سنایی شاعر بزرگ و عارف نامی پارسی گوی قرن پنجم هجری، که بسیاری او را اولین شاعری می دانند که در عرصه عرفان شروع به سرایش منظومه های عرفانی نمود؛ دارای اندیشه های ناب و بدیعی درباره مسائل عرفانی است که در اینجا قصد آن داریم به بررسی درونمایه های اصلی شعر و اندیشه وی در مجموعه آثارش (آثار مسلم، نه منسوب) بپردازیم. به طور خلاصه هشت نوع درونمایه کلی در آثار مسلم سنایی می توان یافت.
درونمایه های مربوط به عرفان عابدانه
سنایی، بیش از هر چیزی به عنوان یکی از پیروان مسلک عرفان عابدانه معرفی شده است. هرچند این درونمایه ی شعری، تنها گرایش فکری- عقیدتی او نیست اما این قدر مسلم است که بخشی انبوه از شعر و محدوده ای فراخ از اندیشه او را همین موضوع به خود اختصاص داده است. درواقع، مثنوی گرانمایه «حدیقه الحقیقه و طریقه الشریعه» تا حد زیادی برخاسته از همین گرایش فکری- عقیدتی او به شمار می آید. افزون بر این مثنوی، قصاید فراوانی در دیوان اشعار وی یافت می شود که درونمایه آنها هم همین موضوع است. آنچه شگفتی خواننده را برمی انگیزد اینکه وی در مواردی حتی در خلال یک قصیده ی مدحی به سرودن ابیاتی مبادرت می ورزد که از حیث مضمون، باید آنها را در مجموعه ابیاتی با درونمایه عرفان عابدانه قرار داد؛ چه بسا مضامین و نکته های عرفانی که در «حدیقه» نیامده، اما در خلال این گونه قصاید مطرح شده باشد. به علاوه، بخشی از رباعیات و دیگر قوالب شعری موجود در دیوان، از حیث درونمایه، در زمره ی همین گروه قرار می گیرند. بر این اساس، یکی از محورهای اصلی شعر و اندیشه سنایی، عرفان عابدانه است.
بخش دیگری از اشعار سنایی را (که نسبتا زیاد هم هست) درونمایه های مربوط به عرفان عاشقانه تشکیل می دهد. این درونمایه ها، در انواع قالب های شعری و در جای، جای آثارش به چشم می خورد. در دیوان (برای مثال) قصایدی هست که فضای کلی حاکم بر آنها را روح قلندری فراگرفته و مضامین اینگونه قصاید غالبا از آن نوعی است که در عرفان عاشقانه مطرح است؛ بیان عشق و حالات عاشق و معشوق. همچنین در این نوع قصاید، با باور ها و اصولا شیوه تفکر ملامتی مواجه می شویم که از حیث مضمون، آنها را نیز باید در زمره ی اشعاری با درونمایه مربوط به عرفان عاشقانه جای داد. در این قسم اخیر، شاعر بنا را می گذارد بر انکار و تقبیح اماکن و اشخاصی که ظاهری آراسته اما باطنی آلوده دارند (مثل زاهد، مسجد) و مقدس قلمداد کردن آنچه در شرع به عنوان ضد ارزش قلمداد شده است (مثل میخانه، مستی و...) و غرض وی در این مجموعه (البته) همان مبارزه منفی علیه ریاکاری و نفاق مقدس مابانی است که بعدها توسط حافظ ادامه یافت.
بخش دیگری از عرفان عاشقانه سنایی، در غزلیاتش مطرح شده است. غزلیات او، از حیث درونمایه به دو دسته کلی تقسیم می شوند؛ نخست غزلیاتی که دربردارنده ی مضامین مربوط به عرفان عاشقانه هستند و دیگر آنها که بیشتر متضمن معانی مربوط به عشق های مجازی و زمینی است تا عشق ناب آسمانی. همچنین باورهای ملامتی وی (که با عرفان عاشقانه تناسب دارد) به کرات در غزلیات مطرح شده است. پاره ای دیگر از تمایلات و اندیشه های مربوط به عرفان عاشقانه سنایی را باید در اشعار نمادین و تمثیلی وی جستجو کرد، در عین حال که این قسم، به عرفان عابدانه سنایی هم اختصاص یافته است. عمده ترین اثر نمادین سنایی، «مثنوی سیرالعباد الی المعاد» است. این مثنوی که شرح سفر نمادین یک سالک است از عالم خاک تا ماورای افلاک، بسیاری از باورهای عرفانی محض وی را (اعم از عابدانه و عاشقانه در خود جای داده است. در برخی از حکایات تمثیلی حدیقه) هر چند به ندرت نیز، گاهی، به مواردی برمی خوریم که از لحاظ محتوی باید آنها را در ذیل اشعار مربوط به عرفان عاشقانه جای داد که از آن جمله می توان به حکایت عاشقی اشاره نمود که به رغم هشدار معشوق مبنی بر اینکه در حالت صحو و هوشیاری از دجله عبور نکند، وارد دجله شد و هلاک گردید. بر طبق این حکایت، راه عشق راهی است که باید آن را با مستی طی کرد نه هوشیاری و این، همان چیزی است که محور اصلی عرفان عاشقانه را شکل می دهد.
در شعر سنایی دو نوع اخلاق و طرح شده است. یکی آن بخش از اخلاقیات که جزء مستحسنات صوفیه است و لزوما با آنچه در اخلاق اسلامی غیر صوفیانه آمده تطابق ندارد و دیگر اخلاقیاتی که شکل صوفیانه محض نداشته و با آنچه در کلام عالمان شریعت آمده، مطابق است. اخلاقیات دسته دوم بیشتر در قصاید وی مطرح شده اما در عین حال، در دیگر قالب های موجود در دیوان و هم در مثنوی های وی نیز می توان ابیاتی را یافت (که البته کم هم نیستند) که به این نوع درونمایه اختصاص یافته است. آنجا هم که وی مشخصا بحث اخلاق را پیش می کشد، رنگ و بوی کلامش به بیانات واعظان منبری و عالمان شریعت نزدیکتر است تا سالکان طریقت. در عین حال موارد بسیاری هم هست که سنایی به تبلیغ و ترویج اخلاق صوفیانه مبادرت می ورزد.
این نوع درونمایه، در بیشتر قالب های شعری مورد استفاده او آمده است. یعنی هم در دیوان (با تنوع قالب های شعری که دارد) و هم در مثنوی ها، می توان اینگونه اشعار را مشاهده کرد و همین موضوع نشان دهنده ی اهمیت این درونمایه در نظر اوست. انتقادهای اجتماعی وی گاه شامل حال عامه مردم است و گاه متوجه گروه خاصی در اجتماع؛ برای مثال زاهدان ریائی یا صوفیه مناطق و یا فلاسفه. بخشی از هجویه های او را هم باید بازتابی از همین روحیه انتقادی شاعر به حساب آورد که البته با لحنی بسیار تند و گاه به دور از عفت قلم، سروده شده است. اما آنچه باید به طور خاص بدان توجه داشت اینکه علت وجودی قلندریات و اشعار ملامتی مآبانه اورا باید در همین روحیه انتقادی شاعر جستجو کرد؛ چه این قسم اشعار نشانه اعتراض او به وضع اجتماع و مقابله ای فرهنگی- قلمی، علیه مفاسد روزگارش است و از این جهت سنایی را باید پیشرو حافظ دانست. بر این اساس، غیر از اشعاری که درونمایه آنها مستقیما به انتقاد اجتماعی مربوط می گردد، پاره ای از قلندریات و بخشی از هجویه های وی را هم باید تا حد زیادی منبعث از همین روحیه انتقادی وی دانست.
در ابتدا چنین به نظر می رسد که بدین اعتبار که سنایی شاعری مداح بوده و بر طبق برخی دلایل تا پایان عمر هم، مدح می گفته، باید بیشتر قصاید او را در زمره ی قصاید مدحی به حساب آورد اما با مراجعه به دیوان و بررسی قصاید وی معلوم می شود که هر چند مدح، بخش نسبتا حجیمی از اشعار او را به خود اختصاص داده اما این مضمون، تنها یکی از درونمایه های قصاید اوست و البته لزوما عمده ترین مضمون هم نیست. باری، مدیحه های او بیشتر در قصاید آمده اما در «حدیقه»، «سیرالعباد» و همچنین «کارنامه بلخ» هم مواردی از این گونه اشعار مشاهده می شود؛ منتهی آنچه اهمیت دارد اینکه قصاید مدحی او ویژگی های خاص خود را دارد. در برخی قصاید مدحی، وی از مقدمه تغزلی صرف نظر کرده و از همان بیت آغازین به مدح ممدوح می پردازد، منتهی مدایح او آمیخته با فضایل اخلاقی، دین و ارزش های انسانی است. شاعر ممدوح خود را به صفاتی چون مقتدای شریعت، پیشوای شرع و دین، روشن کننده ی حجت حق، شاد کننده ی دل اهل سنت و از این قبیل صفات متصف می سازد. چنین به نظر می رسد که در این دسته از قصاید، شاعر بیش از آن که در صدد مدح به شیوه مداحان درباری باشد، در اندیشه ترویج فضایل اخلاقی است.
در یکی از مدیحه های حدیقه هم این موضوع به چشم می خورد و این می رساند که وی تا ادوار پایانی عمر (یعنی دوران سرودن حدیقه) همین شیوه مدیحه سرایی را در پیش گرفته؛ سنایی از این بابت، تاثیر عمیق و ژرفی بر سعدی و مدیحه های او دارد. نوعی دیگر از قصاید مدحی وی با مقدمه عرفانی آغاز می گردد. در این قصاید، گاه بیشتر ابیات قصیده، درونمایه عرفانی دارند و تنها دو یا سه بیت پایانی به مدح ممدوح اختصاص یافته است. این نوع قصاید در حقیقت، ترکیبی از مدح و عرفان هستند که صبغه عرفانی (در آنها) بر مدح غلبه یافته و البته از ابتکارات سنایی در قصاید مدحی است. از روی این گونه قصاید معلوم می شود که در نظر وی تناقض و تضادی میان مداح و در عین حال عارف بودن وجود نداشته و بر این اساس تا پایان عمر در عین تعلق به مرام صوفیه، مداح هم بوده است. پاره ای دیگر از قصاید مدحی وی مشتمل است بر مدح اولیاءالله. این گونه مدیحه ها که در نعت پیامبران و انبیاء، امامان شیعه و زعمای اهل سنت سروده شده، مدایحی کاملا پاکیزه و به دور از هرگونه شائبه مادی است.
برخی دیگر از قصاید مدحی وی چنان است که گویا تمام قصیده تغزلی بیش نیست و عناصر تغزلی بر سراسر قصیده سایه افکنده است.
با این حال، وی حتی در اینگونه قصاید هم گاه به بیان وعظهای اخلاقی می پردازد و سرانجام نوعی از قصاید مدحی در دیوان او یافت می شود که مدح از همان بیت آغازین یا پس از مقدمه شروع شده و تا پایان هم ادامه می یابد و در ضمن قصیده، هیچ نشانه ای از اندیشه های عرفانی، اخلاقی یا وعظی دیده نمی شود بلکه خواننده با یک قصیده تمام عیار مدحی روبرو می شود.
گرچه سنایی در بخشی از اشعارش از عرفان عاشقانه سخن می گوید و بر این اساس، از عقل و تعقل و علوم عقلی به زشتی یاد می کند اما، در مقابل، بخش نسبتا حجیمی از اشعار خود را هم به ستایش مستقیم و غیر مستقیم عقل اختصاص داده است. باری، از جمله مواردی که وی دباره عقل و تعقل سخن گفته و شعر سروده، باب عقل در حدیقه است. با عنایت به بیانات وی در این باب و باب های دیگر حدیقه، می توان دانست که عقل و تعقل (دست کم هنگام سرودن حدیقه، یعنی ادوار پایانی زندگی) در نظر او ارجمند بوده است.
درباره علوم عقلی مثل فلسفه هم دو نکته را باید متذکر شد. نخست اینکه او در آغاز جوانی با فلسفه و علوم عقلی بسیار مخالف بوده اما بعدها که اندیشه هایش متعادلتر شده، از ستیز او با فلسفه اثری نمی بینیم چنانکه در حدیقه (که حاصل ادوار پایان زندگی اوست) مباحث فلسفی تاثیر بسزایی دارد. نکته دیگر، اینکه وی در حدیقه از جهان شناسی فلسفی بهره ها برده است. مضافا اینکه یکی از ممدوحان خود را در حدیقه به صفت فیلسوف می ستاید که بیانگر نگاه مثبت وی است به فلسفه. حکمت شرعی هم در نظر او بسیار ارزشمند بوده چون هم بسامد این واژه در آثار او زیاد است و هم بسیاری از حکایت ها و تمثیل هایی که نقل می کند بنیادی حکیمانه دارد. به علاوه اینکه بسیاری از اظهارنظرهای او درباره موضوعات متعدد، برخاسته از نگرش حکیمانه است تا عرفانی محض. اطلاق صفت حکیم بر او نیز خود دلیل دیگری است بر گستردگی این مضمون در شعر، اندیشه و شخصیت او.
اینکه ما دلمان می خواهد شخصیت هایی که بارقه هایی از کمال در آن ها ظهور کرده، به کلی از خطا (بخصوص خطاهای فاحش) دور باشند، ریشه در یک حس مطلق گرایی و تعالی خواهی شرقی دارد؛ اما وقتی به دنیای واقعیت ها روی می آوریم، در می یابیم که یک چنین کمالی فقط خاص پیامبران و امامان معصوم است و بس. آنچه مهم است اینکه نباید وجود نقص در شخصیت های بزرگ، کمالات آنها را هم تحت الشعاع خود قرار داده و نگرش مارا بیش از حد منفی کند. این نکته را باید در هجویه های بزرگانی چون سنایی مدنظر داشت؛ افزون بر اینکه، قدر مسلم این هجوها و حتی هزل ها در آن روزگار چندان که امروز به نظر می آید، زشت و قبیح نبوده است چه بسیاری از شاعران قادر بودند هجویه ها را از آثار خود بزدایند اما این کار را نکردند. باری، هجویه ها (چه خوب باشد چه بد) بخشی دیگر از درونمایه های شعر وی را به خود اختصاص داده است. هجوهای موجود در دیوان گاهی با مراعات عفت قلم و در لفافه ای از کنایات و استعارات بیان شده و زمانی چنان با صراحت لهجه که نقل آن به هیچ عنوان امکان پذیر نیست. هر چند این بخش از اشعار او بسیار محدود است اما به هر حال بخشی از درونمایه شعر اوست.
بخش دیگری از اشعار سنایی هزلیات اوست. این گونه مضامین در جای، جای آثار او پراکنده اند؛ گاهی در قصاید، زمانی در غزلیات و همچنین در دیگر قالبهای شعری دیوان آمده است. با این تفاوت که برخی جاها محملی غیر از هزل برای اشعار او نمی توان تصور کرد، مثل آنجا که درباره ی اعمال منافی عفت خود با صراحت لهجه سخن می گوید و در مواردی هست که می توان مضامین هزلی را به معانی تاویلی (با عنایت به زبان تاویل پذیر غزل فارسی) تعبیر کرد؛ مثل آنجا که درباره ی زیبا پسر قصاب شعر می سراید. در هر صورت، این قسم اشعار، از حیث کمیت در آثار او بسیار محدود و انگشت شمار است. براین اساس، ما با شاعری روبرو هستیم که هم اهل عرفان عابدانه است وهم عرفان عاشقانه، هم واعظ منبری است و هم قلندر ملامتی، هم مداح است و هم عارف، هم اهل جد و انتقاد است و هم هزل و هجو. البته نسبت میان این مضامین در شعر و اندیشه وی یکسان نبوده است. عرفان عابدانه، وعظ اخلاقی و دینی، عرفان عاشقانه، مدیحه، تعقل و حکمت، انتقاد اجتماعی و هزل و هجو به ترتیب نشان دهنده ی ساختار کلی شعر و اندیشه سنایی است. این موارد را می توان از این هم خلاصه تر کرد و گفت عرفان، شریعت، مدح، حکمت و انتقاد اجتماعی پنج محوراصلی شعر و اندیشه او را شکل می دهند.
عرفان عابدانه و عرفان عاشقانه دو جریان عمده شعر سنایی است که وی در بستر این دو جریان، اندیشه ها و باورهای خود را مطرح کرده است.