه خصمانه به معتزله در نگرش پیروان مکتب او نیز بازتابید و شخصیت هایى همچون ابومعین نسفى و ابوالیسر بزدوى، از دانشمندان مهم ماتریدیه، به شدت با اندیشه هاى معتزله مخالفت کردند. بزدوى افکار معتزلى را آشکارا بدعت دانسته و آثار اندیشمندانى همچون قاضى عبدالجبار رازى، جبایى، ابوالقاسم کعبى و نظام را جزو کتب ضاله شمرد و حفظ و نگهدارى و مطالعه آنها را غیر مجاز دانست. دیگر ماتریدیان نیز در قبال معتزله چنین موضعى در پیش گرفتند و دیدگاه آنان در باب معتزله هیچ گاه تغییر نیافته است. افزون بر این، آنان به ابراز احساسات و آراى خصمانه در برابر معتزله بسنده نکردند، بلکه به اقدامات عملى نیز دست زدند و براى از میان برداشتن معتزلیان با همه وجود دست به کار شدند. ابوالیسر بزدوى گزارشى را ثبت کرده که بر اساس آن، معلم و مشاور ماتریدى مسلک امیر بخارا به سعایت معتزله پرداخته، با نیرنگى، سبب خشم امیر بر معتزله و در نهایت برچیده شدن آنان از حوزه بخارا گردید.
به نظر مى رسد یکى از دلایل این نگاه به شدت خصمانه ماتریدیان به معتزله این بوده است که در بخش هاى شرقى جهان اسلام که مرکز ظهور مکتب ماتریدى است، حنفیان بسیارى مى زیسته اند که به لحاظ اعتقادى بر مکتب معتزله بوده اند. این امر براى ماتریدیان بسیار گران بوده که هم مذهبان فقهى آنان، با ارزش جمعیتى فراوانشان، بر مکتب ماتریدى نباشند. از این روى، کوشیدند تا مکتب معتزله را در شمار مکاتب بدعت گذار و غیر سنى جاى دهند و آن را در نظر عامه مردم بدنام سازند. گفتنى است به رغم این موضع خصمانه، دیدگاه هاى این دو مکتب در مباحث مختلف کلامى بسیار به هم نزدیک است و ماتریدیه، به ویژه اندیشه ماتریدیان متقدم، از لحاظ روش بارها به معتزله نزدیک تر از اشاعره است.
ماتریدیان و اشاعره
اشاعره و ماتریدیه به لحاظ اعتقادى اشتراک هاى فراوانى دارند و همین اشتراکات فراوان موجب شده است هر دو فرقه با نام اهل سنت و جماعت شناخته شوند، اما باید دید این دو فرقه چگونه روابطى با هم داشته اند. روابط میان ماتریدیه و اشاعره که اکثرا در فقه شافعى و حنبلى اند، دو مرحله متفاوت را از سر گذرانده است. در مرحله نخست که از بدو رویارویى این دو مکتب تا حدود قرون هفتم و هشتم را در بر مى گیرد، روابط میان ماتریدیان و اشعریان به شدت خصمانه بود. نخستین گزارش مکتوب از رویارویى این دو مکتب، در گزارش فخر رازى از ماوراءالنهر و مناظره وى با نورالدین صابونى ثبت شده است. در این گزارش، فخر رازى اشعرى با نورالدین صابونى ماتریدى گفتگویى نسبتا تند داشته است. لیکن تا پیش از عصر سلجوقیان و غلبه آنان بر نیشابور، رى، اصفهان و... مى توان گفت این دو فرقه تقریبا در قلمروهاى جداگانه اى مى زیسته اند و زمینه چندانى براى مفاهمه یا مخاصمه آنها وجود نداشته است. تنها از زمان سلجوقیان بود که اندیشه ها و اندیشمندان ماتریدى، همراه با سلجوقیان وارد قلمرو اشاعره شدند. از این دوران در این حوزه ها، ماتریدیان و اشعریان هریک به نحوى انحصارطلبانه خود را داعیه دار فرقه ناجیه و اهل سنت و جماعت، و دیگرى را بدعت گذار شمردند و حتى در مواقعى یکدیگر را لعن و تکفیر مى کردند. در این مرحله، ترکان سلجوقى که در پیروى از ابوحنیفه و ماتریدى افراط مى ورزیدند، در تشدید تنش ها سهم بسزایى داشتند و بارها خود به اقدامات عملى از جمله شکنجه اشاعره یا محروم ساختن آنان از تدریس و ایراد خطبه ها دست زدند. در هر صورت، این نگرش و رابطه خصمانه میان این دو فرقه تا پایان عصر سلجوقى ادامه یافت.
مرحله دوم، از قرن هشتم به این سوى، و به همت و تلاش ایوبیان براى ایجاد اتحاد میان فرقه هاى گوناگون اهل سنت، شکل گرفت. در آغاز، آشتى میان این دو فرقه مهم اهل سنت و سپس اتحاد و یکپارچگى آنها مطرح بود. در این مرحله، ابتدا کوشیدند تا اختلافات میان این دو فرقه را کم اهمیت و بلکه بى اهمیت جلوه دهند، و پس از موفقیت در این مرحله، بر آن شدند تا اشاعره و ماتریدیه، هر دو را فرقه هاى ناجیه و اهل سنت و جماعت معرفى کنند، و اشعرى و ماتریدى هر دو به منزله دو امام اهل سنت به رسمیت شناخته شوند. در این راستا بود که تمام اختلاف ها میان این دو فرقه براى همیشه کنار نهاده شد و هر دو در کنار هم به حیات خود ادامه دادند و امروزه نیز این رابطه دوستانه همچنان برقرار است.
ماتریدیان و شیعه
روابط میان ماتریدیان و شیعیان از دو جهت قابل بررسى است: نخست، از منظر دیدگاه هاى دو فرقه در باب مسائل مختلف کلامى، دوم، روابط این دو فرقه در مقام عمل و تعاملات آنها، که در این باره نیز روش یکنواختى وجود ندارد و در دوره هاى مختلف تاریخ، بسته به اوضاع گوناگون زمانى و مکانى، روابط شیعه و ماتریدیه متفاوت بوده است. در دوره سلجوقیان حنفیان و ماتریدیان داعیه دار انحصارى فرقه ناجیه و مکتب حق بودند و در برابر فرقه هاى دیگر، از جمله شیعیان، مواضعى به شدت خصمانه داشتند. عبدالجلیل قزوینى رازى، متکلم و مورخ شهیر شیعى، گزارش هاى متعددى را ثبت کرده است که شیعیان در این دوره همواره آماج اذیت و آزار بوده و تقیه مى کرده اند. شاید یکى از دلایل مهم این خصومت، افزون بر مسائل اعتقادى، آن بوده است که آل بویه دشمن و رقیب سلجوقیان گرایش هاى شیعى داشتند و از شیعیان حمایت مى کردند.
در زمان حکومت عثمانى نیز روابط میان شیعیان و ماتریدیان یکنواخت نبوده است. حاکمان عثمانى که در فقه و عقاید با ماتریدیان همرأى بودند، با شاهان شیعه صفوى درگیرى هایى داشتند اما در اواخر دوره عثمانى، روابط عثمانى ها با علماى شیعه در حوزه نجف، که در قلمرو حکومت آنان قرار داشت، چندان خصمانه و نامطلوب نبود. در دهه هاى اخیر نیز، با آنکه ماتریدیان در کشورهاى شمالى و غربى جهان اسلام، همچون ترکیه و بوسنى و حتى مصر، با شیعیان روابطى نسبتا خوب یا دست کم غیر خصمانه داشته اند، در کشورهایى همچون هند و پاکستان و افغانستان، این روابط چندان دوستانه نبوده است. هرچند در همین مناطق نیز قاعده ثابتى وجود نداشته و با اثرپذیرى از عوامل سیاسى و اجتماعى محلى یا منطقه اى، این روابط متغیر بوده است.
ماتریدیان و وهابیت
زمانى که محمد بن عبدالوهاب با حمایت و همدلى خاندان آل سعود وهابیت را بنا نهاد، مرکز ماتریدیان، ترکیه عثمانى بود. از همان زمان، روابط وهابیان با ماتریدیان به شدت خصمانه بوده است. وهابیان، دیگر فرقه هاى اسلامى را لعن و تکفیر مى کردند و به پیروان آنها ناسزا مى گفتند و در این زمینه میان ماتریدیان و اشعریان و شیعیان فرقى نمى نهادند. در مقابل، ماتریدیان نیز هم صدا با دیگر فرقه هاى پیش گفته، در رد وهابیت از هیچ تلاشى فروگذار نکرده و همواره بر ساختگى بودن آن تأکید ورزیده اند. وهابیان ماتریدیان را در شمار فرقه هاى بدعت گذار به شمار مى آورند و در برابر، بزرگانى از علماى ماتریدیه نیز از همان آغاز ظهور وهابیت با آن به مخالفت برخاستند که شیخ الاسلام محمد زاهد کوثرى جرکسى نمونه اى از این شخصیت هاست. او به شدت با وهابیت و جریان به اصطلاح سلفیه مبارزه مى کرد و آنان را به شرک متهم مى ساخت. وى حتى کتابى در رد کتاب نونیه ابن قیم نگاشته بود و آن را دواى درد شرک و وثنیت (وهابیت) مى دانست. این نگرش به شدت خصمانه، امروزه نیز میان وهابیان و ماتریدیان به چشم مى خورد، و در حقیقت، جنگ عقیدتى میان آنان همچنان برپاست.
البته گفتنى است که در نیم قرن اخیر هیچ حکومت مقتدرى از عقاید ماتریدیه دفاع و پشتیبانى نکرده است، بلکه در کشورهایى مانند ترکیه، هند و پاکستان، دولت، کاملا مخالف دین یا دست کم در دفاع از آن بى انگیزه است. در برخى کشورها مانند افغانستان، بوسنى و هرزگوین، و بسیارى از کشورهاى آسیاى میانه نیز یا دولتى وجود ندارد و مردم از بى نظمى و ناامنى و فقر رنج مى برند یا دولت ها هنوز کاملا قوام نیافته اند. اما بر عکس وهابیت در نیم قرن گذشته از سوى دولت و حکومت قدرتمند سعودى به طور همه جانبه حمایت شده است. وهابیان در نیم قرن اخیر با استفاده از وضع موجود ماتریدیان، به تبلیغات گسترده میان آنان دست زده و به جاى انگشت نهادن بر نقاط اختلافى، با استفاده از اشتراک نظرها و با شعار بازگشت به سلف صالح، مى کوشند عموم پیروان مکتب ماتریدى را به وهابیت جذب کنند. گروه هاى تبلیغى که در تمام کشورها و شهرهاى حنفى ماتریدى به تبلیغ وهابیت مى پردازند، بسیار پرشمار، و در نوع خود بى سابقه اند.