برای آشنایی با مکتب ملاصدرا، لازم است نگاهی به زمینه و سابقه تاریخی فلسفه اسلامی در ایران و دیگر مکاتب فلسفی انداخته شود. امروز نزد محققین ثابت شده است که یونان منشأ فلسفه نبوده و فلسفه نخست از مشرق (به ویژه از ایران) به نواحی آسیای صغیر، سواحل مدیترانه، یونان، ایلیا، سوریه و لبنان رفته است. تا پیش از ارسطو، یک زنجیره از این فلسفه شکل یافته بود که نام آن را فلسفه اشراقی گذاشته اند و گاه به نامهای فیثاغوری، افلاطونی و مانند اینها، و شاید گنوستیک و اورفه ئیسم، نامیده می شده است. ارسطو به دلایلی مبانی آنها را نپذیرفت و در نتیجه فلسفه مشائی هم در کنار آن به وجود آمد. پس از کتابهای ارسطو، آثار فلوطین و شاگردانش سالها در مراکز علمی خاورمیانه دست به دست می گشت تا آنکه مسلمین به ابتکار یکی از خلفای عباسی (قرن هفتم میلادی) آن کتابها را به زبان عربی ترجمه کردند.
فارابی (258 ـ 339 هـ / 870 ـ 950 م) فیلسوف ایرانی، نخستین کسی است که با توجه به کتب پراکنده ترجمه شده در فلسفه اشراقی و مشائی و علوم دیگر، آن را نظم فلسفی داد و از این رو به نام «معلم دوم» نامیده شد و کتابها و تفسیرهایی را درباره مسائل فلسفی که تا آن روز وجود داشت، نوشت. پس از او ابن سینا (370 ـ 428 هـ / 980 ـ 1037 م) که یک نابغه بود با نبوغ خود در جوانی توانست بر پایه اصول محدود ارسطو، فلسفه ای را به وجود بیاورد که از لحاظ عمق بینش و توحیدی بودن، و کثرت مسائل به مراتب بر کتب ترجمه شده ارسطو برتری یابد و توانست مکتب مشائی ارسطوئی را به اوج برساند. او در نهایت به حکمت اشراقی مایل گردید.
با ظهور خلافت عباسیه و سرکوب قساوتمندانه شیعه و بخصوص شکنجه و قتل رهبران آنها، نهضتی زیرزمینی به نام باطنیه ظاهر شد. این جنبش دارای ایدئولوژی قوی مأخوذ از قرآن و حدیث پیامبر و اهل بیت بود. این فرقه ضمن آشنایی کامل با مکاتب مشائی و اشراقی عملا به آیین تصوف معتقد بودند و عقائدی فیثاغوری و هرمسی داشتند. روش تبلیغ آنان به وسیله فلسفه و استدلالهای منطقی بود. این دسته را می توان حافظ نسل فلسفه در میان مسلمین دانست و نمونه کارهای تبلیغی آنان رساله هایی به نام «رسائل اخوان الصفا» است که یک دوره ساده و فشرده فلسفه و علوم دیگر است. نام اخوان الصفا پوششی برای حزب و رهبران آن بود.
حکومت سلاجقه با وزارت خواجه نظام الملک که طرفدار خلفا در ایران و عراق به شدت با جریان فلسفی و عرفانی و در واقع تفکر شیعی ضد خلافت مقابله می کرد. یکی از مظاهر مخالفت آنها تأسیس مدارسی به نام «نظامیه» بود که دانشمندان و بیشتر متکلمانی را برای مقابله با تفکر باطنیه استخدام می کرد. مشهورترین این متکلمین، غزالی است (450 ـ 504 هـ / 1059 ـ 1111 م) که در خراسان (شهر نیشابور) متولد و در مدرسه نظامیه معروف آنجا به تدریس و تربیت مبلغ و تبلیغ علیه شیعه مشغول بود و سپس به بغداد آمد و در آنجا با شدت تمام مکتبی در برابر باطنیه به وجود آورد. کتابهای او به سرعت به وسیله حکومت در سراسر قلمرو حکومت (که از افغانستان کنونی تا سواحل مدیترانه بود) پخش شد.
همین تلاشها بود که فلسفه را قرنها در میان جامعه اکثریت (غیر شیعی) منجمد ساخت; اگرچه شیعه بدون اعتنا به آن روش، به تدریس و تألیف و تبلیغ فلسفه و عرفان می پرداخت و حوزه های شیعی رسما به تدریس و تألیف فلسفه مشائی و اشراقی و تصوف مشغول بودند.
در این قرن دو فیلسوف بزرگ شیعی و دو ستاره درخشان فلسفه در ایران ظاهر شدند: یکی سهروردی (549 ـ 587 هـ / 1153 ـ 1191 م) که احیاگر فلسفه اشراقی باستانی ایران بود و رسما درباره مکتب اشراقی کتاب نوشت. او به دلایل سیاسی و ظاهرا به سبب تکفیر فقهای مخالف و غیر شیعی در سوریه به وسیله حکومت ایوبی به شهادت رسید. فیلسوف دیگری که قدم به عرصه فلسفه گذاشت و در برابر متکلمین سنی از فلسفه به دفاع پرداخت و او را می توان احیاگر فلسفه پس از حملات غزالی و فخر رازی و بنیانگذار علم کلام دانست خواجه نصیرالدین طوسی است. وی در تمام علوم زمان خود در حد کمال بود و کارهای او در نجوم و ریاضیات مشهور است.
چهره دیگری که بیشتر در غرب و به وسیله ترجمه کتب عربی ـ اسلامی اندلس به زبان لاتین معروف شده و در دوره اسکولاستیک در میان مسیحیان شهرتی یافت، ابن رشد اندلسی (520 ـ 595 هـ / 1126 ـ 1198م) است. یکی از کارهای مشهور او رد کتاب غزالی (تهافت الفلاسفة) است که نام آن را (تهافت التهافت) (یعنی تناقضات کتاب غزالی) گذاشته است.
در کنار سیر تکاملی فلسفه در ایران و اسلام دو مکتب و مسیر عمده دیگر نیز بودند: یکی عرفان اسلامی که برگرفته از جهان بینی قرآنی بود و با فلسفه اشراق ایران باستان و فلسفه افلوطینی نیز آمیخته شده و همراه با زهد و ریاضت و اخلاق عملی بود و پس از محیی الدین ابن عربی اندلسی (اهل اسپانیای جنوبی) ابعاد علمی و نظری بسیار یافت و به صورت دانش مستقلی درآمد و مکتب نیرومند و مستقلی در برابر فلسفه مشائی شد. زندگی برخی از پیروان این مکتب، هر خواننده را به یاد دیوژن، فیثاغورس، زنون و افلوطین می اندازد.
مکتب دیگر، علم کلام اسلامی است که ابتدا در میان اصحاب پیامبر اکرم (ص) و جانشین او امام علی (ع) رواج یافت و مجموعه ای از تفاسیری بود که این دو رهبر در پاسخ به مردم اظهار داشته بودند. مبلغ معروف این مکتب شخصی به نام حسن بصری بود. در زمان او یکی از شاگردانش به نام «واصل» از او جدا شد و مکتب اعتزال یا معتزله را تأسیس کرد و شاگرد او به نام «اشعری» نیز مکتبی بر ضد او به وجود آورد که به نام اشاعره معروف شده است. معتزله بعدها از فلسفه یونانی ترجمه شده به عربی استفاده کرده و از آراء آنان بهره می بردند. ولی طولی نکشید که به سبب فشار دولتها و غلبه کلام اشعری، از بین رفتند. از آن پس، علم کلام با دو شاخه کلام شیعی (اهل بیت) که سابقه بیشتری داشت و کلام اشعری که خلفا گاهی به شدت از آن حمایت می کردند ادامه یافت. تا آنکه نصیرالدین طوسی آن را در قالب فلسفه درآورد و ملاصدرا نیز در ساختن مکتب خود، با همین مکتب کلام سر و کار داشت.
مکتب ملاصدرا، مکتب مستقلی است که دارای نظامی خاص و مخصوص به خود است. وی دستگاهی فلسفی ساخته است که فراگیر همه مسائل فلسفی است، به طوری که می توان ادعا کرد که می تواند با اصول خود، حتی مسائل فرعی را که بعدها در فلسفه پدیدار می شود، به خوبی حل کند و می دانیم که به جز مکتب باستانی اشراقی و مکتب مشائی و عرفان، مکتبی مستقل غیر از مکتب حکمت متعالیه در شرق و غرب به وجود نیامده است که دارای این جامعیت و قدرت پاسخگویی باشد.
باید این حقیقت را پذیرفت که استقلال هر مکتب به آن معنا نیست که مطالب تمام مکتبهای گذشته را به کناری گذاشته باشد، زیرا مسلم است که هر مکتب فلسفی نیازمند به داده هایی از اندیشه گذشتگان است تا همچون اجزاء و مصالح بنای جدید فلسفی، از همه آنها استفاده کند و به دور از ترکیب و انسجام آن اجزاء و مکاتب، به آنها ترکیب و انسجام جدیدی بدهد و شکل آن را به گونه ای مؤثر دگرگون سازد. روح خلاق ملاصدرا و قدرت و جامعیت علمی او به او این امکان را داد که نظامی مستقل از همه مکاتب فلسفی و عرفانی و کلامی پدید آورد و در عین حال از مزایا و جهات مثبت همه آنها بهره ببرد.
از نظر شکل ظاهری، مکتب ملاصدرا به مکتب مشائی شباهت دارد، می توان گفت که جسم فلسفه او مشائی است اگرچه روح آن اشراقی می باشد و در عین حال عمده مسائل علم کلام اسلامی را نیز به شکل مسائل فلسفی در آن می توان یافت. حکمت متعالیه ملاصدرا به یک اعتبار جامع و رابط بین مکاتب گوناگون فلسفه و عرفان و کلام و... است ولی از نگاهی دیگر این مکتب رقیب و نقطه مقابل همه آن مکاتب میباشد.
مطلب مهم دیگری که باید در اینجا بیان شود، اعتقاد شدید و منطقی او به قرآن و حدیث است، که نه فقط در حل برخی از مسائل از روح قرآن الهام می گیرد و یا با استفاده از حدیث و سنت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) به ابعاد مسئله فلسفی و کلامی خود گسترش می دهد بلکه در برخی از مسائل، اصل آیات قرآنی را به عنوان مؤید استدلال خود و شاید برای اثبات عقلانیت قرآن می آورد.
قرآن بر خلاف کتب آسمانی دیگر، در خداشناسی و جهان شناسی و انسان شناسی، آیات و مطالبی عمیق و بحث انگیز دارد که از همان روزهای اول رواج اسلام (بدون آنکه از فلسفه یونانی و شرقی خبر باشد) توانست مباحث مهم فلسفی مانند علم خدا، معنی اراده، سایر صفات خداوند و نیز موضوع سرنوشت، قضا و قدر، جبر و تفویض، موضوع حیات بعد از مرگ و معاد و قیامت را در عرصه تفکر درآورد و همچنین اشاراتی به نحوه آفرینش مادی جهان، تولد ماده اصلی و نیز پایان جهان و نابودی ماده و اصولا کیهان شناسی دارد.
درست است که همین آیات و تفاسیر آن به وسیله پیامبر (ص) و علی و اهل بیت (ع)، کلام شیعی و سپس علم کلام مشهور را به وجود آورد ولی آن را نباید به همین مقدار دریافت متکلمین محدود کرد، زیرا دروازه معارف و علوم در قرآن همواره و برای همه باز بوده و برای ملاصدرا نیز یک منبع و الهام بخش بود و او که عقاید متکلمین را به بازی می گرفت، به آیات قرآن و تفاسیر اهل بیت به چشم عظمت و احترام می نگریست و به آنها تکیه می کرد و از آن الهام می گرفت.
مطلب دیگر، بهره مند بودن اوست از شهود، به معنای ارتباط با غیب و کشف حقایق، که اساتید برجسته حکمت اشراقی همه از آن برخوردار بودند. وی در برخی از کتب خود یادآور شده است که او نخست حقیقت هر مسئله فلسفی و عقلی را با شهود آن ادراک می کند و سپس آن را با ادله عقلی و فلسفی اثبات می نماید. وی مدعی است که او تنها فیلسوفی است که توانسته است مسائلی را که حکمای اشراقی با کشف و شهود به دست آورده و آن را به صورت یک نظریه اثبات نشده ارائه می کردند، کاملا به شکل براهین منطقی و فلسفه پسند درآورد که حتی کسانی که به ادراک شهودی اعتقاد ندارند در برابر آن تسلیم شوند. بسیاری از نظرات و آراء مشهور او را پیش از او حکمای اشراقی بیان کرده بودند ولی اثبات فلسفی همراه آن نبود.
ملاصدرا همانطور که از مکتبهای مشائی، اشراقی، کلامی و صوفی استفاده کرده، می توان او را نسبت به سران این مکتبها نیز وامدار دانست. از قرآن و پیامبر (ص) و امام علی و اهل بیت (ع) که بگذریم، وی به محیی الدین، ابن سینا، ارسطو، افلوطین، سهروردی، طوسی، صدرالدین، غیاث الدین دشتکی، دوانی و حکمای پیش از سقراط (مخصوصا فیثاغورس و انباذقلس) توجه و اعتقاد دارد. وی حتی غزالی را در بخش اخلاق و فخر رازی را در موشکافی مسائل کلامی و فلسفی می پسندد، اگرچه آنان را فیلسوف نمی داند و مطالب فلسفی آنان را در بسیاری از موارد رد می کند ولی در بخشهای دیگری که با آنها موافقت دارد نه فقط از ستایش آنان کوتاهی نمی کند بلکه به عنوان پذیرش و تأیید آن عین عبارات طولانی آنها را در کتاب خود می آورد، گوئی گفتار خود اوست. یکی از منابع فلسفه ملاصدرا تاریخ فلسفه پیش از سقراط است که عمدتا از حکمای اشراقی و تا حدودی بسیار تابع حکمت شرقی و فلسفه باستانی ایران بودند.
به طور کلی، منابع ملاصدرا نه مانند مکتب مشائی تنها عقل است (تا نسبت به منابعی دیگر همچون وحی و الهام بی اعتنا باشد) و نه تنها الهام و اشراق، که مانند عرفا و متصوفه عقل را عاجز از درک حقایق بداند. وی حتی به وحی، به عنوان مهمترین و معتبرترین و مطمئن ترین منابع نگاه می کند و همانگونه که دیدیم، وی قرآن و حدیث را بسیار مهم می داند.
وی یکی از فلاسفه استثنائی است که برای این منابع درجه بندی قائل شده است. نخستین پایه وصول به حقیقت به نظر او عقل است ولی آن را قادر به حل امور دقیق ماوراء طبیعت نمی داند; بنابراین یک فیلسوف و حکیم بایستی در نیمه راه متوقف نشود و خود را از شهود و استفاده از وحی پیامبران نیز محروم نسازد. وی می گوید که عقل انسان وحی را تأیید می کند و وحی، عقل را تکمیل می نماید. کسی که دین دارد و تابع وحی شده است باید عقل را بپذیرد و کسی که پیرو عقل است باید وحی را قبول و تصدیق کند. شهود و اشراق را می توان با برهان اثبات کرد و تجربه های شخصی را کلیت بخشید، همانطور که احکام ناپیدای طبیعت را می توان با ریاضیات اثبات کرد.
در هر حال باید اعتراف کرد که قدرت عقل محدود است ولی شهود و عشق مرز ندارد و با آن می توان به حقایق رسید. وسعت میدان دیدگاهها و تعدد منابع تفکر او دست این فیلسوف را برای وسعت بخشیدن به دامنه فلسفه باز کرد و باعث شد که در فلسفه او تنگ نظریهای برخی مکاتب وجود نداشته باشد.
فلسفه اسلامی مکاتب حکمت متعالیه ملاصدرا اندیشه حوادث تاریخی علم کلام