در تعبیرات قرآن از نامهای دوزخ با واژه «حطمه» مواجه می شویم که دوبار در سوره «همزه» تکرار شده است، ضمن اشاره به وضع کسانی که عیبجویی و غیبت می کنند و حرص برای جمع آوری اموال دارند می فرماید: «ویل لکل همزة لمزة* الذى جمع مالا و عدده* یحسب أن ماله أخلده* کلا لینبذن فى الحطمة* و ما أدرئک ما الحطمة؛ واى بر هر بدگوى کننده ى عیبجوى. آنکه مالى فراهم کرد و بر شمرد. مى پندارد که مالش او را جاوید کند. چنین نیست [که مى پندارد]، حتما در آتشى شکننده افکنده شود. و تو چه مى دانى آتش شکننده چیست؟» (همزه/ 1- 5)
کلمه ی "حطمة" (بر وزن همزه و نیز بر وزن لمزه و نکحة و ضحکة) صیغه ی مبالغه است، و مبالغه در حطم (شکستن) را مى رساند، البته به معناى خوردن هم استعمال شده، و این کلمه یکى از نامهاى جهنم است چون جمله ی «نار الله الموقدة؛ آتش برافروخته الهى است آتشى که بر دل ها افتد و زبانه کشد.» (همزه/ 6) آن را به آتش جهنم تفسیر کرده. معناى آیه این است که نه، او اشتباه کرده، مال دنیایش جاودانش نمى سازد، سوگند مى خورم که به زودى مى میرد و در حطمه اش پرت مى کنند.
«و ما أدراک ما الحطمة؛ و تو نمى دانى حطمه چه حطمه اى است؟!» این جمله تعظیم و هول انگیزى حطمه را مى رساند. واژه «حطمه» که به گفته «صحاح اللغه» و «مجمع البحرین» نامی از نامهای دوزخ است، صیغه ی مبالغه از ماده «حطم» به معنی «درهم شکستن» است، و بعضی آن را به معنی «درهم شکستن اشیاء خشک» می دانند، لذا به سالهای قحطی «حطمه» (بر وزن لقمه) گفته می شود، زیرا همه چیز را در هم می شکند و انسانها را متلاشی می سازد.
از مقاتل نقل است که [حطمه] استخوانها را مى شکند و گوشتها را مى خورد تا جایى که به قلبها هجوم مى آورد به مرد شکمباره، حطمه گویند. و «حطیم» به محلی از کعبه که میان حجرالاسود و در خانه کعبه واقع شده گفته می شود، زیرا مردم سخت در آنجا ازدحام می کنند گویی از شدت فشار می خواهد استخوانها در هم بشکند. بنابراین نامگذاری دوزخ به عنوان «حطمه» به خاطر آن است که آتش سوزانش همه چیر را درهم می شکند و متلاشی می سازد، و تفسیری که قرآن در آیات مورد بحث برای آن آورده (می گوید: آتش افروخته الهی است، که از دلها سر می کشد) نیز شاهد بر این مدعی است.
ولی از بعضی از روایات استفاده می شود که هر یک از نامهای «جهنم» از جمله حطمه اشاره به بخش خاصی از دوزخ می باشد. جمله ی «کلا لینبذن فی الحطمة» ردع و تخطئه پندار غلط او است، که مى پندارد مال، جاودانه اش مى کند، و لام در کلمه "لینبذن" لام سوگند است، این کلمه از ماده ی "نبذ" (بر وزن سبز) به گفته ی "راغب" در "مفردات" در اصل به معنى دور انداختن چیزى به خاطر حقارت و بى ارزشى آن است. یعنى خداوند، این مغروران خودخواه خود برتربین را در آن روز به صورت موجوداتى ذلیل و بى ارزش در آتش دوزخ پرتاب مى کند، تا نتیجه کبر و غرور خود را ببینند.
اینکه گفتیم "حطم" به معنى درهم شکستن چیزى است، نشان مى دهد که آتش سوزان دوزخ به شدت اعضاى آنها را درهم مى شکند، ولى از بعضى از روایات استفاده مى شود که "حطمه" نام تمام جهنم نیست بلکه نام بخش فوق العاده سوزانى از آن است. فهم این معنى که آتش به جاى سوزاندن، اعضا را درهم بشکند شاید در گذشته مشکل بود، ولى امروز که مساله شدت تاثیر امواج انفجار بر همه ما واضح شده که چگونه ممکن است امواج ناشى از یک انفجار مهیب نه تنها انسانها بلکه میله هاى محکم آهن و ستونهاى عظیم ساختمانها را درهم بشکند مطلب عجیبى نیست. این اندیشه و حساب (که جمع و شماره مال جاوید می دارد و این دژم خوى شخصیت) کش «همزه لمزة» پایدار مى ماند، بسى خطا و نارساست. بلکه به یقین در دوزخى درهم شکننده (یا در میان هیمه هاى خورد) افکنده می شود. آن چنان که سلسله قوانین پیشرو و قواى محرک حیاتى، هر مانع و فشار و هرگونه سنگ و گل و یخبندان را از میان برمى دارد و بدور مى افکند و خورد مى کند تا راه رشد هر زنده و موجود متکاملى را باز نماید و هر بذر ریز و هر تار زنده و هر ریشه نازکى را نیرو بخشد و رشد دهد.
آیا مى دانى که حطمة چیست؟
مى دانیم که تحطیم (یعنى شکستن و خرد شدن) از برخورد جسم صلبى با مثل خود نتیجه مى شود، پس چگونه ممکن است که آتش سیال سبب تحطیم شود؟ دانش بشر نسبت به حقایق امور سخت محدود است، و بر او لازم است که براى دست یافتن به ابعاد حق در آنها خود را با مقیاس هایى تازه مجهز کند. آتش خدا است که مبادى خدایى و فاعلى آن را برافروخته نموده و اعمال گناه پیشگان هیمه و آتشگیرانه آن را فراهم ساخته است. الحطمة، بعد بعیدترى از شعاع و انعکاس روش و منش افراد سرکش و شخصیت کش «همزه لمزة» را می نمایاند که همان فرو کوبیدن و در هم شکستن و خورد شدن وجود آنها مى باشد.
باز الحطمة، بعد و عمق دارد که از درک عموم بسى دور است: آن آتش خدایى و مستند به اراده او می باشد که از ظاهر و باطن خورد شده و هیمه هاى آماده آنها «الحطمة- الموقدة» درمى گیرد: «فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة أعدت للکافرین؛ از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد.» (بقره/ 24) آن حطمه و وقود از نفس کفر پیشه و خوى آزمند و اعمال آتشزاى او که پیوسته در حال تضاد با قواى حیاتى و حقوق دیگران است ناشى و آماده «اعداد» شده، تا با تغییر جهان و بسط ابعاد و بروز مکامن، و آن گاه و آن جور که خدا می خواهد و می داند درگیر و برافروخته گردد. بسیارى از امور در دینا وجود دارد که هر چه براى انسان وصف کنند، حقیقت آن را درک نمی کند مثلا کسى که شیرینى نچشیده هر چه براى او وصف کنند تا نچشد درک نمی کند و امثال این بسیار است و لذا معروف است که می گویند: حلواى تنتنانى تا نخورى ندانى.
از امیرالمؤمنین علی (ع) مروى است که حلوا را در دست گرفت و فرمود: «رنگ خوبى دارى و بوى خوشى ولکن على طعم تو را نچشیده.» و خصوصیات بهشت و جهنم را هرچه توصیف کنند تشبیه است به ملاذ و آلام دنیوی ولى حقیقت آن را تا نروند و طعم آن را نچشند درک نمی شود. لذا می فرماید: «و ما أدراک ما الحطمة» سپس به توصیف بیان می فرماید که تا اندازه اى درک شود.
آتش برافروخته ی خداوند
«نار الله الموقدة؛ آتش برافروخته الهى است.» (همزه/ 6) آتش خدایى است که از روى شدت غضب الهى شعله ور گردیده. عذابهاى دنیا از مصیبات و بلاها و آفات هر چه بر انسان وارد گردد غالبا از روى غضب و انتقام نیست بلکه از روى حکمت و مصلحت نظام شخصى یا نظام کلى عالم ناشى گردیده، اما عذاب آخرت چنین نیست بلکه از روى غضب است که ناشى از مخالفت و عصیان سرزده و بروز و ظهور نموده. این است که نسبت آتش را به خودش می دهد.
این آتش را خداوند از روى غضب خلق فرموده غیر از آتشهاى دنیوى که از روى رحمت خلق شده که می فرماید: «أ فرأیتم النار التی تورون* أ أنتم أنشأتم شجرتها أم نحن المنشؤن* نحن جعلناها تذکرة و متاعا للمقوین؛ آیا آن آتشى را که بر مى افروزید دیده اید؟ آیا درختش را شما پدید آورده اید یا ما پدید آورنده ایم؟ ما آن را یادآورى [براى آتش قیامت] و کالایى براى مسافران [و جویندگان آتش] قرار داده ایم.» (واقعه/ 71- 73) که واقعا اگر این آتش نبود تمام زندگى انسان مختل می شد، اما آتش جهنم را امیرالمؤمنین (ع) در دعاى کمیل دارد: «فکیف احتمالى لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم بقائه و لا یخفف عن اهله لانه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک؛ پس چگونه تاب تحمل بلاى آخرت و آن ناملایمات بزرگ آنجا را دارم، در صورتى که آن بلا مدتش طولانى و دوامش همیشگى است، و تخفیفى براى مبتلایان به آن نیست، زیرا آن بلا از خشم و انتقام و غضب تو سرچشمه گرفته است.» و نیز دارد: «و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض؛ و آن چیزى است که آسمانها و زمین تاب تحمل آن را ندارند.»
همانطور که گفتیم: "حطمه" صیغه مبالغه از ماده ی "حطم" به معنى درهم شکستن چیزى است، و این نشان مى دهد که آتش سوزان دوزخ به شدت اعضاى آنها را درهم مى شکند، ولى از بعضى از روایات استفاده مى شود که "حطمه" نام تمام جهنم نیست بلکه نام بخش فوق العاده سوزانى از آن است. فهم این معنى که آتش به جاى سوزاندن، اعضا را درهم بشکند شاید در گذشته مشکل بود، ولى امروز که مساله شدت تاثیر امواج انفجار بر همه ما واضح شده که چگونه ممکن است امواج ناشى از یک انفجار مهیب نه تنها انسانها بلکه میله هاى محکم آهن و ستونهاى عظیم ساختمانها را درهم بشکند مطلب عجیبى نیست.