سخنانی که ابن سینا درباره عقل عملی بیان نموده اند، تقریبا همان نظریه ارسطویی است به اضافه توضیحات با ارزش تر، که می توان گفت نظریه ارسطو در کلمات ابن سینا صورت تکامل یافته ای بر خود گرفته است. تقسیم عقل در نظر ابن سینا (متفکر نامی شرق) به قرار ذیل است:
«از قوای نفسای قوه ای است که به جهت احتیاج نفس به تدبیر بدن ایجاد گشته است. این قوه به نام «عقل عملی» نامیده می شود. عقل عملی بایستگی های امور انسانی را که جنبه تحقق خارجی دارند (جزیی است در مفابل کلیات ذهنی، یا به طور عموم ساخته های ذهن) برای رسیدن به هدف های اختیاری از مقدمات اولیه و شایعه و با استعداد از عقل نظری که «آرای کلیه را می سازد» استنباط نموده و به انجام آنها دستور می دهد» فیلسوف بزرگ خواجه نصیرالدین طوسی در شرح عبارت فوق چنین می گوید: «می گوییم قوای نفس با تقسیم اولی به دو قسمت عمده تقسیم می گردد: یکی قوه ای است که به طور اختیار در بدن، تصرف و تأثیر نموده و آن را تکمیل می نماید. دوم قوه ای است که جوهریت خود را از ما فوق به حسب استعداد گرفته و تکمیل نموده و فعالیت می کند، اولی عقل عملی است، دومی عقل نظری. ابن سینا اولا عقل عملی را بررسی می کند زیرا عقل عملی آشکار تر است. شروع در کار اختیاری بودن ادراک آنچه را که بایستی در مورد خود عملی شود امکان ناپذیر است به این معنا که بایستی اولا قضیه مورد عمل اختیار، به عنوان مورد قضیه کلی درک شود. درک کلیات به طور «اولی»، «تجربی»، «شایع ظنی» به وجود می آید. این گونه مقدمات (ادراکات کلیات) را عقل نظری در می یابد و عقل عملی به مورد اجرا می گذارد.»
چنان که ملاحظه می شود این عقل عملی که مورد توجه ابن سینا است و خواجه آن را مورد توضیح قرار داده است، تقریبا همان نظریه عقل عملی در نظریه ارسطو است و این عقل عملی فقط به عنوان تطبیق کننده احکام عقل نظری به خودت جزئی خارجی که زندگانی انسانی را تشکیل می دهد منظور شده است. اما اینکه عقل عملی جنبه ارشاد به نیکی ها و احتراز از بدی ها یا قضاوت در کارهای انسانی و غیر ذلک از پدیده های وجدان به معنای معمولی را داشته باشد، در عبارت فوق مشاهده نمی شود.
باز ابن سینا می گویند: «حال نفس مردمی، پس چون مزاج معتدل تر بود مرجان مردمی را پذیرا شود و جان مردمی گوهری است که مر او را نیز دو قوت است، یکی قوت مر کنائی را، دوم قوت اندر یافت را هرچند که اندر یافت دو گونه است:
یکی اندر یافت نظری و یکی اندر یافت عملی: اندر یافت نظری چنان که دانی خدا یکی است، اندر یافت عملی چنان که دانی ستم نباید کردن، زیرا که اندر یافت را آمیزش نیست به کردار و دیگر اندر یافت سبب کردار است.
و اندر یافت عملی کلی بود چنان که گفتیم، و جزوی بود چنان که گویی این مرد را نباید ستم زدن. جزوی مرقوت کنائی را بود و کلی مرقوت اندر یافت را. وقت کنایی مردم هم به آرزوی مردمی بود و آرزوی مردمی به نیکی و به صواب و به نافع بود. و اما خشم و غلبه از قوت حیوانی بود. و مر جان مردم را دو روی است: یکی روی سوی بر سواست و بجانگاه خود است، و یکی رو سوی این جهان است و قوت کنائی اش به سوی این جهان است و قوت اندر یافتش به سوی بر سواست و به آن جهان است.»
ممکن است جمله «چنان که دانی که ستم نباید کردن» همان حکم وجدانی اخلاقی به اصطلاحی معمولی بوده باشد، یعنی عقل عملی دستور به نیکی ها می دهد و ممکن است جمله مزبور به عنوان مثالی بر تطبیق کلیات عقل نظری بوده باشد که عقل عملی آن را انجام می دهد، ولی ازآن جهت که ابن سینا می گوید: «زیرا که اندر یافت را آمیزش نیست به کردار و دیگر اندر یافت سبب کردار است» و مقصودش از سبب کردار همان عقل عملی است، ما می توانیم عقل عملی مزبور را با وجدان نزدیک به هم بدانیم ولی قلب و وجدان و ضمیر و دل یا هر لغت دیگر که نماینده قلمرو مقابل عقل نظری است، خیلی وسیع تر از آن است که در این جمله ابن سینا مشاهده می کنیم.
با این حال اگر چه ابن سینا در مباحث عقل نظری و عقل عملی، وجدان را آنچنان که برای ما در امروز مطرح است مورد توجه قرار نداده اند، ولی هر دو فیلسوف با تمام صراحت برای فعالیت های درونی ما که مربوط به دل و وجدان اخلاقی بوده و کاملا با وجدان اخلاقی امروز قابل تطبیق است، سخن ها گفته اند. ابن سینا در کتاب شفا می گوید:
«ارکان فضایل انسانی سه چیر است: عفت و شجاعت و حکمت و مجموع این سه صفت عدالت است، و این امور خارج از حکمت نظری است و اگر برای کسی این ارکان سه گانه با حکمت نظری گرد آید خوشبختی حقیقی خواهد بود.» (در شمارش فضائل انسانی، ابن سینا یک اختلاف صوری با ارسطو دارد که قابل بر طرف شدن است) درجای دیگر می گوید:
« العارفون المتنزهون اذا وضع عنهم دنس مقارنه البدن و النفکوا عن الشواغل خلصوا الی عالم القدس و السعاده و انتعشوا بالکمال الاعلی و حصلت لهم اللذه العلیاء» (اهل معرفتی که دارای دو منزه هستند، هنگامی که کثافات مادی را از خود دور نمودند و از اشتغالات پست رها شدند، رو به عالم قدس و سعادت برده و با کمال اعلی به هیجان در می آیند و برای آنان لذت عالیه ای رو می دهد.» شرح این عبارت را شارح بزرگوار چنین بیان می کند: «مقصود ابن سینا از عارف کسی است که به حسب قوه نظری به کمال رسیده است و مقصودش از «دارای درون منزه» به حسب قوه عملیه می باشد، زیرا کمال قوه عملیه تجرد از علایق جسمانی می باشد» جای تردید نیست که این پدیده درونی فقط جنبه ماورای طبیعی قلب ما است و تمام جنبه های قلب را که وجدان با نمود های گوناگونش هم یکی از آنهاست توضیح نمی دهد. ولی به هر حال کافی است که مانند ابن سینا یعنی کسی که در جهان شناسی با دیدگاه عقل نظری خالص می نگرد، به این حقیقت اعتراف کند که همه شناسایی های ما در شناخت های عقلانی خالص، خلاصه نمی شود.