یکی از شناختهایی که در بررسی منابع و کتب می توان به آن پرداخت، شناخت تحلیلی است. در این مرحله بررسی تحلیلی کتاب مورد نظر است. یعنی تشخیص اینکه این کتاب مشتمل بر چه مطالبی است و چه هدفی را تعقیب می کند؟ راجع به جهان چه نظری دارد؟ نظرش درباره انسان چیست؟ چه دیدی درباره جامعه دارد؟ سبک ارائه مطالب در آن و شیوه برخورد با آن مسائل چگونه است؟ آیا دیدی فیلسوفانه و یا به اصطلاح امروز عالمانه دارد؟ آیا قضایا را از دریچه چشم یک عارف نگاه می کند و یا آنکه سبکش مخصوص به خود است؟ و باز سؤال دیگری در این مورد که آیا این کتاب پیامی و رهنمودی برای بشریت دارد یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت است آن پیام چیست؟ در واقع دسته اول این پرسشها مربوط می شود به نگرش و دید این کتاب نسبت به جهان و انسان و حیات و مرگ و .... یا به عبارت جامعتر مربوط می شود به جهان بینی کتاب و به اصطلاح فلاسفه خودمان حکمت نظری آن، ولی دسته دوم سؤالها در خصوص این است که کتاب چه طرحی برای آینده انسان دارد؟ انسان و جامعه انسانی را بر اساس چه الگویی می خواهد بسازد که این را ما به پیام کتاب تعبیر می کنیم.
در هر حال این نوع شناخت مربوط به محتواست و درباره هر کتاب می توان از این نظر بحث کرد. خواه آن کتاب شفای بوعلی سینا باشد و یا گلستان سعدی. ممکن است کتابی از دید و پیام هر دو خالی باشد و یا تنها دید داشته باشد و نه پیام، یا آنکه هر دو را دارا باشد. در باب شناخت تحلیل قرآن، باید ببینیم قرآن مجموعا مشتمل بر چه مسائلی است و آن مسائل را چگونه عرضه کرده است. استدلالات و احتجاجات قرآنی در زمینه های مختلف چگونه است. آیا چون قرآن حافظ و حارس و نگهبان ایمان است و پیامش یک پیام ایمانی است، به عقل به چشم یک رقیب نگاه می کند و می کوشد تا جلو تهاجم عقل را بگیرد و دست و پای رقیب را ببندد و یا به عکس همواره به چشم یک حامی و یک مدافع به عقل نگاه می کند و از نیروی آن استمداد می کند؟ این سئوالات و صدها سؤال نظیر آن، که ضمن شناخت تحلیلی طرح می گردد، ما را با ماهیت قرآن آشنا می سازد.