جستجو

نامهای دوزخ (سقر)

در آیاتی از سوره ی مدثر به یکی از نامهای دوزخ برخورد می کنیم و آن «سقر» است، بعد از اشاره به داستان یکی از مشرکان لجوج و سرسخت (ولید بن مغیره) می فرماید «سأصلیه سقر* و ما أدرئک ما سقر* لا تبقى و لا تذر* لواحة للبشر؛ به زودی او را وارد "سقر" می کنیم، و تو نمی دانی سقر چیست (آتشی است که) چیزی را (به حال خود) باقی نمی گذارد، و نه چیزی را رها می کند، پوست تن را به کلی دگرگون می سازد.» (مدثر/ 26- 29) به هر حال «سقر» یکی از نامهای دوزخ است و کرارا در آیات قرآن آمده، که در اصل از ماده «سقر» (بر وزن فقر) به معنی دگرگون شدن و ذوب شدن بر اثر تابش آفتاب گرفته شده. انتخاب این نام اشاره به عذابهاى هولناک دوزخ است که دامان اهل خود را مى گیرد. بعضی آن را نام یکی از طبقات وحشتناک دوزخ می دانند چنانکه در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم: «دره ای است به نام سقر که جایگاه متکبران است و هر گاه نفس بکشد دوزخ را می سواند.»
در صحاح اللغه آمده است که «"سقرات الشمس" به معنی شدت تابش آفتاب است. و "یوم مسقر" به معنی روز داغ و سوزان است.» در التحقیق آمده که «اصل این ماده به معنی حرارت شدیدی است که رنگ اشیاء یا صفات آنها را دگرگون می سازد. ولی تدریجا این واژه به صورت نامی از نامهای آتش دوزخ در آمده است، آتشی شدید و سوزان که همه چیز را دگرگون می سازد.» اوصافی که در همین آیات آمده نیز شاهد این مدعی است، چرا که از یک سو می گوید: پوست تن را به کلی دگرگون می کند، و از سوی دیگر می فرماید: چیزی را به حال خود باقی نمی گذارد. در مورد سقر بعضى گفتند: یکى از درکات جهنم است، بعضى گفتند: یکى از ابواب جهنم که می فرماید: «لها سبعة أبواب لکل باب منهم جزء مقسوم؛ دوزخى كه براى آن هفت در است و از هر درى بخشى معين از آنان وارد مى ‏شوند.» (حجر/ 44)
در التبیان در مورد "سأصلیه سقر" آمده است: «یعنى او را ملازم جهنم خواهیم ساخت.» و در مجمع البحرین می گوید: «واد فی جهنم شدید الحر سأل الله أن تنفس فتنفس فأحرق جهنم فهو من اسماء النار.» از امام صادق (ع) روایت است که گفت: «در جهنم دره اى براى متکبران وجود دارد که آن را سقر نام است، و چون از شدت گرما به خداى عز و جل شکایت کرد و از او خواست که به وى اجازه دم زدن دهد و اجازه یافت و تنفس کرد، جهنم آتش گرفت و سوخت.» از ابن عباس روایت شده است که گفت: «در پایین دوزخ سقر جاى دارد، و در آتش آن درخت زقوم، و در هراس انگیزى و کیفیات ممیزه آن چیزهایى است که آدمى نمى تواند آنها را تصور کند و حقیقت آن را دریابد.» براى بیان عظمت و شدت عذاب دوزخ مى گوید: «و ما ادریک ما سقر؛ تو چه مى دانى که سقر چیست.» یعنى به قدرى عذاب آن شدید است که از دایره تصور بیرون مى باشد، و به فکر هیچ کس نمى گنجد، همان گونه که اهمیت نعمتهاى بهشتى و عظمت آن به فکر کسى خطور نمى کند. ماء استفهامى اشاره به عظمت سقر و کیفیت آثار و سختى او است.
بعضى گفتند خطاب به سامع است یعنى "ایها السامع ما ادریک لکن" در مقام بیان شدت عذاب است که از روى غضب الهى برداشته می شود و همین نحوى که اوصاف بهشت و لذائذ آن مربوط به لذائذ دنیوى نیست و نمی شود توصیف کرد تا مشاهده نشود همین نحو اوصاف جهنم و شدت عذاب آن مربوط به عذابهاى دنیوى نیست و فقط تشبیه و تنظیر به نار و سیاط و اغلال و سلاسل و حمیم و غساق و زقوم می شود به مقدار فهم انسان و الا چه ربطى دارد آتش دنیا به آتش آخرت و همچنین سایر عذابهاى دنیوى با اخروى لذا می فرماید: «قابل درک نیست.» در دعای کمیل می خوانىم: «و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض لانه لا یکون الا عن غضبک و سخطک و انتقامک.» در این شکل از بیان انگیزشى براى آدمى به منظور تلاش کردن براى معرفت ولو به صورت اجمالى وجود دارد، و قرآن بعضى از صفات سقر را بیان مى کند و مى گوید: «لا تبقی و لا تذر؛ نه (زنده) بر جاى مى گذارد و نه (اثرى) از بدنهاى سوخته شده.»
مقصود از توصیف سقر به اینکه "نه باقى مى گذارد و نه رها مى کند." و در جمله "لا تبقی و لا تذر" به خاطر اینکه نفى مطلق است، و مقید نکرده که چه چیزى را باقى نمى گذارد و رها نمى کند، اقتضا دارد که مراد از آن را این بگیریم که سقر هیچ چیزى از آنچه او به دست آورده باقى نمى گذارد و همه را مى سوزاند و احدى را هم از آنهایى که در آن مى افتند از قلم نینداخته همه را شامل مى شود، به خلاف آتش دنیا که بسیار مى شود بعضى از چیزها که در آن مى افتد نمى سوزاند، و اگر مثلا انسانى در آن بیفتد پوست ظاهرى و صفات جسمیش را مى سوزاند، و به روح او و صفات روحیش نمى رسد اما سقر احدى از کسانى که در آن مى افتند باقى نمى گذارد بلکه همه را فرا مى گیرد، زیرا خداوند فرموده: «تدعوا من أدبر و تولى؛ و کسانى را که به فرمان خدا پشت کردند صدا مى زند» (معارج/ 17) و وقتى آنها را فرا گرفت چیزى از روح و جسمشان را باقى نمى گذارد بلکه همه را مى سوزاند هم چنان که فرموده: «نارالله الموقدة* التی تطلع على الأفئدة؛ آتش برافروخته الهى است. آتشى که از دلها سر مى زند.» (همزه/ 6- 7)
ممکن هم هست منظور این باشد که احدى را زنده نمى گذارد، و احدى را نمى میراند، در این صورت در معناى آیه زیر خواهد بود که مى فرماید: «الذی یصلى النار الکبرى* ثم لا یموت فیها و لا یحیى؛ آن کسى که خودش آتش کبرى را مى گیراند وارد مى شود، و آن گاه در آن آتش نه مى میرد، و نه زنده مى ماند.» (اعلى/ 12- 13) بعضى هم گفته اند: معناى جمله "لا تبقى" این است که سقر چیزى را که در آن بیفتد باقى نمى گذارد، مگر آنکه هلاکش مى کند وقتى هلاک شد به حالت هلاکت هم رهایش نمى کند، بلکه دوباره زنده اش مى کند تا باز شکنجه شود.
بعضى نیز گفته اند منظور این است که نه دوزخیان را مى میراند، و نه زنده نگه می دارد، و بلکه پیوسته در میان مرگ و حیات گرفتارند، همانگونه که در آیه 13 سوره اعلى آمده «لا یموت فیها و لا یحیى؛ نه در آن مى میرد نه زنده مى ماند.» بعضى دیگر گفته اند: معناى "لا تبقى" این است که براى آنان گوشتى باقى نمى گذارد و "و لا تذر" یعنى و استخوانى باقى نمى گذارد، یعنى داراى دو اثر است: اثرى بر روح، و اثرى دیگر بر جسم. بنابراین مفهوم آیه این نیست که به کلى مى سوزاند و نابود مى کند چرا که این معنى با آنچه در آیه 56 سوره نساء آمده سازگار نیست، آنجا که مى فرماید: «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب؛ هر زمان که پوستهاى تن آنها مى سوزد پوستهاى دیگرى بر آن مى رویانیم تا مجازات الهى را بچشند.»
بعضی نیز گفته اند معنى "لا تبقی" آن است که هیچ کس از کسانى را که در آن است باقى نمى گذارد و همه را نابود مى کند، و معنى "لا تذر" این که از هیچ یک از آنان چیزى بر جاى نمى گذارد پس اولى همه کسانى را که در آنند شامل مى شود، و دومى هر جزء از کسانى را که درآنند در بر مى گیرد، و این بزرگتر است و صفت آتش است با قطع نظر از صفت جهنم که در آن خداى متعال هر چه را که از آتش نابوده شده است تجدید مى کند، پس میان آن و این گفته خداوند متعال که «لا یموت فیها و لا یحیى» منافاتى وجود ندارد، بدان سبب که گفتگو در این جا به اندازه فهم ما و مقیاسهاى ما است. و شاید یکى از معانى آن چنین باشد. سقر از حیث سختى عذاب و نوع آن از هر چه در آن افتد چیزى بر جاى نمى گذارد، و از حیث مدت و ملازمت نیز چنین است و هرگز اهل آن را رها نمى کند، و این خود مى رساند که اهل آن جاودانه در آتشند، پس سقر ساکنان خود را رها نمى کند و آنان جاودانه در عذاب باقى مى مانند، بدان سبب که سوختن در آن سوختن عادى و متعارفى نیست بلکه احتراقى شبیه احتراق اتومى است که پایان نمى پذیرد، و خدا دانا است.

می سوزاند و کبود و سیاه می کند
سپس به بیان وصف دیگرى از این آتش سوزان قهر الهى پرداخته مى افزاید: پوست تن را کاملا دگرگون مى سازد که از فاصله بسیار دورى براى انسانها نمایان است. «لواحة للبشر» (مدثر/ 29) در المنجد آمده است: «"ألاح فلانا؛ او را هلاک کرد" پس هلاک کننده بشر است، و گفته مى شود: "لوح فلانا بالعصا" یعنى با عصا او را زد. گفته اند که معنى آن تشنگى انگیز است، و "رجل ملواح" یعنى کسى که زود تشنه مى شود، و "لواحة" از ماده ی "لوح" گاه به معنى ظاهر و آشکار شدن آمده، و گاه به معنى تغییر دادن و دگرگون ساختن، که مصدر آن تلویح است و تلویح عبارت از آن است که شخصى گرفتار آفتابزدگى شده و پوستش سیاه شده باشد، و تو گویى که سقر از حرارت خود سبب تغییر رنگ پوست و چهره اهل آن مى شود و بعضى گفته اند به سرخى. مى فرماید: یکى دیگر از خصوصیات سقر این است که رنگ بشره بدنها را دگرگون مى سازد. آن چنان چهره را سیاه و تاریک مى کند که سیاه تر از شب تاریک است: "بشر" در اینجا جمع "بشره" می باشد.»
"بشر" به معنى لغوى پوست روى بدن است یعنى آن سقر چنین است که پوست روى بدن آدمى را می سوزاند و سیاه می کند روى آدمى را بطورى که از شب سیاه تر می گردد و آنچه انسان به خبر می شنود معاینه می بیند.
هنگامى که گناهکاران وارد وادى سقر مى شوند، فرشتگان عذاب غلیظ و شدید به پیشباز ایشان مى آیند... و آنان مالک دوزخند و هجده فرشته همراه او، که چشمانى چون برق جهنده دارند، و دندانهاى پیشینى همچون برجها، آتش از دهانشان بیرون مى جهد و فاصله از این سر شانه تا آن سر آن در هر یک از آنان برابر با مسیر یک سال راهپیمایى است کف دست هر یک از آنان همه افراد دو قبیله مضر و ربیعه را در خود جاى مى دهد که رحمت خدا از ایشان دور شده است یکى از آنان هفتاد هزار کس را بر مى دارد و به هر جاى از دوزخ که مأمور است پرتاب مى کند. آتش سقر بشره کفار و اهل عذاب را تغییر می دهد و به صورتهاى بسیار منکر و مشوه که سیاه و سوخته و عبوس که نمی توان به صورت ویژه آنها نگاه کرد.
بنابر معنى اول، تفسیر آیه چنین مى شود: «دوزخ از فاصله دورى براى انسانها نمایان مى گردد.» همانگونه که در آیه 36 سوره نازعات آمده است، «و برزت الجحیم لمن یرى؛ دوزخ براى بینندگان آشکار مى گردد.» و بنابر معنى دوم تفسیر آیه چنین است: "دوزخ رنگ پوست تن را به کلى دگرگون مى سازد." از امام باقر (ع) روایت شده که «در جهنم کوهى است که به آن "صعود" گفته مى شود و در "صعود" صحرا و وادى است که به آن "سقر" گفته مى شود و در سقر چاهى است که به آن "هبهب" گفته مى شود، که هرگاه درب آن چاه برداشته شود اهل آتش از گرماى آن ضجه و فریاد مى زنند و آن از منازل جبارین است.»
آتش آن هرچه را فرا بگیرد فانى مى کند و به حال خود نخواهد گذارد و هرگز فردى از بشر را نگیرد جز اینکه او را گداخته بسوزاند هم چنانکه آتش دنیوى فقط اعضاء و جوارحى را اصابت کند و فرا بگیرد و مى سوزاند و سایر جوارح را فانى نخواهد نمود و هم چنین صفات و ملکات و رذایل خلقى را هرگز نخواهد سوزانید ولى آتش سقر هر کافرى را فرا بگیرد همه شئون وجودى او را فرا خواهد گرفت از رذایل و جهات روحى و روانى و اندیشه او را زیاده خواهد بر افروخت و کفر و شرک و عناد او را با ساحت کبریائى خواهد برافروخت و هر لحظه خشم و غضب او با ساحت کبریائى در افزایش خواهد بود هم چنانکه در دنیا پیوسته در مقام انکار نعمت ها و عناد با ساحت پروردگار و مبارزه با رسول (ص) بر آمده است.

منابع

  • سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 137
  • ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏25 صفحه 233
  • عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏13 صفحه 277
  • محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏17 صفحه 95
  • سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏17 صفحه 184
  • نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏14 صفحه 187
  • حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد ‏14 صفحه 358
  • ناصر مكارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6 صفحه 400

کلید واژه ها

تکبر رذایل اخلاقی قرآن نتیجه اعمال قیامت دوزخ عذاب الهی

مطالب مرتبط

عوامل ورود در جهنم (تکبر) عوامل ورود در جهنم (کبر و غرور) جاودانه های دوزخ (متکبران) جاودانه های دوزخ (اعراض کنندگان از قرآن) جاودانه های دوزخ (عذاب زناکاران) جاودانه های دوزخ (مشرکان) جاودانه های دوزخ (مرتدان)

اطلاعات بیشتر

نامهای دوزخ (نامی بر عیب جویان) نامهای دوزخ (سعیر) نامهای دوزخ (لظی) نامهای دوزخ (جحیم)

ابزار ها