در برابر حوزه عقل که آیات فراوانی در قرآن مجید آن را مطرح کرده است، سه موضوع دیگر وجود دارد که به درون انسانی مربوط بوده و از اهمیتی حیاتی برخوردار است: قلب در 133 آیه، صدر در 43 آیه و فواد در 16 آیه قرآن وارد شده است. بیایید همه کتابهای سازنده بشری، از کتب باستانی یونان و هند گرفته تا الهیات قرون وسطی و نوشته های به ظاهر ادبی شرق و غرب، مانند مثنوی جلال الدین مولوی و بینوایان ویکتور هوگو و آثار انسانی داستایوسکی، بالزاک، تولستوی، شکسپیر و صدها امثال این آثار را که انسان را بسیار بسیار عالی تر از روان شناسان حرفه ای شناخته اند، در یک محوطه وسیع و بزرگ بین المللی جمع نموده، سپس روی کلماتی مانند دل، وجدان، عقل سلیم، فطرت عواطف عالی -یعنی عواطف تصعید شده انسانی- قلم بطلان بکشیم؛ به این معنی که آن مفاهیم را از آن آثار بزرگ انسانی منها کنیم. آن گاه بنگریم که آیا در این صورت، در آن کتاب ها حتی یک سطر وجود خواهد داشت که به خواندنش بیازرد؟!
اگر دچار حیرت نشوند، یک پیشنهاد دیگر هم داریم: به اضافه این کتابهای ادبی-انسانی، کتاب های علوم سیاسی، اجتماعی، حقوقی و اخلاقی را هم جمع نموده و تعابیر دل و وجدان و عقل سلیم را از آن ها پاک کنید. پس از این کار، بدون شک خواهید دید همه آن کتاب ها در برابر یک سطر از حکم عقل نظری معمولی که از خودمحوری شروع شده و در تنازع برای بقا شکوفان می گردد و در نهایت، به از بین بردن همه محتویات انسان و جهان ختم می شود، قدرت مقاوت نخواهد داشت. این است دلیل فوق العاده بااهمیت این موضوع که چرا قرآن تا به حد به موضوعات سه گانه قلب و صدر و فواد پرداخته و این سه موضوع مزبور را در حدود 192 آیه، مطرح کرده است. به عنوان نمونه: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کاالحجاره أوأشد قسوه و إن من الحجاره لما یتفجر منه الأنهار؛ پس از آن، دل های شما را قساوت گرفت و مانند سنگ یا حتی سخت تر از آن شد، چرا که بعضی از سنگ ها منفجر می شود و چشمه سارها از آن جریان می یابد» (بقره/ 74). «و قالوا قلوبنا فی آکنه مما تدعو نا إلیه؛ و تبهکاران گفتند: دل های ما از آن چه تو را به سوی آن دعوت می کنی، در پرده های مخفی کننده، پوشیده است» (فصلت/ 5). «أفمن شرح الله صدره للا سلام فهو علی نور من ربه؛ آیا کسی که خداوند سینه او را برای اسلام گشوده و با نوری از پروردگارش زندگی می گند، [گمراه است]» (زمر/ 22). «ما کذب الفواد مارای؛ آن چه را که فواد (قلب) دیده، خلاف واقع نبوده است» (نجم/ 11).