گفتارى پیرامون اجتماعات حیوانى
خطاب قرآن به مردم اینگونه است که حیوانات زمینى و هوایى همه امت هایى هستند مثل شما مردم، و معلوم است که این شباهت تنها از این نظر نیست که آنها هم مانند مردم داراى کثرت و عددند، چون، جماعتى را به صرف کثرت و زیادى عدد، امت نمى گویند، بلکه وقتى به افراد کثیرى امت اطلاق مى شود که یک جهت جامعى این کثیر را متشکل و به صورت واحدى درآورده باشد، و همه یک هدف را در نظر داشته باشند حال چه آن هدف، هدف اجبارى باشد و چه اختیارى؛ «و ما من دابة فی الأرض و لا طائر یطیر بجناحیه إلا أمم أمثالکم ما فرطنا فی الکتاب من شی ء ثم إلى ربهم یحشرون؛ و هیچ جنبنده اى در زمین نیست، و نه هیچ پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند، مگر آنکه گروه هایى مانند شمایند ما چیزى را در کتاب [تکوین از نظر ثبت جریانات هستى و برنامه هاى آفرینش] فروگذار نکرده ایم، سپس همگى به سوى پروردگارشان گردآورى مى شوند.» (انعام/ 38) هم چنان که از این نظر هم نیست که این حیوانات انواعى و هر نوعى براى خود امتى است که افرادش همه در نوع خاصى از زندگى و ارتزاق و نحوه مخصوصى از تناسل و تولید مثل و تهیه مسکن و سایر شؤون حیات مشترکند، زیرا اگر چه این مقدار اشتراک براى شباهت آنها به انسان کافى است، لیکن از اینکه در ذیل آیه فرمود: "ثم إلى ربهم یحشرون" استفاده مى شود که مراد از این شباهت تنها شباهت در احتیاج به خوراک و جفت گیرى و تهیه مسکن نیست، بلکه در این بین، جهت اشتراک دیگرى هست که حیوانات را در مساله بازگشت به سوى خدا شبیه به انسان کرده است.
شعور عامل مشترک حشر انسان و حیوانات دیگر
وجه اشتراکى که بین انسان و حیوانات دیگر وجود دارد و موجب تشابه انسان و حیوانات دیگر در مساله "حشر" و باز گشت به خدا مى باشد، داشتن شعور است. حال باید دید آن چیزى که در انسان ملاک حشر، و بازگشت به سوى خدا است چیست؟ هر چه باشد همان ملاک در حیوانات هم خواهد بود، و معلوم است که آن ملاک در انسان جز نوعى از زندگى ارادى و شعورى که راهى به سوى سعادت و راهى به سوى بدبختى، نشانش مى دهد، چیز دیگرى نیست، آرى، یک فرد از انسان ممکن است در طول زندگیش در دنیا به لذیذترین غذاها و موافق ترین ازدواجها و زیباترین منزلها برسد و در عین حال به خاطر ظلم و جورى که کرده سعادتمند در زندگى هم نباشد، و بر عکس ممکن است جمیع انواع بلاها و شدائد به او روى آورده باشد و او در عین حال به خاطر داشتن کمالات انسانى و نور عبودیت، خوش و سعادتمند بوده باشد. پس ملاک تنها همان داشتن شعور و یا به عبارت دیگر، فطرت انسانیت است که به کمک دعوت انبیا راه مشروعى از اعتقاد و عمل به رویش باز مى کند که اگر آن راه را سلوک نماید و مجتمع هم با او و راه و روش او موافقت کند در دنیا و آخرت سعادتمند مى شود، و اگر خودش به تنهایى و بدون همراهى و موافقت مجتمع آن راه را سلوک کند در آخرت سعادتمند مى شود، یا در دنیا و آخرت هر دو، و اگر آن راه را سلوک نکند بلکه از مقدارى از آن و یا از همه آن تخلف نماید، در دنیا و آخرت بدبخت مى شود. این آن سنتى است که فطرت هر انسانى آن را قبول داشته، و در دو کلمه خلاصه مى شود، و آن دو کلمه عبارتند از:
1- به کار خیر و اطاعت خدا وادار کردن، 2- از عمل بد و معصیت بازداشتن و یا :1- به عدل و استقامت دعوت نمودن، 2- از ظلم و انحراف از حق نهى کردن. آرى هر انسانى به فطرت سلیم خود امورى را درباره خود و دیگران نیکو شمرده و آن را عدالت مى داند، و امورى دیگر را زشت دانسته آن را به خود و به دیگران ظلم مى شمارد، دین الهى هم این فطرت را در همین تشخیص اجمالیش تایید نموده و تفصیل عدالت و ظلم را برایش شرح مى دهد.
این خلاصه و چکیده مطالبى است که بسیارى از آیات قرآنى تاییدش مى نماید، مانند آیه «و نفس و ما سواها* فألهمها فجورها و تقواها* قد أفلح من زکاها* و قد خاب من دساها؛ سوگند به نفس و آن کس که راست و درست کرد آن را، پس به وى فجور و تقوایش راى الهام نمود به تحقیق رستگار شد آن کسى که نفس خود راى تزکیه کرد، و زیانکار شد آن کسى که نفس راى تباه ساخت.» (شمس/ 7- 10) و آیه «کان الناس أمة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه إلا الذین أوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم فهدى الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق بإذنه و الله یهدی من یشاء إلى صراط مستقیم؛ مردم همه امت واحده اى بودند، خداوند انبیا را که مژده دهندگان و ترسانندگانند برانگیخت، و کتاب به حق را بر آنان نازل کرد، تا در میان مردم و در آنچه اختلاف کردند حکم کنند، و اختلاف در کتاب نکردند مگر همانهایى که کتاب به آنان داده شد، بعد از مشاهده آیات روشن، (و این کجرویها همه) از راه بغى و ظلم (بود) پس خداوند میان آنان را که ایمان آوردند در آن اختلافات به سوى حق و به اذن خود هدایت فرمود، و خداوند هر که را بخواهد به راه راست هدایت مى فرماید.» (بقره/ 213)
تفکر عمیق در اطوار زندگى حیواناتى که ما در بسیارى از شؤون حیاتى خود، با آنها سر و کار داریم، و در نظر گرفتن حالات مختلفى که هر نوع از انواع این حیوانات در مسیر زندگى به خود مى گیرند، ما را به این نکته واقف مى سازد که حیوانات هم مانند انسان داراى آراء و عقاید فردى و اجتماعى هستند، و حرکات و سکناتى که در راه بقاء و جلوگیرى از نابود شدن از خود نشان مى دهند، همه بر مبناى آن عقاید است، مانند انسان که در اطوار مختلف زندگى مادى، آنچه تلاش مى کند، همه بر مبناى یک سلسله آراء و عقائد مى باشد، و چنان که یک انسان وقتى احساس میل به غذا و یا نکاح و داشتن فرزند و یا چیز دیگر مى کند بى درنگ حکم مى کند به اینکه باید به طلب آن غذا برخاسته یا اگر حاضر است بخورد، و اگر زیاد است ذخیره نماید، و همچنین باید ازدواج و تولید نسل کند. و نیز وقتى از ظلم و فقر و امثال آن احساس کراهت مى نماید حکم مى کند به اینکه تن به ظلم دادن و تحمل فقر حرام است، آن گاه پس از صدور چنین احکامى، تمامى حرکت و سکون خود را بر طبق این احکام انجام داده، و از راهى که احکام و آراى مزبور برایش تعیین نموده، تخطى نمى کند.
همین طور یک فرد حیوان هم (به طورى که مى بینیم) در راه رسیدن به هدفهاى زندگى و به منظور تامین حوائج خود از سیر کردن شکم و قانع ساختن شهوت و تحصیل مسکن، حرکات و سکناتى از خود نشان مى دهد، که براى انسان، شکى باقى نمى ماند در اینکه این حیوان نسبت به حوائجش و اینکه چگونه مى تواند آن را برآورده سازد، داراى شعور و آراء و عقایدى است که همان آراء و عقاید او را مانند انسان به جلب منافع و دفع ضرر، وا مى دارد. بلکه بسیار شده است که در یک نوع و یا در یک فرد از یک نوع، در مواقع به چنگ آوردن شکار و یا فرار از دشمن به مکر و حیله هایى برخورده ایم که هرگز عقل بشر آن را درک نمى کرده و با اینکه قرن ها از عمر این نژاد گذشته، هنوز به آنچه که آن حیوان درک کرده، منتقل نشده است. آرى، زیست شناسان در بسیارى از انواع حیوانات، مانند: مورچه، زنبور عسل و موریانه به آثار عجیبى از تمدن و ظرافتکاریهایى در صنعت، و لطائفى در طرز اداره مملکت، بر خورده اند که هرگز نظیر آن جز در بعضى از ملل متمدن دیده نشده است.
قرآن کریم هم در امثال آیه «و فی خلقکم و ما یبث من دابة آیات لقوم یوقنون؛ و در خلقت شما و سایر جنبدگان پراکنده، آیاتى است براى مردمى که یقین مى کنند.» (جاثیه/ 4) مردم را به شناختن عموم حیوانات و تفکر در کیفیت خلقت آنها و کارهایى که مى کنند، ترغیب نموده، و در آیات دیگرى به عبرت گرفتن از خصوص بعضى از آنها، مانند: چهارپایان، پرندگان، مورچگان و زنبور عسل دعوت کرده است. انسان وقتى این آراء و عقاید را در حیوانات مشاهده کرده و مى بیند که حیوانات نیز با همه اختلافى که انواع آن در شؤون و هدفهاى زندگى دارند، با اینهمه، همه آنها اعمال خود را بر اساس عقاید و آرایى انجام مى دهند، به خود مى گوید: لابد حیوانات هم احکام باعثه (اوامر) و زاجره (نواهى) دارند، و اگر چنین احکامى داشته باشند، لابد مثل ما آدمیان خوب و بد را هم تشخیص مى دهند، و اگر تشخیص مى دهند ناچار، مانند ما عدالت و ظلم هم سرشان مى شود، و گرنه اگر داراى آن احکام نبودند، و خوب و بد و عدالت و ظلم سرشان نمى شد، چرا بایستى انواع مختلفشان در آراء و عقاید مختلف باشند؟ از این هم که بگذریم، چرا افراد یک نوع با هم فرق داشته باشند؟ مى بایستى همه، مثل هم باشند، و حال آنکه مى بینیم این اسب با آن اسب و این قوچ با آن قوچ و این خروس با آن خروس در تند خلقى و نرمى، تفاوت فاحش و روشنى دارند، و همچنین در جزئیات دیگرى از قبیل حب و بغض و مهربانى و قساوت و رامى و سرکشى و امثال آن، همین اختلافات را مشاهده مى کنیم.