هر انسان ژرف نگر هنگامی که در واحدهای عمومی که برای تفسیر پدیده ها و حقایق عمیقا نه به تحقیق و تحلیل می پردازد، آگاهانه یا نا آگاهانه با ذهنی محض بودن آن ها روبه به رومی شود و اعتراف می کند که آن واحدهای عمومی، از عینیت واقعی برخوردار نیستند.
نمونه هایی از واحدهای عمومی (هیولا، حرکت، ماده علیت)
1-هیولا که ارسطو: آن را به عنوان ماده المواد به میان کشیده است و عده زیادی از متفکران هم به نفی انکار آن برخاسته اند، اگر شما بخواهید برای دیدار این هیولا به عنوان یک واقعیت با قطع نظر از ذهن و تعقل خود بروید، قطعا با محرومیت ازاین دیدار به همان جا که بوده اید، برگشت خواهید کرد.
2-حرکت: در جوهر و ذات اشیاء است. آیا این حرکت یک حقیقت کلی است؟ یقینا چنین نیست، زیرا حرکت با مفهوم کلی اش، ساخته شده ذهن انسان است و هیچ متفکر و هیچ مکتبی نمی پذیرد که کلی در جهان برون ذاتی عینیت داشته باشد، و اگر این حرکت واقعیت عینی دارد، این سوال پیش می آید که کدامین حرکت؟ زیرا عینیت و واقعیت حرکت در مواد عینی با اجزاء و شرایط و عوامل محیط و موثر بر موضوعی که در حرکت است مشخص می شود. در نتیجه، هر ماده ای به شماره موقعیت های مخصوص به اجزاء و شرایط و عوامل محیط و موثر در موضوع، می تواند دارای حرکت های مشخص بوده باشد. حال، می رسیم به این سوال که کدام یک از حرکات، معلول آن موقعیت های جاریه در ذات ماده است؟ این سوال هیچ پاسخی جز این ندارد که: «هیچ یک از آن ها» ممکن است بعضی از مغزهای سادگی طلب، خود را با این جمله که «آن چه در ذات اشیاء است استعداد حرکت است، نه حرکت کلی و نه حرکت مشخص عینی» قانع بسازند، ولی با نظر به این که کلمه «استعداد» نیز یکی از آن واحدهای عمومی است که گاهی هم با کلمه «بالقوه» و «قابلیت» تعبیر می شود، نمی تواند مساله حرکت در اشیاء را حل و فصل کند، زیرا آن چه که موجود بالفعل است، حقیقتی است تحقیق یافته و آن چه که پس از این به تحقق خواهد پیوست، به صورت یک موجود بالفعل در خواهد آمد و این که موجود بالفعل می تواند پذیرنده موجودیت بعدی شود، یک مفهوم انتزاعی از امکان تبدیل موجود بالفعل به یک موجود بالفعل آینده می باشد.
3- ماده: حقیقتی به نام ماده که در جریان صور و اشکال مختلف در مجرای حرکت است، یکی از آن واحدهای بسیار عمومی است که در همه قلمرو علوم و فلسفه ها به کار برده می شود. اما اگر چند لحظه در این جا متوقف شوین و بگوییم: کجاست آن ماده که با مفهوم عمومی اش، محل یا موضوع با طناب همه آن صور و اشکال پذیرفته شده است؟ آیا وقتی که به هر یک از اشیاء عینی اشاره کنیم و بگوییم: این چیست؟ و در پاسخ می گوییم: حقیقتی است. با صورت و شکل و مختصات مربوط به خود. آیا این پاسخ نمی گوید که ماده یک مفهوم کلی تجرید شده از پدیده ها و حقایق جهان عینی است؟ قطعا چنین است. بنابراین، برای تعمیم و فراگیر ساختن ماده به همه اجزاء جهان هستی، مجبور خواهیم بود که به شماره اجزاء جهان هستی، تجرید انجام بدهیم! تا شامل همه آن ها بوده باشد.
4-وقتی می گوییم میان موضوع و محمول قوانین طبیعی مانند «علیت» رابطه ضروری وجود دارد، آیا این رابطه ضروری، یک پدیده ذهنی است که ما از حالت زنجیزی حقایق و رویدادها بهره برداری می کنیم. یا این که رابطه، خود دارای واقعیتی است؟ اگر یک پدیده ذهنی محض است، لازمه چنین فرضی این است که جهان عینی، مرکب از امور عینی و ذهنی بوده باشد!! با این فرض باید گفت: اگر انسانی وجود نداشته باشد که رابطه ضرورت را میان قوانین تحقق ببخشد، نظم قانونی هستی مختل می شود!! و اگر بگوییم روابط ضروری در جهان عینی واقعیت دارند، با این اشکال روبه رو می شویم که چرا این رابطه در مجرای تحول و دگرگونی قرار نمی گیرد و چگونه قابل تصور است که در مجموعه هایی از اجزاء طبیعت که همه آن ها در حرکت و دگرگونی باشند، جز یک حقیقت به نام رابطه، با این که دارای تحقق عینی می باشد، ثابت نباشد؟!!
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، آن واحدهای کلی و عام که معلومات خود را با آن ها تنظیم نموده و می خواهیم آن ها را به یکدیگر پیوسته و در همه قلمروهای علمی و فلسفی و هنری مورد بهره برداری قرار بدهیم، از واقعیت عینی برخوردار نیستند، با این که ما اصرار تمام و به حکم ضرورت پیوستن معلومات خود به یکدیگر مجبوریم آن ها را صحیح تلقی کنیم.