نقش رسول، نقش مبلغ و شاهد است. اما تبلیغ، مسئولیت او عبارت است از نقل رسالت خدا بی هیچ کم و کاستی. اما شهادت معنیش مراقبت از اجرای احکام رسالت است و هدایت مردم به راه راست و عیسی این دو مسئولیت را به انجام رسانید و گفت: «إن کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی و لا أعلم ما فی نفسک إنک أنت علام الغیوب؛ گواه من این است که اگر چنین می گفتم می دانستی، زیرا تو از آنچه در درون روح و جان من است آگاهی، در حالی که من از آنچه در ذات پاک تو است بی خبرم، زیرا تو علام الغیوب و با خبر از تمام رازها و پنهانیها هستی.» (مائده/ 116) تنها چیزی که من به آنها گفتم همان بوده است که به من ماموریت دادی که آنها را دعوت به عبادت تو کنم و بگویم خداوند یگانه ای را که پروردگار من و شما است پرستش کنید؛ «ما قلت لهم إلا ما أمرتنی به أن اعبدوا الله ربی و ربکم؛ جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چيزى] به آنان نگفتم [گفته ام] كه خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد.» و تا آن زمان که در میانشان بودم مراقب و گواه آنها بودم و نگذاشتم راه شرک را پیش گیرند، اما به هنگامی که مرا از میان آنها برگرفتی تو مراقب و نگاهبان آنها بودی، و تو گواه بر هر چیزی هستی؛ «و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم و أنت علی کل شی ء شهید؛ تا وقتى در ميانشان بودم بر آنان گواه بودم پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چيز گواهى.» (مائده/ 117) و با این همه باز امر، امر تو و خواست، خواست تو است، اگر آنها را در برابر این انحراف بزرگ مجازات کنی بندگان تواند و قادر به فرار از زیر بار این مجازات نخواهند بود، و این حق برای تو در برابر بندگان نافرمانت ثابت است، و اگر آنها را ببخشی و از گناهانشان صرف نظر کنی توانا و حکیم هستی، نه بخشش تو نشانه ضعف است، و نه مجازاتت خالی از حکمت و حساب: «إن تعذبهم فإنهم عبادک و إن تغفر لهم فإنک أنت العزیز الحکیم؛ اگر عذابشان كنى آنان بندگان تواند و اگر بر ايشان ببخشايى تو خود توانا و حكيمى.» (مائده/ 118)
معلوم می شود که شهادت رسول شهادتی محدود است یا شهادتی موقتی است و منحصر است به ایام حیات او و بعد از او این خداست که نگهبان است: «فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم؛ و چون مرا میرانیدی تو خود نگهبان عقیدتشان گشتی.» (مائده/ 117) تو مراقب اعمال آنها بودی تا در دنیا و آخرت آنان را محاسبه کنی اما نگهبانی خدا از اعمال مردم در پاداشی که به آنها در دنیا یا آخرت می دهد، منعکس می گردد. بدون آن که کسی قادر به فرار از آن باشد و این ما را وا می دارد که مراقب اعمال و گفتار خویش باشیم تا از ما خطایی سر نزند که چون سر بزند خداوند حساب آن را نگه می دارد و ما را مؤاخذت می کند. شهادت خدا همان قدرت و سلطه مستقیم اوست بر زندگی مردم که به صورت یاری مؤمنان پاکدل، و خذلان کافران منافق و هدایت مجاهدان و نیکوکاران مجسم می شود. خداوند سلطان و قادر حقیقی در زندگی است. بر ماست که بر او توکل کنیم و از کسی جز او نترسیم. مفسران گواه هر امت را پیامبر آن امت دانسته اند و گواه این مطلب این است که قرآن حضرت مسیح را شاهد امت خویش معرفی کرده است آنجا که می فرماید: «و إن من أهل الکتاب إلا لیؤمنن به قبل موته و یوم القیامة یکون علیهم شهیدا؛ و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگش [که لحظه روشن شدن حقایق است] به مسیح ایمان می آورد [که: او فرستاده خدا، بنده او و مژده دهنده به ظهور پیامبر اسلام است، ولی ایمان در آن لحظه سودبخش نیست] و مسیح روز قیامت بر [عقاید و اعمال] آنان گواه است.» (نساء/ 159)
کلمه "ان" در این آیه نافیه و به معنای "نیست" است و در جمله "من أهل الکتاب" مبتداء حذف شده، تقدیر آن "احد من اهل الکتاب" است و ضمیر در کلمه: "به" و در کلمه "یکون" به عیسی (ع) بر می گردد و اما ضمیر در "قبل موته" مورد اختلاف واقع شده که مرجع آن کجا است. بعضی از مفسرین گفته اند: مرجع آن مبتدای تقدیری یعنی همان کلمه "احد" است و معنای آیه این است که هر یک از اهل کتاب قبل از مردنش به عیسی ایمان می آورد یعنی لحظه ای قبل از مردن برایش روشن می شود که عیسی رسول خدا و بنده حقیقی او بوده، چیزی که هست ایمان آوردن به وی در این لحظه یعنی در دم جان دادن سودی به حال او ندارد و عیسی در روز قیامت علیه همه اهل کتاب شهادت خواهد داد چه اینکه به وی ایمانی سودمند آورده باشند و چه ایمانی بی فائده و یا به عبارت دیگر چه اینکه در طول زندگی به وی ایمان داشته باشند و چه در دم مرگ ایمان آورده باشند.
مؤید این احتمال این است که اگر ضمیر در "قبل موته" را به احد تقدیری بر نگردانیم بلکه به عیسی (ع) برگردانیم، برگشت معنا به همان چیزی خواهد شد که در بعضی از روایات آمده که عیسی (ع) هنوز زنده است و از دنیا نرفته و اینکه در آخرالزمان از آسمان می آید و همه یهود و نصارای موجود در آن روز به وی ایمان می آورند و آیه را اینطور معنا کردن مستلزم آن است که در آیه شریفه بدون هیچ دلیلی مخصص، مرتکب تخصیص بشویم و با اینکه آیه به طور کلی درباره اهل کتاب فرموده، یک یک آنان به عیسی ایمان خواهند آورد، بگوئیم یهود و نصارایی که بین دو مقطع تاریخی زندگی می کرده اند، یعنی بین به آسمان رفتن عیسی و نازل شدنش از آسمان بوده اند به عیسی ایمان نمی آورند و این صحیح نیست.
بعضی دیگر گفته اند: ضمیر مذکور به عیسی بر می گردد و منظور از ایمان آوردن اهل کتاب به عیسی قبل از مرگ عیسی ایمان آوردنشان در هنگام نزول آن جناب از آسمان است، این مفسرین نیز دلیل نظریه خود را همان روایت دانسته اند که شنیدی. این بود نظریه مفسرین، ولی آنچه در اینجا لازم است مورد دقت و تدبر قرار گیرد این است که در آخر آیه فرموده: "و یوم القیامة یکون علیهم شهیدا" و این جمله با جمله های قبل در یک سیاق قرار دارند و این خود ظهور دارد در اینکه عیسی (ع) در قیامت شهید و گواه بر همه اهل کتاب است، هم چنان که اول آیه ظهور دارد در اینکه همه اهل کتاب قبل از مردن به عیسی ایمان می آورند.
خوب با در نظر گرفتن آیه سوره مائده که در خصوص مساله شهادت از آن جناب حکایت کرده که گفته است: «پروردگارا من ما دام که در بین آنان بودم شاهد بر اعمالشان بودم، بعد از آنکه مرا میراندی من نمی دانم چه کردند، تو خودت مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی شاهدی.» (مائده/ 117) که شهادت را منحصر کرده به ایامی که زنده بوده، معلوم می شود که عیسی از دنیا نمی رود مگر بعد از همه اهل کتاب، چون آیه مورد بحث همانطور که قبلا گفتیم دلالت دارد بر اینکه عیسی (ع) شاهد بر جمیع اهل کتاب است، پس اگر مؤمن به عیسی هم همه آنها باشند لازمه اش این است که عیسی بعد از همه اهل کتاب از دنیا برود و این قهرا نظریه دوم را نتیجه می دهد که می گفت ضمیر به عیسی بر می گردد و می فهماند که عیسی (ع) هنوز زنده است و دوباره به سوی اهل کتاب بر می گردد تا به او ایمان آورند، نهایت امر این است که کسی بگوید آنهایی که از اهل کتاب برگشتند، عیسی را درک نمی کنند و بین دو مقطع تاریخی زندگی می کنند در هنگام مرگشان به وی ایمان می آورند و آنها که آن روز را درک می کنند یا به اضطرار و یا به اختیار به وی ایمان می آورند.
از این هم که بگذریم با در نظر گرفتن سیاق آیه: "و إن من أهل الکتاب إلا لیؤمنن به..." یعنی واقع شدنش بعد از آیه: "و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم... بل رفعه الله إلیه و کان الله عزیزا حکیما"، مناسب تر آن به نظر می رسد که آیه مورد بحث در مقام بیان نمردن عیسی باشد و بخواهد بفرماید: او هنوز زنده است، چون اگر این غرض در بین نمی بود، هیچ غرض دیگری به ذهن نمی رسد که احتمال دهیم به خاطر آن غرض مساله ایمان اضطراری آنان و شهادت آن جناب بر آنان را ذکر کرده است. پس همین نکته ای که به نظرت رساندیم مؤید این است که مراد از ایمان آوردن اهل کتاب به عیسی قبل از موت، ایمان آوردن همه آنان به وی قبل از موت وی باشد. لیکن در این باب آیات دیگری هست که خالی از اشعاری بر خلاف این احتمال نیست مانند آیه: «إذ قال الله یا عیسی إنی متوفیک و رافعک إلی و مطهرک من الذین کفروا و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا إلی یوم القیامة؛ زمانی که خدای تعالی به عیسی فرمود من تو را خواهم گرفت و به سوی خود بالا خواهم برد و از شر کسانی که کافر شدند پاک خواهم کرد و پیروان تو را تا روز قیامت، فوق کفار قرار می دهم.» (آل عمران/ 55) که دلالت دارد بر اینکه بعضی از کفار (یعنی یهودیان) که به عیسی کفر ورزیدند تا روز قیامت هستند.
مانند آیه شریفه: «و قولهم قلوبنا غلف، بل طبع الله علیها بکفرهم، فلا یؤمنون إلا قلیلا؛ و اینکه گفتند: دلهای ما پوشیده است، نه چنین نیست بلکه خدا بر دلهایشان و به خاطر کفرشان مهر زده و در نتیجه دیگر ایمان نخواهند آورند مگر اندکی.» (نساء/ 155) که از ظاهرش بر می آید این مهر خوردن دلهاشان عذابی و نقمتی است که از ناحیه خدای تعالی علیه آنان مقدر شده، در نتیجه مجتمع یهود بدان جهت که مجتمع یهودند و یا مجتمع اهل کتابند تا روز قیامت ایمان نمی آورند. بلکه ذیل آیه که می فرماید: "و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم" ظاهر در این است که تا روز قیامت یهودیان باقی هستند، حتی بعد از مرگ عیسی (ع) هم زنده اند، برای اینکه عیسی در پاسخ خدای تعالی عرضه می دارد من تا زنده بودم شاهد بر اعمال آنان بودم ولی بعد از آنکه از دنیا رفتم دیگر اطلاع ندارم که چه کردند.
لیکن انصاف قضیه این است که این آیات منافات با مطالب گذشته ما ندارد زیرا اینکه فرمود: «و جاعل الذین اتبعوک فوق الذین کفروا إلی یوم القیامة» دلالت ندارد بر اینکه یهودیان به عنوان اهل کتاب تا روز قیامت باقی هستند. و همچنین اینکه فرموده: "بل طبع الله علیها بکفرهم..." تنها دلالت بر این دارد که ایمان، همه یهودیان را فرا نمی گیرد و اگر در حینی از احیان ایمان بیاورند، ایمان آورندگان نسبت به سایرین، اندکند، علاوه بر اینکه اگر جمله: "و إن من أهل الکتاب إلا لیؤمنن به قبل موته" دلالت کند بر اینکه یک یک اهل کتاب از دنیا نمی روند مگر آنکه در موقع جان دادن به عیسی ایمان می آورند، تازه این ایمان، ایمانی مقبول نیست، چون اضطراری است و در آیه دلالتی نیست بر اینکه این ایمان مقبول و غیر اضطراری است. و همچنین جمله: "فلما توفیتنی کنت أنت الرقیب علیهم..." دلالت ندارد بر اینکه اهل کتاب بعد از مرگ عیسی (ع) نیز هستند، برای اینکه ضمیر در کلمه: "علیهم" به کلمه "ناس" در جمله: «أ أنت قلت للناس؛ آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد.» (مائده/ 116) بر می گردد نه به اهل کتاب و نه به نصارا باز دلیل بر این معنا این است که عیسی (ع) از پیغمبران اولوا العزم و صاحب شریعت است و بر تمام بشر مبعوث شده و شاهد بر اعمال کل انسانها است، چه بنی اسرائیل و گروندگان به او و چه غیر آنان. و سخن کوتاه اینکه آنچه تدبر و دقت در سیاق این آیات (اگر ضمیمه شود به آیات دیگر که مربوط به آنها است) به ما عاید می سازد، این است که عیسی (ع) تا به امروز از دنیا نرفته، نه در عصری که روی زمین بود کشته شد، و به دار آویخته شد و نه به مرگ طبیعی از دنیا رفت (هم چنان که در سابق نیز به این معنا اشاره کردیم) در تفسیر آیه شریفه: «یا عیسی إنی متوفیک و رافعک إلی؛ اى عيسى من تو را برگرفته و به سوى خويش بالا مى برم.» (آل عمران/ 55)
از جمله حرف های عجیب و غریبی که در این باب زده اند، گفتار زمخشری در کشاف است که گفته: «ممکن است مراد از آیه این باشد که احدی از همه اهل کتاب باقی نمی ماند مگر آنکه بهئ طور حتم به تو ایمان می آورد و این به این صورت باشد که خدای تعالی در هنگام نزول عیسی از آسمان آنچه نفوس که از یهود و نصارا زیر خاک رفته اند همه را در همان زیر خاک زنده می کند و به اطلاعشان می رساند که عیسی نازل شد و اینکه برای چه نازل شد؟ و آن انسانهای زیر زمینی در آن هنگام به وی ایمان می آورند، ایمانی که سودی به حالشان ندارد.»
این گفتار زمخشری در حقیقت همان عقیده به رجعت است. و در معنای آیه وجوه بی پایه و ناپسندی از ناحیه بعضی از مفسرین ارائه شده است از آن جمله وجهی است که از گفتار زجاج بر می آید که گفته است: ضمیر در جمله: "قبل موته" به کتابی (اهل کتاب) بر می گردد و معنای جمله: "و إن من أهل الکتاب إلا لیؤمنن به قبل موته" این است که همه اهل کتاب می گویند آن عیسی که در آخرالزمان ظاهر می شود پیغمبری است که موسی بن عمران به آمدنش خبر داده، و ما به آن عیسی ایمان داریم. و این معنای سخیفی است، برای اینکه آیات مورد بحث در این زمینه است که بیان کند ادعای یهودیان باطل است و اینکه می گویند: ما عیسی را کشتیم و یا به دار آویختیم مردود است و در این زمینه نیست که درباره کفر آنان به عیسی سخن بگوید و مساله ای هم که آیه سخن در آن باره دارد ارتباطی با مساله اعتراف به ظهور عیسی در آخرالزمان و زنده شدن امر نژاد اسرائیل ندارد تا بگوئیم چون در آن مساله بحث شده سخن به این مساله کشیده شده باشد. علاوه بر اینکه اگر مراد از آیه چنین معنایی بود دیگر احتیاجی به ذکر جمله: "قبل موته" نبود، زیرا بدون آن نیز حاجت بر طرف می شد.
وجه دیگری که ذکر کرده اند این است که ضمیر "به" در آیه شریفه: "و إن من أهل الکتاب إلا لیؤمنن به..." به محمد (ص) بر می گردد و معنای آیه این است که هیچ اهل کتابی نیست مگر آنکه قبل از مردنش به رسول اسلام ایمان می آورد. و این وجه نیز در سخافت و بی پایگی دست کمی از وجه قبلی ندارد، برای اینکه قبل از این آیه سخنی از محمد (ص) در میان نبود تا ضمیر به این کلمه بر گردد و حتی مقام هم دلالتی بر این کلمه نداشت، پس این جور تفسیر کردن در حقیقت بی دلیل سخن گفتن است. ولیکن روایت نخواسته است تفسیر کند و بفرماید: آیه درباره رسول خدا (ص) نازل شده بلکه خواسته است ایمان آوردن به رسول خدا (ص) را نیز مصداقی از ایمان آوردن به عیسی معرفی کند و مساله تطبیق امری است که در روایاتشان نزول بسیار واقع شده و این بر کسی که اهل تتبع و تفحص باشد پوشیده نیست.
قیامت ادای شهادت پیامبران حضرت عیسی (ع) اهل کتاب ایمان باورها در قرآن