"اعجاز" به کار ویژه و خارق العاده ای گفته می شود که تنها فرستادگان الهی توان انجام آن را دارند و بشر عادی حتی اگر تمام قوای خود را به کار گیرد، از آوردن مثل آن عاجز و ناتوان است.
معجزه از ماده «عجز» است. عجز یعنی ناتوانی و معجزه یعنی کاری که دیگران در مقابل آن ناتوانند و کسی دیگر قادر به انجام آن نیست. گاهی به جای معجزه کلمه «خرق عادت» استعمال می شود ولی این همان برداشتی است که اشاعره از معنای معجزه داشتند و معنای خوبی هم نیست. اصولا در قرآن نه کلمه معجزه استعمال شده و نه خرق عادت و هر دو از اصطلاحات علمای اسلامی است. البته کلمه معجزه در اصطلاح عموم مسلمین رایج است و حتی شاید در زمان ائمه اطهار هم استعمال می شده است ولی «خرق عادت» اینچنین نیست بلکه تنها گروه خاصی از متکلمین اسلامی، یعنی همان گروه اشاعره که معنای معجزه را این چنین می پنداشتند به کار برده اند. قرآن لفظ دیگری را به کار برده و آن کلمه «آیت» است که به نظر می رسد از هر دو کلمه معجزه و خرق عادت رساتر به مقصود است.
آیت یعنی نشانه، یعنی چیزی که نشانه ای باشد بر صدق دعوی این پیغمبر. نه این است که این پیغمبر ادعا می کند که من اطلاع و علم و خبر خودم را از جهان دیگر آورده ام؟ معجزه آن چیزی است که دلالت کند بر رابطه و اتصال او با جهان دیگر. به عبارت دیگر او ادعا می کند که علم و اطلاع من از جهان دیگر است، معجزه دلالت می کند که او که از جنبه علم و معرفت ادعا می کند اتصالش را با جهان دیگر، از جنبه قدرت هم باید نشانه ای از آن جهان بیاورد.
متکلمین از این، تعبیر به معجزه کرده اند برای اینکه یکی از لوازم آیت بودن این است که مردم دیگر ناتوان و عاجزند از آوردن مثل آن، و پیامبران هم مردم را به صورت تعجیز مخاطب قرار می دادند، می گفتند اگر می توانید، شما هم مثل این بیاورید. به همین جهت اسمش را گذاشته اند "معجزه " یعنی چیزی که آشکار می کند ناتوانی دیگران را، چون می گویند یک معنی باب "افعال" آشکار کردن است.
بعضی می پندارند معجزه مسأله ای نیست؛ بلکه مسأله مهم، قبول و یا عدم قبول خداوند است. یعنی می گویند ما اگر خدا را قبول کردیم دیگر راجع به معجزه بحثی نداریم؛ زیرا خدای مورد قبول ما قادر مطلق است و به حکم «ان الله علی کل شیء قدیر؛ خدا بر هر چيزى تواناست.» (طلاق/ 12) او قدرت دارد مرده را زنده کند و از چوبی اژدها بسازد و رسول الله را در ظرف لحظه ای از مسجدالحرام به مسجدالاقصی ببرد و بلکه به همه آسمانها سیر دهد. ولی بر خلاف این پندار، مسأله به این سادگیها نیست که اگر خدا را قبول کردیم مشکلات همه حل شده باشد. توضیح اینکه:
1- بعضی ممکن است معجزه را اینطور تعریف کننده که معجزه یعنی آنچه که بدون علت روی می دهد. ولی این تعریف بسیار نادرست است و شاید مادی مسلکان و آنان که می خواهند معجزه را نفی کنند این نغمه را آغاز کرده اند و سپس کم و بیش بر سر زبانها افتاده است. زیرا کسانی که طرفدار معجزه هستند می خواهند آن را دلیل بر چیزی بدانند و حال اینکه اگر معجزه بدون علت رخ داده باشد، دلیل بر هیچ امری نخواهد بود!! وانگهی اگر (به فرض محال) یک چیزی بدون علت پیدا شود دیگر هیچ چیز را نمی شود در عالم اثبات کرد، نه اصلی از اصول علمی و طبیعی بر جای می ماند و نه از اصول فلسفی و کلامی و حتی اثبات خدا هم متزلزل می گردد. چرا؟ زیرا ما خدا را به دلیل اینکه علت عالم است می شناسیم و اگر فرض کنیم که در هستی نظامی وجود ندارد بلکه ممکن است چیزی بدون علت پدید آید، این احتمال را که عالم بکلی تصادفی و بدون علت پدید آمده است، نمی توانیم رد کنیم. پس این تعریف برای معجزه بسیار نادرست است.
2- ممکن است گروهی دیگر بگویند معجزه پیدایش چیزی بدون علت نیست، استثناء در قانون علیت نیست بلکه به این معنا است که به جای علت واقعی یک شیء، علت دیگری جانشین آن می گردد و بالاخره معجزه یعنی جانشین شدن علتی به جای علت دیگر. مثلا علت واقعی و حقیقی پیدایش انسان آمیزش دو انسان است حالا اگر این علت حقیقی کنار رود و جایش را به علت دیگری بدهد و انسانی از غیر طریق آمیزش دو انسان پدید آید، آن معجزه است. این گفتار نیز ناشی از عدم اطلاع از علوم عقلی است زیرا پس از اینکه پذیرفتیم که در عالم، نظام علت و معلول حکمفرماست، این نظام یک نظام قراردادی نیست که بشود آن را تغییر و تبدیل نمود بلکه طی یک رابطه حقیقی و واقعی و تخلف ناپذیر است. یعنی در طبیعت اگر «الف» علت «ب» بود بین الف و ب یک رابطه واقعی و حقیقی برقرار است که نه الف آنچنان رابطه را با غیر ب دارد و نه ب با غیر الف می تواند داشته باشد و هیچگاه ب بدون الف هستی نمی یابد. و بالاخره علت واقعی یک امر؛ یک امر است و بس و هیچ چیز با دو چیز نمی تواند رابطه علت و معلولی داشته باشد. پس در مثال فوق هیچگاه نمی شود «ج» بجای الف بنشیند و یا بالعکس «د» به جای ب معلول الف گردد.
3- در مقابل این دو تعریف، تعریف سومی برای معجزه هست که اشکالات عقلی فوق به هیچ وجه بر آن وارد نمی گردد و آن این است که بگوییم معجزه نه نفی قانون علیت است و نه نقض و استثناء آن، بلکه خرق ناموس طبیعت است. فرق است میان خرق قانون علیت و خرق ناموس طبیعت. معجزه نه آن است که چیزی از غیر راه علت اصلی پدید آمده باشد بلکه آنچه از غیر مسیر و جریان عادی و طبیعی به وجود آمده است، معجزه نام دارد. به بیان بهتر، معجزه خارج شدن امری است از جریان عادی به نحوی که دخالت ماوراء الطبیعه در آن آشکار باشد. با این بیان در پیدایش معجزه، علتی به جای علت دیگر نمی نشیند بلکه این مطلب که بین علت و معلول یک نوع رابطه حقیقی و تخلف ناپذیر برقرار است پذیرفته شده، ولی مسأله معجزه بدین گونه توجیه می گردد که علل واقعی اشیاء برای بشر که می خواهد با علم و تجربه به آنها برسد همواره مجهول است و تنها خداوند آگاه بر علتهای واقعی اشیاء است و بشر به وسیله تجربه و آزمایش فقط به یک سلسله تقارنات و ارتباطات دسترسی پیدا می کند و بی جا آن را رابطه علیت می پندارد. روی این حساب معجزه امری است که از غیر مسیر عادی که بشر تنها مسیر پیدایش آن امر پنداشته است، پدید آید.
ولی این کلمه یک نارسایی دارد و آن این است که هر آیتی آشکار کننده ناتوانی دیگران هست یعنی دیگران در مقابل آن ناتوان هستند اما هر چیزی که دیگران در مقابل آن ناتوان باشند معجزه اصطلاحی یا به اصطلاح قرآن آیت نیست، چطور؟ و بعضی اشخاص می گویند ما قبول می کنیم که پیغمبران معجزه آورده اند و از آن جمله خود قرآن. شما می گویید قرآن معجزه است به دلیل اینکه کسی مثل آن را نیاورده است. می گوید در هر رشته علمی یا ذوقی و صنعتی بشر بالاخره یک نفر هست که حد اعلی است که دیگران مثل (اثر) او را نمی توانند بیاورند. آیا این دلیل شد، معجزه است؟ شما در تمام شاهکارهای بشری مثلا ادبی یا صنعتی، پیدا خواهید کرد شاهکاری را که دیگران هر چه تلاش کرده اند نتوانسته اند مثل آن را بیاورند.
مثلا می گویند در حماسه، هزار سال است که شاهنامه فردوسی به وجود آمده است و بعد از آن خیلی افراد دیگر خواسته اند شعر حماسی بگویند ولی نتوانسته اند مثل او بیاورند. واقعا همه شعرای فارسی زبان دیگر از هزار سال پیش تا امروز ناتوان بوده اند که مثل فردوسی حماسه بگویند. همان طوری که غزل حافظ هم خودش یک شاهکار است و از زمان حافظ تا حالا کسی نتوانسته است برابری کند با حافظ. سعدی در تیپ خودش، مولوی هم در تیپ خودش. آیا ما اینها را باید معجزه به آن معنایی که قرآن می گوید تلقی کنیم چون کسی مثل مولوی یا دیگری نیاورده است؟ نه. بالاخره در افراد بشر (از هر نظر یک حد اعلی هست)، مثل اینکه مردم از نظر بلندی و کوتاهی قد با همدیگر فرق دارند ولی بالاخره یک نفر هست که از همه بلندتر است. مردم از نظر زور بازو با همدیگر فرق دارند ولی بالاخره یک نفر هست که دارای حد اعلای زور بازوست.
مردم از نظر نبوغ در قدرت فکر و استدلال با همدیگر تفاوت دارند ولی بالاخره یک نفر هست که حد اعلی است. پس آیا حد اعلی بودن، در حد اعلی قرار گرفتن که نتیجه اش ناتوان بودن دیگران است از آوردن به مثل آن، معجزه اصطلاحی شماست یا نه؟ از همین جا معلوم می شود این کلمه نارساست، ما هم تابع این کلمه نیستیم. نه، معجزه به آن معنایی که اصطلاح متکلمین است (به آن معنا که قرآن آورده، ما به لفظ معجزه کار نداریم، آیت) این است که آن کار نشان بدهد که کار غیر بشری است نه اینکه حد اعلایی است که بشر انجام می دهد و دیگران فقط نمی توانند. اصلا باید نشان بدهد این جهت را که از مرز قدرت بشری خارج است. پس خیلی تفاوت است میان کاری که بشر آن را از سنخ کار خودش می داند ولی حد اعلی و دست بالا، و کاری که از سنخ کار بشر و از حد و مرز بشریت خارج است.
معجزه هایی که قرآن از پیغمبران نشان می دهد مخصوصا معجزه پیغمبران سلف چیزهایی است که اصلا از مرز بشر و نبوغ بشری خارج است مثل معجزاتی که برای موسای پیغمبر یا عیسای پیغمبر نقل شده یا آنچه که برای نوح نقل شده گرچه از استجابت دعاست نه معجزه و این دو با هم فرق دارند. پس در تعریف معجزه اینجور باید بگوییم که معجزه (یعنی معجزه اصطلاحی، چون این لفظ را متکلمین گفته اند ما مجبوریم با همین لفظ تلفظ بکنیم ولی بدانید ما به مفهوم مصطلحش می گوییم، آیه است به اصطلاح قرآن) آن کار و اثری است که از پیغمبری به عنوان تحدی (یعنی برای اثبات مدعای خودش) آورده بشود و نشانه ای باشد از اینکه یک قدرت ماوراء بشری در ایجاد آن دخالت دارد و فوق مرز قدرت بشری است.
به نظر می رسد با جمع بندی که از نظرات گوناگون صورت گرفت صحیح ترین تعریف معجزه عبارت است از چیزی که شرایط سه گانه زیر در آن جمع باشد:
1- کار خارق العاده ای باشد که به کلی از عهده توانایی نوع بشر خارج باشد.
2- همراه با ادعای نبوت یا امامت از سوی خدا بوده است یا به تعبیر دیگر سندی بر حقانیت مدعی رسالت و امامت است.
3- همراه با تحدی یعنی دعوت به معارضه ومقابله به مثل کند.
this is a test