همان طور که وقتی انسان به سفارش ها و توصیه های پیشوایان دینی مراجعه می کند و یا به تاریخ دو اصل، امر به معروف و نهی از منکر و اهمیت آن مراجعه می کند متأثر و متأسف می شود که چرا این اصل امروز عملی نیست، وقتی هم که درباره منظره های هولناک و وحشیانه ای که در این اواخر به نام امر به معروف و نهی از منکر پیدا می شده فکر می کند خدا را شکر می کند که چه خوب شد که این امر به معروفها و نهی از منکرها از بین رفت و ای کاش اگر بقایائی هم دارد از بین برود. مظاهری در این اواخر به نام امر به معروف و نهی از منکر در زندگی اجتماعی ما پیدا شده که باید گفت اگر معنای امر به معروف و نهی از منکر این است، خوب است متروک بماند.
آقای آیتی از اصل امر به معروف، به نام اصل فراموش شده یاد کردند. راست است اصل فراموش شده هم هست، اما باید دید چرا فراموش شده؟ من معتقدم که در این مورد هم مثل همه موارد، ما باید قبل از توجه به علل خارجی قضیه، سخن معروف منسوب به امام علی (ع) را فراموش نکنیم که فرمود: «دواؤک فیک، و داؤک منک»؛ «دوای درد تو در خود تو است و منشأ درد هم در خود تو است» (دیوان خطی امیرالمؤمنین ص 35). این خود ما بودیم که این اصل را به صورتی درآوردیم که مردم را بیزار کردیم و این اصل را فراموشاندیم. امر به معروف و نهی از منکر در اسلام از نظر اجرایی شرایطی دارد. اولین شرطش حسن نیت و اخلاص است. ما فقط در مورد منکراتی که علنی است و به آنها تجاهر می شود حق تعرض داریم. دیگر حق تجسس و مداخله در اموری که مربوط به زندگی خصوصی مردم است نداریم. ولی در گذشته نزدیک یک عده مردم ماجراجو و شرور بالطبع که می خواستند ماجراجوئی کنند و حساب خرده های خود را با دیگران صاف کنند، این اصل مقدس را دستاویز قرار می دادند، احیانا برای آنکه بتوانند مقاصد خود را عملی کنند چند صباحی در گوشه مدرسه زندگی می کردند و برای خود عبائی و ردائی و عمامه و نعلینی و ریش و هیکلی می ساختند و بعد به جان مردم می افتادند. چه جرمها و جنایتها که به این نام نشد و چه منکرات شنیع که به نام نهی از منکر واقع نشد، داستانها در این زمینه هم شنیده ایم و می دانیم.
در میان ما، در اجراء امر به معروف و نهی از منکر، آن چیزی که بیشتر مورد توجه بوده دو وسیله بوده. الان هم می بینیم مردم در اجراء این اصل توجهشان فقط به همین دو چیز است. آن دو چیز یکی گفتن است و دیگری اعمال زور، یعنی اول بگوئیم بعد هم اگر از گفتن نتیجه نگرفتیم اعمال زور بکنیم و به تعبیر دیگر که تعبیر سعدی است ما به "پند" معتقد هستیم و "بند"، اول پند می دهیم و اگر اثر نکند و قدرت داشته باشیم، به زدن و بستن متوسل می شویم. این دو تا را خوب شناخته ایم و به این دو تا آشنائی داریم. البته شک نیست که گفتن و پند دادن، وسیله ای است از وسائل. اعمال زور هم به سهم خود در مواردی وسیله دیگری است از وسائل. ولی آیا وسیله امر به معروف و نهی از منکر منحصر است به همین دو؟ وسیله دیگر و راه دیگری نیست؟
در اخبار وارد شده که امر به معروف و نهی از منکر سه مرحله و سه مقام دارد: مرحله قلب، مرحله زبان، مرحله ید و عمل. ما معمولا از مرحله قلب به جای آنکه اخلاص و حسن نیت و علاقه به سرنوشت مسلمانان را درک کنیم، جوش و خروش و عصبانیتهای بیجا می فهمیم، و از مرحله زبان بجای آنکه بیانهای روشن کننده و منطقی بفهمیم، که قرآن کریم می فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة؛ (نحل/ آیه 125)؛ «مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت فراخوان». موعظه ها و پندهای تحکم آمیز می فهمیم، و از مرحله ید و عمل هم بجای اینکه تبلیغ عملی و حسن عمل و همچنین تدابیر عملی بفهمیم، تنها این مطلب را فهمیده ایم که باید اعمال زور کرد. روی هم رفته ما برای گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله زیاده از حد، اعجاز قائل هستیم، خیال می کنیم با گفتن و زبان، کار درست می شود، در صورتی که:
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گوئی *** به عمل کار برآید به سخندانی نیست
اسلام انسان احکام عبادی احکام فقهی قرآن امر به معروف نهی از منکر