یکی از عوامل احباط اعمال در کنار کفر، اعمالی است که مردم را از اینکه دین اسلام را بپذیرند باز می دارند و با اینکه دلایل صحت دعوت رسول را فهمیده اند، دعوت رسول (ص) مبارزه مى نمایند. آیات قرآن بیان می کنند که: «إن الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله و شاقوا الرسول من بعد ما تبین لهم الهدى لن یضروا الله شیئا و سیحبط أعمالهم؛ کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن حق به مخالفت با رسول خدا برخاستند، هرگز زیانى به خدا نمى رسانند، و اعمالشان را حبط و نابود مى کند. (حتى اگر کار خیرى هم انجام داده اند چون با ایمان قرین نبوده حبط مى شود)» (محمد/ 32)
این کفار هیچ ضررى به خدا نمى زنند، چون کید ایشان و نقشه هایى که علیه خدا مى کشند ضررش به خودشان برمى گردد، "و سیحبط أعمالهم" و به زودى اعمالشان را بى نتیجه مى کند و نیرویى که براى هدم اساس دین مصرف مى کنند و آنچه براى خاموش کردن نور خدا به کار مى بندند هدر مى رود. بعضى از مفسرین گفته اند: مراد این است که اعمال نیکشان حبط گشته، در آخرت اجر نمى برند. ولى معناى اول با سیاق آیه سازگارتر است، چون بنا بر معناى اول آیه شریفه در صدد تحریک و تشویق مؤمنین به قتال با مشرکین نیز هست. و نیز آنان را دلخوش مى کند به اینکه سرانجام، پیروزى نصیبشان مى شود، هم چنان که آیات بعد این نکته را خاطرنشان مى سازند.
تسلیم شدن به رهبرى حق به دلایلى که در ذیل مى آید، چندان آسان نیست:
اولا: بدان سبب که پیشوا و راهنما نیز بشر است که طعام مى خورد و در کوچه و بازار راه مى رود، در صورتى که شیطان پیوسته به انسان وسوسه مى کند که چرا باید از انسانى مثل خودت اطاعت و فرمانبردارى کنى؟ و چه کس او را بر تو برترى داده است؟ و این از خطرناکترین عقبه ها و دشواریها بر سر راه پیروى کردن از رسولان در آغاز کار بوده است.
ثانیا: از آن روى که بسیارى از مقررات رهبرى با زندگى روزانه تماس پیدا مى کند، و گاه براى فرد نامفهوم است و مخالف مصالح جارى یا آراء یا هواهاى او جلوه گر مى شود... و این خود مستلزم به کار بردن عزم بیشترى است تا فرد بتواند بر آن حالت نفسى که مانع اجرا کردن قرار از طرف او است غلبه کند.
ثالثا: بدان سبب که صاحب ولایت الهى مردمان را پیوسته به طرف کمال سوق مى دهد، و همین امر قرارها و مقررات او را سخت و دشوار جلوه گر مى سازد... که جز مؤمنى که خدا قلب او را آزموده باشد کسى آن را تحمل نمى کند... بدان جهت که قرار از وحى سرچشمه مى گیرد و از ارزشهاى حقى که همراه با آن نازل شده است، و از جمله آنها چشم داشتن به کمال. از همین روى طاعت رسول در مقدمه واجبات رسالت قرار مى گیرد، به همان گونه که مخالفت با آن باز گشتن از دین و ارتداد و کفر محسوب مى شود و باعث باطل شدن اعمال است.
از بیان قرآن: «و شاقوا الرسول، و من بعد ما تبین لهم الهدى» چنان بر مى آید که این گروه از منافقانى بوده اند که فرمان رفتن به جنگ مایه رسوایى آنان شد، و چنان گمان کردند که شق عصاى طاعت رسول از طرف ایشان به زیان او تمام مى شود، در صورتى که سبب باطل شدن اعمال صالحى شد که خود آنان انجام داده بودند، و آنان را منتى بر رسول نیست، از آن روى که سبب باطل شدن اعمال خودشان بودند که به سبب خیانت ورزیدن نسبت به رهبرى در هنگام سختى و حرج گرفتار آن شدند. بیشتر مفسران گفته اند که مقصود از این آیه کفار مکه یا جهودان مدینه است، بدان جهت که ایشان با محاربه با اسلام از رفتن مردم به راه خدا جلوگیرى کردند، و گفته خداى تعالى: "من بعد ما تبین لهم الهدى" را آشکار بودن حجتهاى الهى به صورت عام براى مردم گواهى بر راستگویى رسول دانسته اند.
علامه طباطبائی می نویسند که: «مراد از "الذین کفروا" در اینجا رؤساى کفر و ضلالت در مکه است. البته سایر رؤساى کفر نیز به آنها ملحقند و آیه شریفه شامل همه کسانى است که مانع راه خدا مى شوند و با رسول او دشمنى مى ورزند، چیزى که هست کفار مکه فعلا مورد بحثند، چون آنها با رسول خدا (ص) به شدیدترین وجهى آن هم بعد از آنکه حق و هدایت برایشان روشن گردید دشمنى ورزیدند.»
مقصود از اطاعت خدا و رسول(ص) و مفاد جمله "لا تبطلوا أعمالکم" در آیه "یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله" را بررسی می کنیم.
در آیه بعد مى فرماید: «إن الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله ثم ماتوا و هم کفار فلن یغفر الله لهم؛ کسانى که کافر شدند و مردم را نیز از پیمودن راه خدا باز داشتند سپس در همان حال کفر از دنیا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید.» (محمد/ 33) چرا که با مرگ درهاى توبه بسته مى شود، اینها بار سنگین کفر خودشان و اضلال و گمراهى دیگران را هر دو بر دوش مى کشند، چگونه امکان دارد خداوند آنها را ببخشد؟ و به این ترتیب در مجموع این آیات، از سه گروه سخن به میان آمده است: منافقان، کفار، و مؤمنان، و صفات هر کدام و سرنوشت هر یک مشخص شده است.
این آیه اگرچه در مدلول خود مستقل، و از نظر معنا مطلق است، و حتى فقهاء با این قسمت از آیه که مى فرماید "و لا تبطلوا أعمالکم" استدلال کرده اند که بعد از شروع به نماز جایز نیست آن را باطل کرد، ولیکن اگر آن را با در نظر گرفتن سیاقى که با آیات قبل دارد، مورد دقت قرار دهیم، آیاتى که متعرض مساله قتال بود، و همچنین آیات بعد که آنها نیز در یک سیاق قرار دارند، و مخصوصا با ظاهر تعلیلى که در آیه "إن الذین کفروا..." است، و با ظاهر تفریعى که در جمله "فلا تهنوا و تدعوا إلى السلم..." به کار رفته، و خلاصه آیه مورد بحث را با سیاقش در نظر بگیریم، آن وقت مى فهمیم منظورش از اطاعت خدا اطاعت او در احکامى است که در قرآن نازل کرده، و منظورش از اطاعت رسول، اطاعت او است در همه آن دستوراتى که از ناحیه خدا نازل کرده، و آن دستوراتى که خودش از باب اینکه ولى مسلمین و زمامدار جامعه دینى ایشان است صادر فرموده. و در آخر ایشان را هشدار مى دهد از اینکه از اطاعت این دو جور دستور سرباز زنند، که اگر چنین کنند اعمالشان حبط مى شود، هم چنان که عاقبت مخالفت بعضى از نامبردگان در آیات قبل این شد که بعد از روشن شدن هدایت کارشان به ارتداد کشیده شد.
پس مراد از اطاعت خدا به حسب مورد اطاعت او در احکام مربوط به قتال است، و مراد از "اطاعت رسول" اطاعت او است در هر دستورى که آن جناب مامور به آن و به ابلاغ آن شده، و نیز هر دستوریست که آن جناب به عنوان مقدمه قتال و به ولایتى که در آن داشته داده، و مراد از "ابطال اعمال" تخلف از حکم قتال است، آن طور که منافقان و مرتدین تخلف کردند. ولى بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از "ابطال اعمال" و حبط شدن آن منت نهادن بر خدا و رسول است که ما ایمان آوردیم، و چنین و چنان کردیم، به شهادت اینکه در جاى دیگر فرموده: «یمنون علیک أن أسلموا؛ بر تو منت مى گذارند که اسلام آوردند.» (حجرات/ 17) بعضى دیگر گفته اند: منظور از این ابطال، ابطال به ریا و خودنمایى است. بعضى دیگر گفته اند: ابطال به وسیله عجب و خودپسندى است. بعضى گفته اند: به وسیله کفر و نفاق است. و بعضى گفته اند: مراد تنها ابطال صدقات به وسیله منت و اذیت است هم چنان که فرموده: «لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الأذى؛ صدقه هاى خود را با منت و آزار، باطل مكنيد.» (بقره/ 264) و بعضى گفته اند: ابطال به وسیله گناهان است. و بعضى دیگر گفته اند: به وسیله گناهان کبیره است.
اشکالى که متوجه همه این گفته ها مى شود (به فرض اینکه هر یک در جاى خود درست باشد) این است که هر کدام از آنها یکى از مصادیق آیه است، نه اینکه آیه در خصوص آن نازل شده. تازه این در صورتى است که ما از سیاق آیه صرف نظر. کنیم و گر نه گفتیم که سیاق تنها با این معنا سازگار است که منظور تخلف از جهاد باشد.
در آیه آخر مورد بحث می فرماید که: «فلا تهنوا و تدعوا إلى السلم و أنتم الأعلون و الله معکم و لن یترکم أعمالکم؛ پس سست نشوید و [کافران را] به آشتى مخوانید و شما برترید و خدا با شماست و کارها [و تلاش] هاى شما را ناقص نخواهد گذاشت [و پیروزتان خواهد کرد].» (محمد/ 35) جمله ی "فلا تهنوا" به این معنا است که سستى و ضعف به خرج ندهید. و جمله ی "و تدعوا إلى السلم" عطف است بر "تهنوا" که چون در زمینه نهى واقع شده، معناى "لا تدعوا الى السلم" را مى دهد. و کلمه ی "سلم" (به فتحه سین) به معناى صلح است. و جمله ی "و أنتم الأعلون" جمله اى است حالیه. مى فرماید: تن به صلح ندهید، در حالى که شما غالب هستید. و مراد از "علو" همان غلبه است. و این خود استفاده اى است معروف. و جمله ی "و الله معکم" عطف است بر جمله ی "و أنتم الأعلون" که سبب علو و غلبه مؤمنین را بیان و تعلیل مى کند. پس مراد از معیت (همراهى) خداى تعالى با مؤمنین، معیت نصرت است، نه معیت قیومیت که آیه «و هو معکم أین ما کنتم؛ هر كجا باشيد او با شماست.» (حدید/ 4) بدان اشاره کرده است.
در مورد جمله "و لن یترکم أعمالکم"، مجمع البیان مى گوید ماده "وتر" به معناى ناقص کردن چیزى است، و در حدیث هم آمده که رسول خدا (ص) فرمود: «کسى که نماز عصرش فوت شود، مثل این مى ماند که اهل و مال خود را وتر (ناقص) کرده باشد.» و معناى اصلى این کلمه قطع است و از مشتقات آن یکى "تره" است که به معناى قطع به وسیله کشتن است، و یکى هم "وتر" است. و وتر به کسى و چیزى مى گویند که با جدایى از دیگران منقطع شده باشد. پس معنایش این مى شود که خداوند اعمال شما را ناقص نمى کند، یعنى اجرش را تمام و کمال به شما مى دهد. بعضى هم گفته اند معنایش این است که خدا اعمال شما را ضایع نمى کند. و بعضى گفته اند خدا به شما ظلم نمى کند.
ولى همه این معانى نزدیک به همند. و معناى آیه این است که وقتى راه اطاعت نکردن خدا و رسول او و ابطال اعمال شما چنین راهى است، و کار شما را به محرومیت ابدى از آمرزش خدا مى کشاند، پس زنهار که در امر قتال سستى و فتور مکنید، و هرگز مشرکین را به صلح و متارکه جنگ دعوت مکنید در حالى که شما غالبید و خدا ناصر شما علیه ایشان است، و چیزى از اجر شما را کم نمى کند، بلکه اجرتان را بطور کامل به شما مى دهد. و در آیه شریفه، مؤمنین را به غلبه و پیروزى وعده مى دهد، البته به شرطى که مؤمنین خدا و رسول را اطاعت کنند، پس آیه شریفه از نظر معنا نظیر آیه «و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین؛ و اگر مؤمنيد سستى مكنيد و غمگين مشويد كه شما برتريد.» (آل عمران/ 139) مى باشد.
از نکات حساسى که در آیات مختلف قرآن از جمله آیه مورد بحث، به آن هشدار داده شده این است که مؤمنان مراقب باشند که اعمالشان همچون کفار حبط و نابود نشود. و به تعبیر دیگر اصل عمل مطلبى است، و نگاهدارى آن مطلبى مهمتر، یک عمل پاک و سالم و مفید عملى است که از آغاز سالم و بى عیب باشد و محافظت و مراقبت از آن تا پایان عمر بشود.عواملى که اعمال آدمى را به خطر مى افکند یا نابود مى سازد بسیار است از جمله:
1- "منت گذاردن و آزار دادن" است، چنان که قرآن مى گوید: «یا أیها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الأذى کالذی ینفق ماله رئاء الناس و لا یؤمن بالله و الیوم الآخر؛ اى کسانى که ایمان آورده اید انفاقها و بخشش هاى خود را با منت و آزار باطل نسازید، همانند کسى که مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى کند و ایمان به خدا و روز قیامت ندارد.» (بقره/ 264) در اینجا دو عامل بطلان عمل یکى "منت و آزار" و دیگرى "ریا و کفر" مطرح شده است که اولى بعد از عمل مى آید، و دومى مقارن آن، و اعمال نیک را به آتش مى کشند.
2- "عجب" عامل دیگرى است براى نابودى آثار عمل، چنان که در حدیث آمده است: «العجب یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب؛ عجب حسنات انسان را مى خورد همانگونه که آتش هیزم را!»
3- "حسد" نیز یکى از این گونه اعمال است که درباره آن نیز تعبیرى شبیه به "عجب" آمده که همچون آتش، حسنات را نابود مى کند، پیغمبر گرامى اسلام (ص) فرمود: «ایاکم و الحسد فان الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب.» اصولا همانگونه که حسنات، سیئات را از بین مى برد "إن الحسنات یذهبن السیئات؛ حسنات، سیئات را از بین مى برد.» (هود/ 114) همچنین گاهى سیئات، حسنات را به کلى از اثر مى اندازد.
4- مساله حفظ ایمان تا پایان عمر مهمترین شرط بقاى آثار عمل است چرا که قرآن به صراحت مى گوید: «کسانى که بى ایمان از دنیا بروند تمام اعمالشان حبط و نابود مى شود.»
از اینجا است که به اهمیت و مشکلات مساله نگهدارى اعمال پى مى بریم، و لذا در حدیثى از امام باقر (ع) آمده که فرمود: «الا بقاء على العمل اشد من العمل، قال و ما الإبقاء على العمل؟ قال یصل الرجل بصلة و ینفق نفقة لله وحده و لا شریک له، فکتب له سرا ثم یذکرها فتمحى فتکتب له علانیة، ثم یذکرها فتمحى و تکتب له ریاء؛ نگهدارى عمل از خود عمل سختتر است. راوى سؤال مى کند منظور از نگهدارى عمل چیست. پاسخ فرمود: انسان بخششى مى کند و یا انفاقى در راه خداوند یکتا و به عنوان یک انفاق پنهانى براى او ثبت مى شود، سپس در جایى آن را مطرح مى کند این انفاق پنهانى حذف مى شود و به جاى آن انفاق آشکار نوشته مى شود، دگر بار در جایى دیگر آن را مطرح مى کند باز حذف مى شود و به عنوان ریاء نوشته مى شود.» آیه مورد بحث اشاره سربسته اى به همه این امور کرده مى گوید: "و لا تبطلوا اعمالکم".