در منطق بیان شده است که بهترین و فراگیرترین تعریف آن است که درباره هر سه زیرساز داخلی، فاعلی، و غایی شیئی مورد تعریف خبر دهد. همین سخن در باب نظام حقوق بشر نیز صادق است. بهترین نظام حقوقی آن است که این هر سه زیرساز در آن تعریف شده باشند و نیز این تعریف از صلابت برخوردار باشد. اگر تنها زیرساز داخلی در تعریف گنجانده شود، یعنی فقط به ماده و صورت یک چیز برای تعریف و شناساندن آن نظر گردد، چنین تعریفی کم فایده و ناتمام است. این از آن روست که حقیقت هر چیز در پیوندش با علت فاعلی و غایی خود تجلی می یابد. اگر پدید آورنده یک چیز و هدفی که آن چیز پیش رو دارد، شناخته نگردد، نمی توان به حقیقت آن پی برد، بر همین قیاس «حد تام» و تعریف استوار یک نظام حقوقی آن است که هم از زیرساز داخلی آن نظام و هم از زیرساز های فاعلی و غایی اش خبر دهد. البته همانطور که قبلا بیان شد، منظور تعریف ماهوی با جنس و فصل نیست، بلکه مقصود تعریف مفهومی است.
این گونه تعریف را قرآن کریم، در عمل، به ما آموخته است. آنگاه که قرآن از شناخت جهان سخن می گوید، هم پدید آورنده آن را به ما می شناساند و هم هدف آن را معرفی میکند و هم ساختار درونی اش را تبیین می سازد.
این آیه چگونگی سخن گفتن از زیرساز فاعلی نظام هستی را بنگرید: «الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شیء قدیر و ان الله قد احاط بکل شیء علما؛ خداست آن که هفت آسمان را آفرید و زمین را نیز همسان آنها ساخت. امر خدا در هفت آسمان و زمین فرود می آید تا بدانید که او بر هر چیز تواناست و دانش او همه هستی را فرا پوشانده است.»
از این آیه پیداست که امر خدا در طبقات هفت گانه زمین نیز فرود می آید و از دورترین نقطه آسمان تا فرو دست ترین نقظه زمین را در بر می گیرد. این امر همواره جریان دارد و در هرجا، گیرندگانی برای دریافت وحی تدبیری وجود دارند، همانگونه که در هر آسمان چنین است: «اوحی فی کل سماء امرها؛ در هر آسمان، امر خویش را وحی کرد.»
وحی خدا در زمین و آسمان، ویژه روز قیامت نیست. اگر آن روزر، زمین به اذن پروردگار گزارش می دهد، امروز نیز به اذن او آن وحی تدبیری را دریافت می کنند. اگر امروز زمین وحی را نگیرد، فردا نمی تواند چنان که شایسته است گزارش دهد. باری، مجموعه ای از تدبیرگران خصوصی وعمومی، امر خداوند را در چهارده طبقه آسمان و زمین دریافت می کنند و آنگاه آن را اجرا می سازند.
بدین ترتیب، از سویی، زیرساز فاعلی نظام هستی تبیین می گردد، که حق است و امر او؛ و از دیگر سو، زیرساز داخلی آن روشن می شود، که تدبیر آن امر است از سوی تدبیرگران و فرتشگان. آنگاه از زیرساز غایی نظام سخن می گوید که عبارت است از معرفت انسان ها نسبت به قدرت و علم پروردگار: «و تعلموا...» چرا این معرفت، هدف هستی شمرده شده است؟ زیرا اگر کسی به قدرت و علم حق معرفت پیدا کند، همواره خویشتن را در محضر مبدا علیم و قدیر خواهد دید و به وارستگی کامل خواهد رسید.
همین گونه تعریف از نظام هستی را در آیه ای دیگر که قبلا به آن اشاره شد، می توان نگریست؛ آیه ای کوتاه و پربار: «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی؛ پروردگار ما آن است که به هر چیز هستی اش را هدیه داد و آنگاه او را هدایت کرد.»
در این آیه، ذات پروردگار: علت فاعلی؛ هماهنگی هر چیز با ساختار هستی و خلقت، و برخورداری از وسایل هدایت الهی: علت داخلی؛ و هدایت به سمت هدف: علت غایی شمرده شده اند.
این هر سه زیرساز باید در نظام حقوق بشر لحاظ گردند. حقوق بشر باید در فرمان پروردگار بزرگ و رهنمایی های قرآن و عترت -جلوه گاه های فرمان خدا- ریشه داشته باشد؛ تا علت فاعلی آن به درستی تعریف شود. حقوق بشر در تفکر اسلامی، دقیقا همین تعریف را از علت فاعلی دارد. بر خلاف حقوق بشر مکتب های غیر الهی به خود را از فرمان خداوند و راهبران الهی بی نیاز داتسته و تماما بر منابع بشری، همانند عرف، آداب، آرای حقوقدانان و اراده دولت ها متکی گشته است.