عدم سازگاری مضامین کتب و رساله هاى دیگر عهد عتیق با محتویات تورات. دلیل دیگرى که بر سند متصل نداشتن تورات فعلى و عدم اعتماد به آن وجود دارد این است که در بسیارى از موارد مضامین کتب و رساله هاى دیگر عهد عتیق با محتویات تورات سازگارى ندارد. اگر این تورات، تورات واقعى و مورد قبول بود، نویسندگان بقیه کتب عهد عتیق که معمولا از پیامبران و تابعان حضرت موسى بودند با آن مخالفت نمى کردند.
الف) جمهور اهل کتاب اتفاق دارند بر این که دو کتاب اول و دوم تواریخ ایام از مصنفات عزرا است. آنچه که در این دو کتاب در مورد تعداد اولاد «بنیامین» آمده است با آنچه که در تورات آمده است منافات دارد. در تورات این چنین آمده است: «پسران بنیامین، بالع، باکر، اشبیل، جیرا، نعمان، ایحى، رش، مفیم، حفیم و آرد بودند.» اما در اول تواریخ اینگونه آمده است: «پسران بنیامین اینها بودند: بالع، باکر و یدى ئیل.» و در جاى دیگر اینگونه آمده است: «فرزندان بنیامین به ترتیب سن اینها بودند: بالع، اشبیل، اخرخ، نوحه و راما» (باب 8، آیه 1) مشاهده مى شود آنچه که در کتاب تواریخ ایام آمده است هم از جهت تعداد فرزندان و هم از جهت اسامى آنها با آنچه که در تورات آمده است منافات دارد (صرف نظر از این که میان دو گفته تواریخ ایام نیز منافات مشاهده مى شود.) اگر تورات حضرت موسى همین تورات مشهور بود هرگز عذرا که خود پیدا کننده و یا گردآورنده تورات است با آن به مخالفت برنمى خاست. با این بیان روشن مى شود که تورات فعلى نه از مصنفات حضرت موسى است و نه عزرا.
ب) در موضع عدیده اى از تورات اینگونه آمده است که خداوند از فرزندان به خاطر مخالفت و گناه پدران مؤاخذه مى نماید. از جمله در سفر خروج در ده فرمان اینگونه آمده است: «من که خداوند، خداى تو مى باشم، خداى غیورى هستم و کسانى را که با من دشمنى کنند، مجازات مى کنم، این مجازات شامل حال فرزندان آنها تا نسل سوم و چهارم نیز مى گردد. اما بر کسانى که مرا دوست داشته باشند و دستورات مرا پیروى کنند تا هزار پشت رحمت مى کنم.» (سفر خروج، باب 20، آیه 5 و 6)
اما در کتاب خرقیال نبى، غیر از این آمده است: «نه پسر براى گناهان پدرش مجازات خواهد شد و نه پدر براى گناهان پسرش. انسان درستکار پاداش خوبى و نیکوکارى خود را خواهد یافت و انسان بدکار نیز به سزاى اعمال خود خواهد رسید.» (باب 18، آیه 19- 21) صرف نظر از این که سخن تورات با عقل و منطق سازگارى ندارد از دیدگاه درون دینى هم این نکته قابل توجه است که اگر تورات فعلى همان تورات واقعى بود قرآن کریم آنچه را که در کتاب خرقیال نبى آمده است تصدیق نمى کرد و خرقیال پیامبر هم که خود از تابعان حضرت موسى بود با آن مخالفت نمى کرد. از این گذشته اگر سخن تورات صحیح باشد لازمه اش این است که حضرت ابراهیم و اسحاق و اسماعیل و یعقوب و یوسف (ع) از اهل نجات و رحمت نباشند زیرا به زعم اهل کتاب پدر حضرت ابراهیم از بت پرستان بوده است. و اگر بنابراین باشد که تا نسل سوم و چهارم به خاطر گناه پدر، مجازات شوند، باید پیامبران مزبور که هم از پیامبران بزرگ در نزد اهل کتابند از اهل نجات نباشند و طبیعى است که اگر چنین باشد یهودیها و مسیحیها که خود را از تابعان آنها مى دانند اهل نجات نخواهند بود.
ج) هرگاه کسى باب 45 و 46 از کتاب خرقیال نبى را با مضامین باب 27 و 28 از سفر اعداد تورات، مقایسه کند به خوبى متوجه مى شود که میان این دو کتاب در بیان احکام ناسازگاریهاى فراوانى مشاهده مى شود.
بسیارى از فقرات تورات فعلى حکایت از این دارد که تورات مدتها بعد از مرگ حضرت موسى (ع) نوشته شده است. نمونه هایى از آنها عبارتند از:
الف) گزارش سفر پیدایش تورات: در سفر پیدایش تورات آمده است: «پیش از آنکه در اسرائیل پادشاهى روى کار آید، در سرزمین ادوم این پادشاهان یکى پس از دیگرى به سلطنت رسیدند: بالع... یوباب... حوشام... حداد... سمله... شائول (طالوت) اهل رحوبوت که در کنار رودخانه اى واقع بود.» (باب 36، آیه 31- 39) این عبارت به خوبى نشان مى دهد که موقع نگارش تورات، زمانى بوده است که از عصر طالوت (شائول) زمان زیادى گذشته بود و عصر پادشاهى در اسرائیل فرارسیده بود؛ یعنى زمان حضرت داوود (ع) جالب این است که بدانیم زمان حضرت طالوت و داود، حدود سیصد و شصت سال بعد از حضرت موسى بوده است.
ب) گزارش سفر اعداد تورات: در سفر اعداد تورات آمده است: «مردان یائیر که طایفه اى از قبیل منسى بودند، برخى روستاهاى جلعاد را اشغال کرده ناحیه خود را حووت یائیر نامیدند.» (سفر اعداد، باب 32، آیه 41) همین مضمون در سفر تثنیه تورات باب 3 آیه 41 نیز آمده است: «آنجا را همچنانکه امروز هم مشهور است حووت یائیر (یعنى دهستانهاى یائیر) نامیدند.» از برخى از کتب دیگر عهد عتیق بر مى آید «یائیر» دهها سال بعد از حضرت موسى به دنیا آمده و زندگى مى کرده است. مثلا از کتاب داوران (قضات) به خوبى استفاده مى شود که «یائیر» دهها سال پس از حضرت یوشع (جانشین حضرت موسى) رهبرى اسرائیل را به عهده گرفته است. بنابراین، مى توان نتیجه گرفت که تورات، دهها سال پس از حضرت موسى نوشته شده است.
ج) گزارش سفر تثنیه تورات: در سفر تثنیه تورات آمده است: «در روزگار پیشین حوریها در سعیر سکونت داشتند، ولى ادومى ها یعنى اعقاب عیسو آنها را بیرون رانده، جایشان را گرفتند. همانطور که اسرائیل جاى مردم کنعان را که خداوند سرزمینشان را به اسرائیل بخشیده بود گرفتند.» (سفر تثنیه، باب 2، آیه 12) این جملات دلالت بر این دارد که زمان نگارش تورات، بعد از ورود بنى اسرائیل به سرزمین موعود یعنى کنعان بوده است. و با توجه به این که به صراحت تورات و نیز کتاب یوشع، تا زمانى که حضرت موسى زنده بود بنى اسرائیل به کنعان راه نیافته بودند و بعد از مرگ حضرت موسى، در زمان حضرت یوشع این کار اتفاق افتاد، روشن مى شود که زمان نگارش تورات پس از فوت حضرت موسى بوده است. در موارد دیگرى نیز در تورات از فتح کنعان به دست اسرائیلیها سخن گفته شده است و حال آنکه تا زمان حیات حضرت موسى، چنین کارى صورت نگرفته بود.
د) در سفر تثنیه در مورد درگذشت حضرت موسى در سرزمین موآب در سن صد و بیست سالگى و عزادارى بنى اسرائیل در آن سرزمین به مدت سى روز و نامعلوم بودن مکان دفن او تا به امروز سخن گفته شده است. (سفر تثنیه، باب 34، آیه 5- 12) این جملات نیز به وضوح دلالت دارد که زمان نگارش تورات، مدتها پس از حضرت موسى بوده است.
آنچه که در مطالب پیشین به اثبات رسید وحیانى و الهامى نبودن تورات و عدم وجود دلیل بر انتساب آن به حضرت موسى و بلکه دلیل بر نادرستى این انتساب است.
ادله نادرستى انتساب بقیه کتب عهد عتیق به صاحبان آنها
الف) عدم دلیل روشن در انتساب و استناد این کتب به صاحبان آنها
در انتساب و استناد این کتب به صاحبان آنها مانند یوشع و عزرا و اشعیا و ارمیا و زکریا و داوود و سلیمان و حزقیال و دانیال و... دلیل روشنى در کار نیست. ادعاى آنها در این استناد از حد ظن و گمان تجاوز نمى کند به همین خاطر برخى از علماى اهل کتاب این انتسابها را به صورت احتمالى مطرح مى کنند نه قطعى. و ادعاى این که نویسندگان این کتب در موقع نوشتن، تحت نظارت روح القدس بوده اند ادعاى بى دلیل و غیر قابل اثباتى است.
ب) سرگذشت نامعلوم بقیه کتب عهد عتیق مانند تورات پس از اسارت بابلی: آنچه که در سابق در مورد حمله بخت نصر و نابودى مسجدالاقصى و از میان رفتن تورات و صندوق عهد گفته شد در مورد بقیه کتب عهد عتیق نیز صادق است زیرا پس از تخریب مسجد، چیزى از آثار گذشتگان باقى نمانده است. نه تنها مسجدالاقصى و تمام آنچه که در آنجا نگهدارى مى شد بلکه تمامى اورشلیم، تخریب و تاراج شد و این سرزمین به تلى از خاک مبدل شد. بنابراین تمام کتب پیامبران پیشین دستخوش نابودى گردید.
ج) محتویات و مضامین کتب عهد عتیق: بررسى محتویات و مضامین کتب عهد عتیق به خوبى نشان مى دهد که آنها را نمى توان به کسانى که این کتب به نام آنها مشهور شده است نسبت داد.
مثلا برخى از عبارات کتاب یوشع گواهى مى دهد که از تصنیفات یوشع پیامبر نیست به عنوان نمونه: «چندى بعد، یوشع خدمتگذار خداوند در سن صد و ده سالگى درگذشت و او را در تمنه سارح در کوهستان افرایم... دفن کردند. قوم اسرائیل در تمام مدت زندگانى یوشع و نیز ریش سفیدان قوم که پس از او زنده مانده بودند... نسبت به خدا وفادار ماندند.» (باب 24، آیه 29- 31)
«در آن روز، خداوند یوشع را در نظر تمام قوم اسرائیل سرافراز نمود قوم اسرائیل، یوشع را در تمام عمرش مانند موسى احترام مى کردند.» علاوه بر همه اینها در سراسر کتاب یوشع، از وى به صورت غایب تعبیر مى شود و لحن سخن به گونه اى است که به وضوح دلالت بر این دارد که شخص یا اشخاص، پس از یوشع، حوادث و جریاناتى که بر او گذشته است را نقل کرده اند. جالب این است که از برخى عبارات کتاب یوشع مى توان استنباط کرد که این کتاب در زمان حضرت داوود و یا بعد از آن نوشته شده است. در حالى که به اعتراف مورخان اهل کتاب ولادت حضرت داوود صد و پنجاه و هشت سال بعد از فوت یوشع بوده است. «در حالى که سربازان دشمن را تعقیب مى کردند... این واقعه در کتاب باشر نیز نوشته شده است.» (یوشع، باب 10، آیه 13)
از کتاب دوم سموئیل استفاده مى شود که کتاب «باشر» بعد از حضرت داوود نوشته شده است، «آنگاه داوود این مرثیه را براى شائول و یوناتان نوشت و بعد دستور داد در سراسر اسرائیل خوانده شود. کلمات این مرثیه در کتاب باشر نوشته شده است.» (باب 1، آیه 17- 18) در مورد نویسنده کتاب داوران (قضات) میان اهل کتاب اختلاف وجود دارد. برخى آن را از تصنیفات خرقیال و برخى آن را از ارمیا و برخى آن را از عزرا و برخى از سموئیل و... دانسته اند. صاحبان این اقوال هیچ دلیلى بر مدعاى خود ارائه نداده اند. همین گونه اختلاف در مورد برخى دیگر از کتب عهد عتیق وجود دارد. با توجه به این که مصنف واقعى این کتب معلوم نیست، اعتبار آنها مخدوش مى شود. کتاب سموئیل نمى تواند از سموئیل نبى باشد زیرا در سراسر این کتاب حتى یک مورد هم نمى توان یافت که از سموئیل به صورت متکلم تعبیر شده باشد.
بلکه در همه جا به صورت غائب و گزارش گونه از سموئیل و حوادثى که بر او گذشته است سخن گفته شده است. مثلا: «سموئیل هرچند بچه اى بیش نبود ولى جلیقه مخصوص کاهنان را مى پوشید و خداوند را خدمت مى نمود.» «سموئیل تا پایان عمرش رهبر بنى اسرائیل باقى ماند. او هر سال به بیت ئیل، جلجال و مصفه مى رفت و در آنجا به شکایات مردم رسیدگى مى کرد بعد به خانه خود در ادامه برمى گشت و در آنجا نیز به حل مشکلات بنى اسرائیل مى پرداخت، سموئیل در ادامه یک قربانگاه براى خداوند بنا کرد.»
عدم صحت انتساب کتاب نحمیا
انتساب کتاب نحمیا به وى نیز معلوم نیست بلکه از برخى قرائن فهمیده مى شود که از او نیست زیرا اولا آنجا که از نحمیا نام مى برد به صورتى نام مى برد که گویا فردى است غیر از نویسنده کتاب به عنوان نمونه: «نحمیاى حاکم اولین کسى بود که این پیمان را امضا کرد و بعد از او صدقیا، سپس افراد زیر آن را امضا کردند.» «نگهبانان خانه خدا که از انبارهاى کنار دروازه خانه خدا محافظت مى کردند عبارت بودند از... اینها کسانى بودند که در زمان یویاقیم، نحمیاى حاکم، عذراى معلم و کاهن انجام وظیفه مى کردند.» ثانیا در جایى از این کتاب از داریوش، پادشاه پارس نام مى برد. در حالى که این پادشاه حدود صد سال پس از وفات نحمیا پادشاهى مى کرده است. از این گذشته نحمیا از انبیا نبوده است بدین جهت به فرض این که صحت انتساب این کتاب به وى مورد پذیرش قرار گیرد باز دلیلى بر اعتبار آن نیست.