آنچه امام در سند ولیعهدی نبشت نسبت به موضعگیریهای دیگرش از همه موثرتر و مفیدتر بود. درآن نوشته می بینیم که در هر سطری و بلکه در هر کلمه ای که امام با خط خود نوشته معنایی عمیق نهفته و به وضوح بیانگر برنامه اش برای مواجه شدن با توطئه های مأمون، می باشد. امام با توجه به این نکته که سند ولیعهدی در سراسر قلمرو اسلامی منتشر می شود، آن را وسیله ابلاغ حقایقی مهم به امت اسلامی قرار داد. از مقاصد و اهداف باطنی مأمون پرده برداشت و برحقوق علویان پا فشرد و توطئه ای را که برای نابودی آنان انجام می شد، آشکار کرد.
امام در این سند نوشته خود را با جمله هایی آغاز می کند که معمولا تناسبی با موارد مشابه را نداشت. می نویسد: «ستایش برای خداوندی است که هر چه بخواهد همان کند. هرگز چیزی بر فرمانش نتوان افزود و از تنفیذ مقدراتش نتوان سرباز زد.»
آنگاه به جای آنکه خدای را در برابر مقامی که مأمون به او بخشیده سپاس گوید با کلماتی ظاهرا بی تناسب با آن مقام پروردگار را چنین توصیف می کند: «اواز خیانت چشمها و از آنچه که در سینه ها پنهان است آگاهی دارد» امام (ع) با انتخاب این جملات می خواست ذهن مردم را به خیانتها ونقشه های پنهانی توجه دهد ایشان این کلمات به مأمون کنایه می زند تا مردم را متوجه هدفهای ناآشکارش بنماید.
به هرحال، امام دست خط خود را چنین ادامه می دهد: «و درود خدا بر پیامبرش محمد، خاتم پیامبران، و بر خاندان پاک و مطهرش باد.» در آن روزها هرگز عادت بر این نبود که در اسناد رسمی از پی درود بر پیغمبر کلمه «خاندان پاک و مطهرش» را نیز بیفزایند. اما امام می خواست با آوردن این کلمات به پاکی اصل و دودمان خویش اشاره کند و به مردم بفهماند که اوست که به چنین خاندان مقدس و ارجمندی تعلق دارد نه مأمون.
بعد می نویسد: «امیرالمؤمنین حقوقی از ما می شناخت که دیگران بدان آگاه نبودند» خوب، این چه حق یا حقوقی بود که مردم حتی عباسیان به جز مأمون آن را درباره امام نمی شناختند؟ آیا مگر ممکن بود که امت اسلامی منکر آن باشند که وی فرزند دختر پیغمبر (ص)؟! بنابراین، آیا گفته امام اعلانی به همه امت اسلامی نبود که مأمون چیزی را در اختیارش قرار داده که حق خود او بوده؟ حقی که پس از غصب دوباره داشت به دست اهلش برمی گشت.
آری، حقی که مردم آن را نمی شناختند «حق اطاعت» بود. البته امام (ع) در برابر هیچکس حتی مأمون و دولتمردانش دراظهار این حقیقت تقیه نمی کرد که خلافت پیامبر (ص) به علی (ع) و اولاد پاکش می رسید و بر همه مردم واجب است که از آنان اطاعت کنند. این نکته را امام در نیشابور نیز اعلام کرد. او همچنین این حقیقت را در محضر دولتمردان نیز می گفت و در برخی موارد تأکید می کرد که حاضران پیامش را به غایبان برسانند.
در کتاب کافی این روایت آمده که روزی یک ایرانی از امام (ع) پرسید: «آیا اطاعت از شما واجب است؟» حضرت فرمود: «بلی،» پرسید: «مانند اطاعت از علی بن ابیطالب؟» فرمود: «بلی.» و از این قبیل روایات بسیار است. دیگر از عبارات امام رضا (ع) که در سند ولیعهدی نوشته، اینست: «و او (یعنی مأمون) ولیعهدی خود و فرمانروایی این قلمرو بزرگ را به من واگذار کرد البته اگر پس از وی زنده باشم.»
امام با جمله «البته اگر پس از وی زنده باشم» بدون شک اشاره به تفاوت فاحش سنی خود با مأمون می کرد و در ضمن می خواست توجه مردم را به غیر طبیعی بودن آن ماجرا و بی میلی خودش جلب کند. امام نوشته خود را چنین ادامه می دهد: «هر کس گرهی را که خدا بستنش را امر کرده بگشاید و ریسمانی را که هم اوتحکیمش را پسندیده، قطع کند به حریم خداوند تجاوز کرده است چه او با این عمل امام را تحقیر نموده و حرمت اسلام را دریده است.»
امام با این جملات اشاره به حق خود می کند که مأمون و پدرانش غصب کرده بودند. پس منظور وی از گره و ریسمانی که نباید هرگز گسسته شود خلافت و رهبری است که نباید پیوندش را از خاندانی که خدا مأمور این مهم کرده گسست. سپس امام چنین ادامه می دهد: «... در گذشته کسی این چنین کرد ولی برای جلوگیری از پراکندگی در دین و جدایی مسلمین اعتراضی به تصمیمها نشد و امور تحمیلی به عنوان راه گریز تحمل گردید.»
در اینجا می بینم که گویا امام به مأمون کنایه می زند و به او می فهماند که باید به اطاعت وی درآید و بر تمرد و توطئه علیه وی و علویان و شیعیانش اصرار نورزد. امام با اشاره به گذشته، دورنمای زندگی علی (ع) و خلفای معاصرش را ارائه می دهد که چگونه او را به ناحق از صحنه سیاست راندند، و او نیز برای جلوگیری از تشتت مسلمانان، بر تصمیمایشان گردن می نهاد و تحمیلهایشان را نیز تحمل می نمود.
سپس چنین می افزاید: «خدا را گواه بر خویشتن می گیرم که اگر رهبری مسلمانان را به دستم دهد با همه به ویژه با بنی عباس به مقتضای اطاعت از خدا و سنت پیامبرش عمل کنم، هرگز خونی را به ناحق نریزم و نه ناموس و ثروتی را از چنگ دارنده اش به در آورم مگر در آنجا که حدود الهی مرا دستور داده است.» اینها همه جنبه گوشه زدن به جنایات بنی عباس را دارد که چه نابسامانیهایی در زندگی علویان پدید آوردند و چه جانها و خانواده هایی که به دست ایشان تار و مار گردید. امام تعهد می کند که به مقتضای اطاعت از خدا و سنت پیامبر (ص) با همه و به ویژه با عباسیان رفتار کند و این درست همان خطی است که علی (ع) نیز خود را بدان ملزم کرده بود ولی همین امر باعث طردش از صحنه سیاست گردید و آن شورای معروف عثمان را به جای علی به خلافت رسانید.
پیروی از خط و برنامه علی (ع) برای مأمون و عباسیان نیز قابل تحمل نبود وآن را به زیان خود می دیدند به هر حال، امام با ذکر این مطالب تفاوت فاحش میان سبک حکمرانی اهل بیت با سبک سیاست دشمنانشان را بیان می کند. امام همچنین ابن جمله را می افزاید: «اگر چیزی از پیش از خود آوردم، یا در حکم خدا تغییر و دگرگونی درانداختم، شایسته این مقام نبوده خود را مستحق کیفر نموده ام و من به خدا پناه می برم از خشم او...»
ایراد این جمله برای مبارزه با عقیده رایج در میان مردم بود که علمای ناهنجار چنین به ایشان فهمانده بودند که خلیفه یا هر حکمرانی مصمون از هرگونه کیفر و بازخواستی است چه او در مقامی برتر از قانون قرار گرفته واگر دست به هر جرم وانحرافی بیالاید... کسی نباید بر او خرده بگیرد تا چه رسد به قیام بر ضد او.
امام (ع) با توجه به شیوه مأمون و سایر خلفای عباسی می خواهد این معنا را به همگان تفهیم کند که فرمانروا باید پاسدار نظام و قانون باشد نه آنکه مافوق آن قرار بگیرد. از این رو نباید هرگز از کیفر و بازخواست بگریزد. آنگاه برای اعلام عدم رضایت خویش به قبول ولیعهدی و نافرجام بودن آن به صراحت چنین بیان می دارد: «جفر و جامعه خلاف آن را حکایت می کنند.» یعنی بر خلاف ظاهر امر که حاکی از دستیابی من به حق امامت و خلافت می باشد، من هرگز آن را دریافت نخواهم کرد.
افزون بر این، امام می خواهد که با ذکر این حقیقت به رکن دوم از ارکان امامت امامان راستین اهل بیت نیز اشاره کند که عبارت است از آگاهی به امور غیبی و علوم ذاتی که خداوند تنها ایشان را بدین جهت بر دیگران امتیاز بخشیده است. جفر و جامعه دو جلد از کتابهایی است که رسول اکرم (ص) بر امیرالمؤمنین علی (ع) املا فرموده و او نیز آنها را به خط خود نوشته است امامان برخی از این کتابها را به برخی از شیعیان پرارج خویش نشان داده و در موارد متعددی در احکام بدانها استناد جسته اند.
امام (ع) پس از اعلام کراهت و اجبار خویش در قبول ولیعهدی با صراحت کامل می نویسد: «ولی من دستور امیرالمؤمنین (یعنی مأمون) را پذیرفتم و خشنودیش را بدینوسیله جلب کردم.» معنای این عبارت آن است که اگر امام ولیعهدی را نمی پذیرفت به خشم مأمون گرفتارمی آمد و همه نیز معنای خشم خلفای جور را به خوبی می دانستند که برای ارتکاب جنایت و تجاوز به هیچ دلیلی نیازمند نبودند. و بالاخره امام (ع) در پایان دست خط خویش بر ظهر سند ولیعهدی تنها خدای را بر خویشتن شاهد می گیرد و هرگز مأمون یا افراد دیگر حاضر در آن مجلس را به عنوان شهود برنمی گزیند، چه می دانست که در دلهایشان نسبت به وی چه می گذشت. اهمیت این نکته آنجا روشن می شود که می بینیم مأمون با خط خویش سند مزبور را می نویسد آن هم با متنی بسیار طولانی و بعد به امام می گوید: «موافقت خود را با خط خویش بنوس و خدا و حاضرین را نیز شاهد بر خویشتن قرار بده.»
آری، کسانی که در آن ایام و در چنان شرایطی می زیستند به خوبی مقاصد امام را از جملاتی که بر ظهر سند ولیعهدی نوشته بود می فهمیدند و خیلی بهتر از ما کلمه این دستخط را در ذهن خود هضم می کردند.