پنداریم که سنایی از نخستین شاعرانی ست که در شعرش از واژگان ایقاعی یا اتانین کار می گیرد:
زان پس بر یاد او پرده ی عشاق ساز *** تن تنین، تن تننا تن تنن
مولانا هم در یکی، دو غزل از واژگان ایقاعی کار می گیرد:
فارغ از کار جهانم تنناها یا هو *** ایمن از دور زمانم تنناها یا هو
و غزل دیگر:
من که مست از می جانم تنناها یا هو *** فارغ از کون و مکانم تنناها یا هو
یا در غزل دیگری می گوید:
مطربا غیر خدا تو غیر شمس الدین مگو *** برتن و جان وصف او بنواز تن تن تن تنن
تعبیر نردبان آسمان نیز تراویده ی ذهن سنایی ست:
«تا به بام آسمانش برد بخت از راه علم *** این نکوتر با زکاتش در زد اندر نردبان»
«اگر بسیار بندیشی خرد باشد از او عاجز *** کجا بر آسمان تاند شد آنکو نردبان دارد»
ای زده بر فلک سراپرده *** رخت بر تخت عیسی آورده
ای که از رشک نردبان فلک *** با خود از خاک بر فلک برده
مولانا نیز این تعبیر را در چند جای به کار می برد. مثنوی، نردبان آسمان است، پیر، نردبان آسمان است و شراب شمس، نردبان آسمان است:
نردبان آسمان است این کلام *** هرکه زین در می رود آید به بام
پیر باشد نردبان آسمان *** تیر پران از که گردد؟ از کمان
(دفتر ششم)
خاکیان زین باده بر گردون زدند *** ای می تو نردبان آسمان
(دیوان شمس)
در بعض غزل های مولانا بیت هایی از دیوان سنایی بی هیچ تغییری و یا با اندک تصرف، جاگزین شده است که در اینجا چندی را نمونه وار می شماریم.
در دیوان غزل های سنایی غزلیست بدین مطلع:
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین باد *** کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین باد
مولانا این بیت را با افزودن یک هجا، مطلع غزلی قرار داده است، بدین گونه:
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا *** کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا
پس از این بیت سنایی، بیت های خود مولانا می آیند. مولانا چنین افزایش ها را با بعض غزل های خویش نیز کرده است و از آن گمان می رود که سازگار ساختن غزل را با ضرب سماع بدیده داشته است. سنایی غزلی دارد در بیست بیت بدین مطلع:
ای یار مقامر دل، پیش آی و دمی کم زن *** زخمی که زنی بر ما، مردانه و محکم زن
مولانا دو غزل به همین وزن و قافیه دارد:
ای صاحب دریادل بر یار مقدم زن *** آن نور هدایت را بر چهره ی عالم زن
در این غزل، بیت شانزدهم غزل سنایی را حرف به حرف می آورد، بدین گونه:
گر باده دهی ما را بر تارک کیوان ده *** ور رای زنی ما را در قعر جهنم زن
در غزل دوم، مطلع غزل سنایی را بی هیچ تغییری، مطلع غزل خود ساخته است و بیت ششم غزل سنایی را که چنین است:
گر تخت نهی ما را در صف ملایک نه *** ور دار زنی ما را بر گنبد اعظم زن
با اندک تغییر، بیت دومین غزل خویش قرار داده است، بدین گونه:
گر تخت نهی ما را بر سینه ی دریا نه *** ور دار زنی ما را بر گنبد اعظم زن
در دیوان سنایی غزلی ست با این آغاز:
تا نقش خیال دوست با ماست *** ما را همه عمر خود تماشاست
آن جا که جمال دوستانست *** والله که میان خانه صحراست
وآنجا که مراد دل برآمد *** یک خار به از هزار خرماست
در دیوان شمس سه بیت آغازین این غزل در آغاز غزلی می آیند، مگر تنها به جای جمال، وصال و به جای برآمد، برآید، نشانده شده است، بدین گونه:
تا نقش خیال دوست با ماست *** ما را همه عمر خود تماشاست
آن جا که جمال دوستانست *** والله که میان خانه صحراست
وآنجا که مراد دل برآمد *** یک خار به از هزار خرماست
با توجه به این نمونه ها می توان چنین پنداشت که مولانا هم در اندیشه و مفاهیم و هم در شیوه ی شاعری از سنایی اثر پذیرفته و حتی از سخن آن حکیم اقتباس های مکرر کرده است. بعض اهل تحقیق حتی سرنامه ی مثنوی «بشنو این نی چون حکایت می کند...» را نیز ملهم از این بیت های سنایی دانسته اند که به باور من نیز چنان باید باشد:
ناله ی نی ز درد خالی نیست *** شوق از روی زرد خالی نیست
بی زبان گوش را خبر کرده *** بی بیان هوش را خبر کرده
از دمش شعله ها همی خیزد *** چه عجب گر نی آتش انگیزد
حتی اگر چنان هم باشد، پدیدار است که مولانا ملهم از چند بیت سنایی سرنامه یی برای مثنوی ساخته است که بعض عرفان پژوهان عصاره ی آن شش دفتر شمرده اند و به راستی چنان که سنایی گفته بود، آن نی، با واژه های مولانا در هستی دل سپردگان حقیقت بی تردید آتش انگیخته است.
از این بررسی، که شاید هنوز از ژرف کاوی سزاوار فاصله دارد، می توان پی برد که بهره یابی مولانا از آموزه های عرفانی سنایی و پیروی او از شیوه های شاعری حکیم، وجوه گوناگون و توجه انگیز دارد. جستجوی موشکافانه تر در این راستا هم برای شناخت روشن تر مولانا کارآیند است و هم برای آشنایی دقیق تر با سنایی در شناسایی مقوله هایی مربوط به دیدگاه عرفانی - فلسفی و فلسفه ی فرهنگ در آثار مولانا، جایی که از سنایی سود جسته است، اشاره به منبع نخستین گره گشاتر می نماید. مولانا بارها دلبستگی اش را به مکتب شعری و فکری عطار و سنایی آشکار کرده است و سنایی را چنان که در همین گفتار آوردیم، حکیم غیب و فخرالعارفین می نامد و بارها گفته های او را سند می آورد. در تشخیص مرزهای اثرپذیری مولانا از سنایی می نگریم که بسا شاخه هایی را که مولانا از باغستان بینش و بیان سنایی چیده تا جایگاه بوستان خرمی پرورده و بارور کرده است.